همان شب در خواب بلیز:
نفس خبیث و وجدان بلیز به شدت با هم مشغول جر و بحثن!
نفس خبیث: هر آدم عاقلی بلا با عقل اسنیپ رو به اسنیپ با عقل اسنیپ ترجیح میده ...
وجدان: این اشتباهه اینکار خیانت به احساسات لطیف اسنیه!
نفس خبیث: اون بوق احساسات سرش نمیشه باز تو کتاب گفته بلا خوشگله ... آخه اسنیپ چی داره که عاشقش شدی؟
وجدان: کتاب میگفت چو هم خوشگله ... ولی مگه فیلم چهار رو ندیدی چقدر بی ریخت بود؟
نفس خبیث: مگه تو در فیلم پنج بلا رو ندیدی که خوشگل بود؟
وجدان که کم آورده: اصلا من فیلم پنجم رو تحریم میکنم!
نفس خبیث و وجدان بلیز می افتن رو هم و شروع میکنن به کتک کاری و در پی این پیامد عرق سردی بر روی صورت بلیز مینشیند و بلیز سرشو به این سو و آن سو حرکت میدهد و در خواب اخمهایش در هم گره میخورند!
==== کمی اونور تر ====
رودلف: پروفسور مگه خودتون تخت ندارین؟ اینجا جای همسر منه! من اعصاب معصاب ندارما!!
اسنیپ: چی مگه غیر از من همسر دیگه ای هم داری کروشیووووووووووووو ...
رودلف: آییییییییییییییییییییییییییی
اسنیپ: چون هنوزسرم درد میکنه ایندفعه رو ازت میگذرم راستی من احساس میکنم خیلی بد هیکل شدم!
رودلف
اسنیپ: جدی میگم ... هیکلم خیلی مردونه شده!
رودلف: برای اینکه تو مردی!
اسنیپ: کروشیووووووووووووووووو
رودلف: آخه چرا میزنی؟
اسنیپ: چون داری احساسات منو جریحه دار میکنی! راستی من خیلی دلم گرفته!
رودلف: خب من چی کار کنم!
اسنیپ: بهم محبت کن ...
رودلف: چی؟ نه امکان نداره ... نه ولم کن!
========= در دخمه ها =======
بلا: ولم کن بچه من مامانت نیستم! الان دانش آموزا باید خواب باشن مگه گروه نداری؟ تا قاط نزدم از گروه ها امتیاز کم نکردم برو بیرون سرم درد میکنه میخوام بخوابم!
مانتی: نه مامان .. مانتی بود گرسنه مانتی خواست غذا!
بلافاصله بلا چوبدستیشو میکشه و مانتی رو تبدیل به خفاش میکنه و میندازه توی شیشه و درشو میبنده!
مانتی: مامان بد به بابا میگم!
- تق تق تق
در باز میشه و لیلی اوانز میاد تو.
لیلی: خب اسنیپ من فکرامو کردم .. من حاضرم جای پاتر با تو ازدواج کنم ...
بلا: سلام لیلی جوونم .. میدونستم منو به اون بابای ((کله زخمی)) ترجیح میدی!
لیلی نگاهی به گوشه و اطراف اتاق میندازه و نگاهش روی گنجه ها ثابت میمونه
لیلی: پس اسنیپ کو؟ شما؟
بلا: من اسنیپم دیگه ...
لیلی جیغ میکشه:
- اسنیپ تو به من خیانت کردی! من الان میرم با جیمز ازدواج میکنم...
لیلی اینو میگه و در حالی که گریه میکنه پا به فرار میذاره.
بلا: من که حرف بدی نزدم!
نکته: از اونجایی که بلا از لفظ اسنیپ استفاده کرد و فامیل شوهر به همسرش منتقل میشود لیلی به اشتباه تصور کرد که منظور بلا ((خانم اسنیپ)) است.
======فردای آن روز ======
جمع کثیری از دانش آموزان و دانش آموز نماها جلوی تابلوی اعلانات توقف کردند و سرگرم خواندن هستند:
تابلوی اعلانات اسلیترین:
جلسه اضطراری ، بعد از ظهر ...
موضوع: ... به شرح پست قبل