ملت : نـــــــــــــــــــه !!!!
لارتن : آره ! حالا میگید باید چیکار کنیم ؟
سارا : نمی دونم ! من که تا دو پرس و نیم شیشلیگ و یه پرس کوبیده و یه پرس و نیم چلو مرغ و یه خورده مخلفات رو نزنم تو رگ ول کن ماجرا نیستم ! تازه من خیلی هم تخفیف دادم ! :angel:
لیلی : چه خبره ؟! مگه این یارو کارگر گرفته ؟!
آماندا : خوب این که معلومه ! منتهی قضیه اینه که کارگر جون میخواد ! کارگر جون میخواد و تا چیزی نخوره جون هه رو نمیگیره جون عمم !
سنیسیترا : باباغذا رو بی خیالش شید ! انفرادی رو بچسبید !
لیلی : نههههه ! من نمیخوام دوباره گرفتار انفرادی شم !
سینیسیترا : پس مشغول شید ! دست بجنبونید ! یالا !
و با این سخن انرژی وارد بدن بچه ها شد و آنها با سرعت چشمگیری مشغول شدند :
اینور آماندا و معصومه مشغول هم زدن سیمان بودند ، البته نه با خلال دندون ...ایندفعه به خودشون اومده بودند و دستکش و کلاه خود و زره و این جور چیزا رو پوشیده بودند و خود رو در برابر انواع میکروب مسلح کرده بودند و .. !
دو قدم اونور تر لارتن دیده میشد که داشت با بیلش زمین رو میکند ..البته مری هم اون رو در انجام این عمل شاق ( شاغ ؟!!!)
یاری میداد به این صورت که از این طرف لارتن مشغول کند زمین بود و مری هم خاک های به دست اومده رو دوباره میریخت تو چاله !
لارتن : مرسی ! واقعا خیلی کمکم میکنی ! نمیدونم اگه تنهایی کار میکردم چقدر طول میکشید !
مری : خواهش میکنم !
لارتن : البته انگاری یه مشکلی اینجا هست ! چون من هر چی میکنم دیده نمیشه !!!
خب دیگه بهتره صحنه رو بدیم جلو ...
درییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییدرینگ !
( صحنه مثلا رفت جلو !
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
!!! )
لارتن که بیل زده بود به نفس نفس افتاده بود : هه ! هه ! هه !
مری هم که کمی از لارتن نداشت !
آماندا و معصومه که سیمانشون رو درست کرده بودند مشغول چیدن آجر ها بودند :
معصومه : اینا رو اینجوری نچین ! ببین اول باید یه آجر بزاری بعد روش سیمان بریزی بعدش هم این مدلی اون یکی آجر رو بزاری رو نصفه های آجر قبلیه !
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413a50bb0ac.gif)
آماندا :
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d40c320904.gif)
!!!
همه باز هم سخت مشغول کاریدن بودند که فریادی آنها رو متوقف کرد :
اندرو : هوووووووی ! امین آبادی ها ! من یه نفرو میبینم که داره میاد !
سینی : خب اون یه نفر کیه ؟
اندرو : نمیتونم تشخیص بدم ..اما یه لحظه صبر کنید ....انگار پاش میلنگه ! .... فکر کنم ...
سینی : کدوم پاش میلنگه ؟
پای چپشه ! نه راسته ! نه انگاری همون چپیست !
آماندا : خب بالاخره کدوم پاشه ؟ میدونی که خیلی مهمه کدوم پاش میلنگه !
اندرو : پای راسته ! آره خودشه ! پای راستش میلنگه !
ملت : نههههههههههههههههههه !!! اسسسسسسسسسسسسسسستر !