زنگ اول - کلاس ژیمیناستیک
همه در یک اتاق دایره شکل در حالی که لباس های سرهم مخصوص ژیمیناستیک به تن داشتند مشغول به شیصنت بودند که ناگهان در باز شد و هدویگ به همراه مردکی قد بلند و سیه چرده وارد شد .
لی لی : وووووووه ه ه ه ه ه ه ه ه !این شقد دراژه !
با این حرف سینی بالاخره از جنگ و جدل با لارتن که میگفت کدوم رنگ قشنگ تره دست برداشت و به اون تقریبا پیررمرد نگاه کرد .
سینی : مامانم اینا ! اینو ! من ازش میترسم !!!
هدویگ : بس کنین دیگه مگه آقای استرجس به شما ها ادب یاد نداده؟ نمیدونید چطور باید از یک معلم پذیرایی کنید ؟
دخترکی از طرف دیگر اتاق دایره شکل دست دراز کرد .
هدویگ : بله جانم ؟
دخترک : اجازه ؟من میدونم که باید از معلم های تازه وارد به خوبی پذیرایی کرد !
هدویگ : واقعا که عالی بود . هزاران هزار آفرین به تو ای دختر خوب و نازنین فرشته ی روی زمین یواش برو نخوری زمین از ... .
هه هه هه هجی !!!
بله خانندگان گرامی این عطسه به خوبی خوب کار خودش رو کرد و هدویگ رو از تمجید کردن منصرف کرد ! (اگه این تیکه رو با لحن مجری برنامه نود بخونید خیلی بیشتر کیف میکنید !
)
اهم اهم !! (بابا چه خبره ؟ از یه طرف عطسه از این طرف هم سرفه ! باور کنید که اگه یه سرمای حسابی نخوردم اسمم رو عوض میکنم میذارم ... ا میذارم نمیدونم !)
خب ادامه میدم :
اهم اهم ببخشید آقای هدویگ !
هدویگ : بهتر نبود بگید خانم ؟
معلم : نمیدونم به هر حال ای خانم با آقای هدویگ ! من میخوام با
این بچه ها آشنایی بیشتری داشته باشم . به نظر که خیلی گگوری مگوری میرسن !!!
معلم با صدای تقریبا ریزش این را گفت و نیشخندی زد . بقیه هم که دیگه کنتذل خودشون رو از دست داده بودن داشتند غش میکردند !
ملت :
تق تق تق بر در زد ... . بله این صدای در بود که میومد و هدویگ را از جا پراند .
هدویگ : کیه ؟ کیه در میزنه ؟
صدای نازکی اومد که گفت : منم منم در میزنم . کار آموز جدید نمیخواین ؟
هدویگ در را باز کرد ولی دیر این کار را کرد . چون تا خواست در را باز کند کارآموز خودش دست به کار شده و در رو محکم باز کرده و هدویگ بیچاره رو نقش به دیوار کرد !!!
ملت :
هدویگ خودش را از دیوار جمع و جور کرد اما تالاپی افتاد رو زمین !
دوباره ملت :
هدویگ بلند شد و ابتدا به این حالت
ایستاد و کمی بعد با این حالت(
) به بچه های بیچاره حمله ور شد .
بچه های بیچاره میخواستند زنده بمانند پس با نگاه های معصومانشان از آقا معلم جدید التماس کردند .
آقا معلم :
بچه ها :
آقا معلم :
بچه ها :
آقا معلم :
این داستان ادامه داشت که یهو همون دختری که در زده بود به طرف هدویگ یورش برد و ... . (این قسمت به دلیل دارا بودن صحنات خشن سانسور شده است !)
پس نتیجه میگیریم که دخترک ضربدر هدویگ مساوی است با یک عدد هدویگ اینجوری
و یک عدد دخترک اینجوری :
!
آقا معلم : خب خب خب جار و جنجال بسه من وقت اضافی گیر نیاوردم . (و بعد رویش را به دخترک معصوم (!) برگرداند ) : آهای تو ! اسمت چیه ؟ فامیلت چیه ؟ کارت چیه ؟ مامان و بابات کین ؟
دخترک :
ر ر راستش مممن آماندا لانگ باتم هستم . و چون دلم خواست اینجا اومدم تا اوقات فرغتم رو با انجام امور مفید پر کنم !
هدویگ که کمی تا اندکی به خودش اومده بود از آقا معلم پرسید :
خب حالا نوبت شماست که خودتونو به بچه ها معرفی کنید .
آقا معلم : خب من آقا معلم هستم و قراره به شما بچه ی گل گلاب ژیمیناستیک یاد بدم ! این رو هم بدونید که خیلی سختگیر و خشن هستم و برخورد شدیدی با خلاف کاران خواهم داشت . حالا همه به صف وایسید ! یالا زود باشید ! د بجنبید تنبلا !!!
*************--------------***************
خب امیدوارم که خیلی بد نشده باشه !
راستی هدویگ خانمه دیگه آره ؟!