اهم! البته يك سوتي در پست قبلي متعلق به بارتي كراوچ و مورفين گونت وجود داره :
اينكه چهار نفر مامور براي اين عمليات خطرناك ,"مورفين گانت ، سلستينا واربک ، بارتي کراوچ ، جوليا تراورز" بودند و اصلا بلاتريكس در كلبه ي هاگريد نبوده
...با فرض اين كه به جاي بلا منظور بچه ها سلستينا بوده,اول پستاي قبل رو بخونين بعدا اين رو!
---------------------------------------------
-آره ! كرم فلو بر! ببين!
سلستينا بارتي رو كنار زد و به زير پرده رفت ...(مورفين: هي درست نيست كه شما دو نفر با هم زير پرده باشين!
) و نگاهي دقيق به آنجا كه ميبايد چيزي ميبود انداخت.چوبدستش را روشن كرد و نگاهش را به سمت نور چوب بارتي كج كرد. بارتي دراز به دراز روي زمين افتاده بود و نيشش تا بنا گوش باز بود و يك كرم فلوبر رو در دستاش تكون ميداد. سلستينا يك نگاه ديگر به گوشه و كنار چادر انداخت و گفت: خيلي خب پاشو بريم!
دونفر از زير پرده بيرون امدند. مورفين گفت: خب فكر كنم حق با جوليا بود! من اسم گروهمون رو با گريفندور عوض ميكنم. و مشغول به كار شد.
در اين حال كه مورفين مشغول بود 3 نفر ديگه داشتن به بحث ميپرداختند كه دليلشون از اين انتخاب چي بوده؟! و چه چيزي ميتونست زير پرده ي اسليترين باشه؟!
جوليا: واقعا كه .. شورش ديگه در آوردن...همه جور كمك به گريفندور ميشه! آخه كجاي كرم فلوبر نگهداري ميخواد؟
بارتي: نه عزيزم اشتباه نكن ! همين كرم فلوبر بود كه دست كراب رو گاز گرفت و انگشتش رو قطع كرد ...يادت رفته؟
جوليا: اييشش .. دفعه ي آخرت باشه بهم بگي عزيزم!
سلستينا: اينا مهم نيست ولي تصور كنين فردا چه اتفاقي براي گريفندوري ها خواهد افتاد....!!!!
مورفين كارش را تمام كرد و چهار قهرمان افتخار افرين به بالاي پله ها و به سمت در بيروني كلبه ي هاگريد به حركت در امدند. وقتي به پشت در رسيدند , با دقت تمام در را باز كردند و پاورچين پاورچين به جلوي كلبه آمدند.
بارتي: واي جوليا! چه كفشاي پاشنه بلند قشنگي پوشيدي !
(جوليا:
) ...
خب حالا ورودي تونل شرارت كجاست؟!
ملت اسلي: هان؟
-خب ..چطور بايد دوباره وارد حفره ي شرارت بشيم؟
اثري از دري كه به جلوي كلبه ي هاگريد باز شده بود ,نمونده بود! مورفين با تعجب بسيار زياد گفت: يعني چي؟؟ پس در كو؟كسي يادش نيست از كجا اومديم بيرون؟ ما كه شرارتمون رو انجام داديم...
ناگهان صدايي از سمت چپ بارتي آمد .نگاه ها به سمت باتي چرخيد(بارتي: به جون خودم من كاري نكردم!
) ولي آنها متوجه يك كدو در باغچه ي هاگريد بودند كه از وسط دو نيم شده بود و راهي به سمت پايين در تاريكي را نشان ميداد.
سلستينا: آفرين مورفين ! تو رمز بازگشت رو گفتي... ميدونستم حلال زاده (
)به داييش ميره!بايد به لرد بگم!
مورفين:
و چهار اسليتريني به داخل تونل رفتند.راه برگشت به همان دارازاي رفت بود . آهسته و يواش از روي سنگها ي ليز و لزج به راهشان ادامه دادند و در جايي كه به نظر ميرسيد به انتهاي تونل نزديك شده اند, راهشان را به بالا ادامه دادند .تا به ديواري سنگي رسيدند . مورفين جلوتر از همه ديوار را هل داد و گفت: اول خانوما!
و با سرعتي زياد بارتي از كنارش پريد بيرون و با هيجان كودكي اش گفت: اول! اول!
و چشمانش را بسته بود و به دور خود ميچرخيد ..گويي در انتظار استقبالي با شكوه تر بود! ولي زماني كه 3 اسليتريني ديگر خود را به او رساندند و بارتي چشمانش را باز كرد: اونجا تالار اسليترين نبود!
بارتي كه سرخورده از استقبال نداشته اش بود با تعجبي بيشتر از ديگران گفت: يعني اينجا كجاست؟
- مثل اينكه تو تابحال تو هاگوارتز نبودي؟ اومديم پشت دفتر اساتيد!
- چرا ! اتافاقا چون يك ترم مشروط شدم 8 ساله تموم كردم! ولي خب خلافي نكردم كه بخوام بيام كميته اضباطي...
مورفين و سلستينا و جوليا با نگاهي به بارتي:
مورفين:واقعا نميدونم تو چطور اومدي تو اسليترين؟ حالا چرا ما اومدين اينجا!؟
جوليا حالت متفكرانه اي به خودش گرفت: ...
فكركنم چون اول كه وارد حفره ميشديم تمايل داشتيم كه اينجا هم بيايم و شرارت كنيم و حفره اينو فهميده و الان مارو آورده اينجا!
بارتي: آفرين جوليا! امشب تركوندي ها!واقعا نميدونم تو با اين هوشت چطور اومدي به اسليترين؟
مورفين و سلستينا و جوليا با نگاهي به بارتي:
چهار اسليتريني داستان ما تصميم گرفتند ببينند توي اتاق اساتيد چه خبره و گوششون رو چسبوندند به در!
-.... آلبوس! فكر نميكني هيپوگريف براي امتحان فرداي هافلپاف كمي ...
- نه مكگونگال! تمامي حيوانات جادويي به نوعي انتخاب شده اند كه متناسب با گروه هاشون باشند...انتخاب ها بستگي به عملكرد اون گروه در سر كلاس داشته.. حالا هافلي ها با هيپوگريف بيشتر مشكل داشتند وريوني ها با دم انفجاريها و اسليتريني ها با تك شاخ!
-ولي گريفندور چي؟؟؟
- آره ميدونم! البته من هم مخالف حيوونشون بودم! ولي خب اصرار از طرف پروفسور اسنيپ بود كه براشون يك تسترال بذاريم...راستي ! مطمئن شو كرم فلوبر به اندازه ي كافي داشته باشه كه بخوره .نميخوام فردا صبح گرسنه باشه!
-خيالتون جمع! پروفسور گرابلي پلنگ گفت تا يك هفته غذا دارند!
پشت در ,ملت اسلي:
--------------------------
آيا آن كرم فلوبر براي سير ماندن تسترال كافي بود؟
آيا چهار قهرمان به كلبه ي هاگريد باز ميگردند؟
فردا چه كساني قرباني اين سوتي خواهند شد؟