من به نوشتن چنین پست هایی علاقه ندارم ولی یک اصل هست که میگه:
<<جواب بی ناموسی رو باید با بی ناموسی داد.>>![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
------------------------------------------------------------------------------
پیوز که دید لو رفته و کاری از دستش ساخته نیست موبایلشو بیرون میاره تا به لودو زنگ بزنه.
-مردشور ایرانسل رو ببرن با این آنتن بوقیش...باید از الیاس کارت استفاده کنم.
-پیوز خودتو نشون بده وگرنه ما خودمونو نشون میدیم.
-لودو...لودو با تو هستم. نمیخواد نگران باشید. من دخترها رو پیدا کردم. شما کجایید؟
لودو پشت تلفن: قل قل قل قل (شفاف سازی:صدای قلیون) ...عجب هواییه پیوز.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4e36214a0.gif)
جات خیلی خاله با بچه ها داریم منچ جادویی بازی می کنیم. گراوپی هم اینجاست. نمی دونی چه غول باحالیه.
-مردیکه بوقی دخترها اینجا اسیرن اونوقت شما دارید منچ بازی می کنید. کم کم نوبت اما میرسه ها...
- قل قل قل قل. نوبت اما میرسه؟ ایول اینجا هم نوبت منه حال می کنی تشابه...چی؟ نوبت اما....بی ناموس هاااااااااااا آدرس بده.
-آخرین بار یادته من و تو پرسی رو کجا بردیم؟ یک حفره وسط جنگل بود. پرسی رو بردیم که...
-قل قل قل قل...فهمیدم. الان میایم.
ناگهان صدای خشنی به گوش رسید.
-پیدات کردیم پیوز.
-هه هه چطوری آری کوچولو؟ اینم که دابیه کاری داشتید؟
دابی و آراگوگ با تمام وجود به پیوز مشت و لگد می زدند ولی دست و پایشان از بدن پیوز رد می شد.
-همینجوری ادامه بدید. خوبه...چه حالی میده.
آراگوگ با عصبانیت فحشی به پیوز داد و تاری بسویش پرتاب کرد. (مثل مرد عنکبوتی
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
)
ولی تار آراگوگ از بدن پیوز رد شد.
-
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d417789699.gif)
...تو چیزی نداری دابی؟
دابی دست هایش را به سمت پیوز گرفت و جادویی را اجرا کرد. طلسم دابی هم از پیوز رد شد.
-
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d417789699.gif)
...خیلی خنگید
آراگوگ و دابی از عصبانیت منفجر شدند و همزمان به پیوز حمله کردند.
از ترکیب تار آراگوگ و دابی طناب جادویی* بوجود آمد و به پیوز برخورد کرد.
-اینم اثری نکرد بعدی...دستام...پاهام... چرا تکون نمی خوره کممممممممک
آراگوگ: بالای درخت آویزونش کن. بعد از دخترها نوبت اونه.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4ed2c5fa6.gif)
سپس برگشت برود که ناگهان قلیانی از آسمان به سر او برخورد کرد.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d49d68713f.gif)
دابی برگشت و به آسمان نگاه کرد.
-علاالدین...ایول علاالدین...نمی دونستم علاالدین اینقدر شبیه لودو هست. بیچاره میگفتا باور نمی کردم. اون یکی هم که شبیه دانگه ایول بابا ایول...
قالیچه ی پرنده و سواره نظامان آن به سطح زمین نزدیک تر شدند.
-این که خود لودو...دانگ
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4d805f5f0.gif)
...آل
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524135f27fa3a.gif)
...آراگوگ اومدن...آراگووووووووووووووووگ
صدای فریاد پسرای روی قالیچه بلند شد.
-ترمز کن لودو...الان می ترکیم...بگیرش لودوووووووووووو
-خراب شده. ترمز بوقی.بیا بغلم علیرضا...محکم بشینید.
بومگرد و خاک موجود در فضا کم کم از بین می رفت و خسارات و تلفات سقوط موشك زمين به زمين هافلی ها (شهاب 3
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
) آشکار می شد.
ارنی و درک و آلبوس بر روی هم افتاده بودند. دانگ و دنیس همچون دو سوسک در گوشه ای دیگر افتاده بودند. در همان لحظه صدای فریاد و شادی لودو به گوش رسید.
-علیرضا سالمه
و در حالی که گورکن خود را بر روی دستانش گرفته بود به همه نشان داد.
دنیس: مردشور خودتو, علیرضا و قالیچه ی پرندتو ببرن.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4a417c61a.gif)
دانگ: خوب شد که ننه هلگا رو نیاوردیم. بیچاره قلبش ضعیفه می...راستی ما برای چی اینجاییم؟
آلبوس: اومدیم دخترها رو نجات بدیم...دخترها...
-بجنب دابی
آراگوگ و دابی کیسه ی دخترها رو می کشیدند و در حال فرار بودند. پسرها که از اشتباهات قبلی خود درس گرفته بودند و مثلا تجربه کسب کرده بودند همزمان چوبدستیشان را بلند کردند.
-اکسیو مای لاو
طلسم قدرتمند جمع آوری پسرها که با قدرت عشقیشان پیوندی محکم تر از پیوند کووالانسی را بوجود آورده بود به کیسه ی دخترها برخورد کرد و هر کدام از دخترها به یک سمت حرکت کردند.
چند ثانیه بعد دخترها و پسرای هافل در کنار یکدیگر ایستاده بودند و به این حالت
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)
به آراگوگ و دابی نگاه می کردند. آراگوگ دستش را به دهانش برد و سوت بلندی زد.
آل: این همیشه کم میاره سوت میزنه؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413f8abbf78.gif)
ملت:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524135f27fa3a.gif)
آل:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413f8abbf78.gif)
ملت:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524135f27fa3a.gif)
آل:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413f8abbf78.gif)
ملت:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524135f27fa3a.gif)
آل که دید بچه ها مثل دسته بیل خشکشان زده نگاهی به دور و برش کرد.
آل و ملت:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524135f27fa3a.gif)
نزدیک به صد عنکبوت در حال حمله به آنها بودند. صدای فریاد آراگوگ نیز به گوش می رسید.
-بگیریدشون فرزاندان من...تیکه تیکشون کنید....من شب زنده داری کردم و شما رو به دنیا آوردم...بگیریدشون...
دانگ: یک کاری بکنید الان تیکه تیکه میشیم. چرا خشکتون زده؟
لودو: با قالیچه ی پرنده من بریم.
ملت:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d85eec5871.gif)
-انتخاب کنید آراگوگ یا قالیچه ی پرنده؟
پسرا و دخترای هافل یک نگاه به عنکبوت ها کردن یک نگاه به قالیچه ی لودو یک نگاه به عنکبوت ها یک نگاه به قالیهچه ی پرنده یک نگاه....و سرانجام همشون به سمت قالیچه ی پرنده دویدند و روی آن نشستند.
فرزندان آراگوگ هر لحظه به آنها نزدیک تر می شدند.
لودو با پا محکم بر روی قالیچه کوبید.
-حرکت کن بوقی...اون از ترمز کردنت اینم از حرکت کردنت. زود باش...آهان ساساتش...
فرزندان آراگوگ به چند سانتی آنها رسیده بودند که سرانجام قالیچه ی پرنده و سرنشینان آن در آسمان جنگل ممنوعه با این حالت
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d49225acd4.gif)
به پرواز در آمدند.
آراگوگ: رفتن
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4afdf156b.gif)
دابی: ناراحت نباش پیوز هنوز هست...
شب تالار خصوصی هافلپافبچه های هافل در تالار نشسته بودند و می گفتند و می خندیدند و لاو می ترکوندند که در تالار باز شد و روحی وارد تالار شد.
آل: این دیگه کیه؟
مرلین: تو به اجازه ی کی حرف زدی؟ باید
هماهنگ می کردی؟ (
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
) بار آخرت باشه. این راهب چاقه.
دنیس: راهب چاق که این شکلی نیست ولی خیلی آشناست.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d8518e85b8.gif)
اریکا: بوقی ها مگه آلزایمر دارید؟ پیوزه دیگه.
ملت:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d417789699.gif)
آل: پس چرا اینقدر گ**د شده؟
دانگ چشمکی زد و گفت: بیچاره از ظهر تاحالا پیش آراگوگ و دابی بوده. خیلی بهش سخت گذشته.
اریکا: نه بابا. دیگه عادت کرده.
-منظورت چیه؟
-پیوز یک روح مزاحمه. هیچ کدوم از استادها و دانش آموزان از دستش راحت نیستن ولی فکر می کنید چرا تاحالا اخراج نشده؟ هر شب میره پیش دامبلدور و ...
پایان-----------------------------------------------------------------------------
*این طناب بعدها با نام
روح بند در میان جادوگران شناخته شد و سال ها مورد استفاده ی آرگوس فیلچ قرار گرفت.
ببخشید زیاد شد.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
خوشحال میشم نقدش کنید.
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۴ ۴:۰۹:۵۶