- آخه چرا من دیده نمی شم بههتره من باهاتون باشم بدرد می خورما!
-خيله خوب باو!بيا!
ليسا با ناراحتي به ميز نگا مي كنه و ميگه:
- بچه ها ميز شكسته!
گابر پوزخندي مي زنه و مي گه:
-هه!حالا چيه مگه؟اين اتحاد ما رو نشون مي ده ديه!
ليسا آهي مي كشهو ميگه:
-نه...منظورم اينه كه ...اگه ليل...چيزه ...ليني! و لونا بفهمن بدبختيم!
گابر كه متوجه موضوع مي شه،مي گه:
-اييي راس مي گيا!خواستيم مثلا يه بار يه كار مهم انجام بديماااا!اووف!
ادامه مي ده:
-پس دست بكار شين چسب و اينا بيارين!
بعدشم يكم فكر مي كنه و مي گه:
-واي!حالا چسب ماگلي از كجا بياريم؟
بادراد پشت گردنشو مي خارونه و مي گه:
-متاسفانه هيچ گونه چسب ماگلي اي در اينجا موجود نمي باشد.
آلفرد هم كه تازه متوجه چيزي مي شه مي گه:
-اه گابر بوقي!مگه ميز به اين گندگي با چسب درست مي شه؟
گابر برعكس آلفرد با باحوصلگي ! مي گه:
-اوهوم!چسب راضي!با چسب راضي همه چيز مي چسبه!
- رازي*!!!
-همون !
ليسا كه باز متوجه يه موضوع عميق تر مي شه(!)از خل بازياشون حرص مي خوره و ميگه:
-آخه ملت بوقي!خير سرمون جادوگريم ما ها!
گابر مي گه:
-ساحره هم داريم ها.
-اوووف!حالا هر چي!
ليسا چوبدستيش رو درمياره و مي گه:
-ريپارو!
و ميزهم به راحتي مثل قبلش مي شه!همه شرمزده به همديگه نگا مي كنن!
گابر نفس عميقي مي كشه و ميگه:
-مغسي ليسا!حالا...حالا بريم سر اصل مطلب!مي خواستيم انتقام بگيريم!من مي گم بياين شبانه بريزيم لونا و ليني رو به قتل برسونيم...خوبه نه؟
ملت:
(چه نظر خوفي!)
ليسا با حالتي اعتراضي مي گه:
-نچ!خوب نيس! اهم باو اگه بقيه بفهمن خودمون كشتيمش بدبخت مي شيم!من مي گم از هر گروهي يك نفر مطمئن بياد و ما نقشمون رو باهاش درميون بذاريم!بعد از هر چهار گروه نماينده ها شبانه(!)برن در بستر اين دو تا رو قطعه قطعه كنن!
ملت:
اما مثل اينكه بادراد يه فكر بهتري پيدا كرده.
- نه باو! بايد بندازيمشون تو چاه!
ملت:
(يعني زياد خشن نبيد!
)
[b][color=0066FF] " تا دنیا دنیاست آبی مال ماست / ما قهرمانیم ج