_: به هر حال من با این مسئله مخالفم. وجود یه سگ سه سر تو مدرسه خطرناکه. البته اگه جون بچه ها برای تو مهمه؟!
_: فرض بر اینه که من بیشتر از شما مواظب بچه ها هستم. پس نیازی نیست که این مسئله رو به من گوش زد کنید آقای وزیر!
_:خوب اومدن منو بهانه کردی برای تعطیلی کلاسها در حالی که فقط میخواستی اون حیوون وحشتناک رو جا به جا کنی.
جیمز ، سیریوس و ریموس انقدر غرق در فضولی بودند که اصلا متوجه نشدن صدای پای وزیر نزدیکتر میشه و همونطور که گوش هاشونو به در دفتر مدیر چسبونده بودن ناگهان در باز شد و هر سه به شکل تاسف انگیزی جلوی پای وزیر افتادند. وزیر با چهره ای غضبناک به آنها نگاه کرد و با مواجه شدن با چهره آرام دامبلدور بدون گفتن حتی یک کلمه از دفتر خارج شد.
هر سه نفر با نهایت شرمندگی از روی زمین بلند شدند و منتظر برای تصمیم گیری مدیر.
_: بشینید بچه ها.
جیمز ، سیریوس و ریموس به ترتیب جلو رفتند و روی صندلیهای موجود جلوی میز نشستند، در حالی که ترس زبانشان را بند آورده بود ولی سوالاتی که در ذهنشان میچرخید اجازه صحبت به آنها داد.
جیمز گفت :
بب.. ببخشید پرفسور! میشه درمورد سگ سه سر توضیح بدید؟!
ریموس و سیریوس جوری به جیمز خیره شدند که : عجب رویی داری تو جیمز!
دامبلدور با چهره ی مهربان همیشگی شروع به صحبت کرد :
خب هیچکس نباید از این موضوع مطلع میشد. حالا که شما سه نفر میدونید ازتون میخوام که به هیچکس نگید. حتی به نزدیکترین دوستانتون.
هر سه نفر سروشون رو به علامت چشم تکون دادند و دامبلدور رو به جیمز کرد و ادامه داد :
و اما در مورد اون سگ......
============
=================
======================
خب فکر کردم سگ سه سر موضوع خوبی واسه فضولیه این سه نفر باشه.
نفری یه سر میرسه( پتک)
سگ سه سر رو برای چیزی اوردن که میتونه هر چی باشه.( هر دلیلی خواستین بیارین. البته نه محافظت از سنگ جادو. چون لرد زنده هست. ( حواستون به این مسئله باشه )
اگه خواستین رو این سگ مانور بدین نخواستین هم دامبلدور یه توضیحی بده و اونا برن و موضوع پنهان بمونه تا شاید بعدا یه استفاده ای بشه ازش کرد.
به هر حال همه این موارد بستگی به این داره که پست من پاک نشه.
خوشتون نیومد بدون درنگ پست رو پاک کنید.
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۲ ۲۳:۵۳:۴۶