هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۸:۲۰ پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 708
آفلاین
مثینکه مد شده هالی ویزارد

سیریوس کپک

بازیگران :

ممد در نقش آنیتا و عله و هرمدیری که از جلو دوربین رد شه.
آلبوس سوروس پاتر
گابریل
مری باود
جیمز سیریوس پاتر
مورگانا لی فای
پرسی ویزلی
بلاتریکس لسترنج
پیوز در نقش ِ پارازیت!


و با حضور مرموز و افتخاری ِ ، سیریوس بلک..

----

یک رینگ بوکس بسیار بزرگ و قرمز رنگ وسط سایت تعبیه شده. ملت کنار رینگ بوکس ایستاده اند و با شعارهایی رکیک از دو ورزشکار استقبال میکنند. مورگانا میاد روی سِن و دستاشو به حالت پیروزی میبره بالا:

-من قهرمانم! من مطمئنم میبرم.

بلا اون پایین بغل رینگ ایستاده و با خوشحالی دست و سوت و جیغ میکشه. گابریل هم با حالت () بهش نگاه میکنه.

مری میاد روی سن و داره به شدت میلرزه. مورگانا به خاطر ارتعاشات ِ مری می افته روی رینگ تا میاد بلند شه مری غش میکنه روش! و داور هم میاد و تا سه میشماره و مسابقه در کمال حیرت همه به نفع مری باود تموم میشه.

----

روز بعد

مورگانا:اون یک تقلب کاره متقلبه فلان هشت!
مورگانا: *هست.
مری: هوووو دیگه اسم من رو نبرید غیبت میشه!
مورگانا: کی خواست اسم تورو ببره؟ اصلا خز میشه دهنم اگه اسم تورو ببرم.
مری: بازنده! مورگانا تو ..

پووووووووووووووف! مری بلاک میشه.

----

دو روز بعد تر !
آنیتا میاد توی سایت و میبینه هرجا میره یه پست از مری باود خورده. کم کم حالت کهیری نسبت به این شناسه بهش دست میده و به دنبال راه حل هایی گولاخ تر برای درست کردن ِ این قضیه میگرده.

در همون لحظه چاره ای به ذهنش میرسه: عله..

----

همان روز

مری: من برگشتم مورگانا !
مورگانا: باب تو نباید اسم منو بگی مری!
مری: پس بهت بگم چی مورگانا؟
مورگانا: مری؟؟

و این نشان از گولاخ بودن مدیریت داره و اینکه چقدر همه ی اعضا از مدیران حساب میبرند و روی حرفشان هی حرفی نمی زنند.

------

یه جای دیگه- جیمز سیریوس و آلبوس پاتر

-آسپ!
-جیمز!
-آسپ!
-جیمز!
-آسپ؟ دستت رو بکش!
-جیمز.. دستم کشیده است.

در همین لحظه کوییرل از جلوی دوربین رد میشه تا فروش فیلم بالا بره.

جیمز با ناراحتی از روی مبل بلند میشه و یویوشو میکنه تو سوراخ دماغ آسپ.

جیمز: بی ادب! من داداشتم! محفل رو که با بیناموسی به گند کشیدی میخوای من رو هم منحرف کنی؟
آسپ: نه باب، میخواستم فقط از این حال و هوا بیای بیرون.. یکم بریم اون ورا..!
جیمز:
آسپ: که قدرت بگیری برگردی.. باب من هی میگم دامبل آسوده بخوابه که من بیدارم یعنی چی؟ یعنی من باید راهشو ادامه بدم دیگه.

جیمز پاشو محکم میکوبه زمین و اشک ریزان از صحنه خارج میشه. آسپ هم تاسف خوران و با ناراحتی میشینه پای پی سی و تا میتونه از جیمز بد میگه و بعد هم دلیلی میاره که با هم دعواشون شده و نامردیه و اینا.

-----

در تاریکی ها

فردی دوتا کامپیوتر جیبی ! روبروش گذاشته. یک فنجان قهوه ی داغ هم کنار دستش هست و ذره ذره از اون قهوه وارد حلقش میشه.

یارو :

-----

یک ماه بعد!

چتر باکس

نقل قول:
مورگانا لی فای: تنها چیزی که ارزش داره دوستیه. نه اون چیزایی که به خاطرش به همدیگه توهین می کنیم. عههههه! دم عیدی ببین چه اعصاب آدمو خورد می کنین؟
پیوز: با مورگانا موافقم ! لب مطلب : خفه شین
بلاتريكس لسترنج: بس کنین دیگه!
....
بلاتريكس لسترنج: چه جالب! :دی! بچه ها از این به بعد هرمشکلی با اسپ داشتین بهش بگین رییسی بهترینی در جا حل میشه. حرف خود آسپه ها!



----
همچنان چت باکس:

بلاتريكس لسترنج: اینجا یک محیط عمومیه! هروقت اینو متوجه شدی خیلی مشکلاتت هم حل میشه. مردیکه بوق . بوق...بوقی!
آسپ: حیف که سیاهی ..!
بلا: اربابم که سفیده..
اسپ: برو باب دختره .........!

و تاریکی وارد میشود..

چت باکس را از پایین بخوانید.
نقل قول:
سیریوس بلک: شما دو تا روتون ميشه به من بگيد باب بزرگ ؟! (این یعنی من باباتونم! )
جیمز سیریوس پاتر: نه...مری...آره...
آلبوس سوروس پاتر: باب بزرگ !
جیمز سیریوس پاتر: باب بزرگ...؟
..


تاریکی ها

سیریوس خنده ای وحشیانه سر داده. ملت همه ریختن سرش و چت باکس بسیار دیدنی شده.

مورگانا: مری!
مری:مورگانا!
-مری!
-مورگانا!
.
.

سیریوس از روی صندلی بلند میشه و به سمت ِ پرسی میره.

-خودت یه جوری درستش کن بعد هم برو توی اتاق بوسه. اتاق تخت خواب.. اتاق دیگه!!
پرسی: ژوهاها..ها..موند تو گلوم..میگم میخوای بیخیالش بشی؟خطرناکه ها..!
سیریوس: برو عمو، بـــــــــرو..
پرسی: عله.. اگه بفهمن کار تو بوده خیلی بد میشه ها!
سیریوس: نمی فهمن بوقی، میگم برو وگرنه همینجا نگهت میدارما!!

پرسی نگاهش به سیم های زیاد سرور می افته و از اتاق فرار میکنه.

پیوز: سیریش چطوری؟
سیریش: پیوز... بوق!!!!
پیوز: اممم.. از اولشم به من ارتباطی نداشت که حالت چطوره! به دعواهاتون ادامه بدید.

چند ساعت بعد

پرسی و سیریوس از اتاق بیرون میروند. عله از لباس سیریوس میپره بیرون و میندازتش یه گوشه. و سپس پرسی به سوی هالی ویزارد میره، اما هالی ویزارد ثانیه ای یک پست توسط جیمز و آسپ میخوره.. سپس به چت باکس میره، که ثانیه ای یک پی ام از مورگانا و بلا میخوره! در نتیجه به یک تاپیک ِ محبوب میره به نام نحوه و حرف های دلش رو میزنه.

و چند مدت بعد، پسری در تنهایی اش از کنار لباس سیریوس رد میشه و اون رو به تنش میکنه..

-واو! من احساس گولاخی میکنم.. من دیگه اون بلیز نیستم.. به من اعتماد نکنید!!! وای..


----- چند سال بعد

مری: مورگانا جان، شما نمیخوای بمیری عزیزم؟
آنیتا: مری باود شما به علت استفاده از اسم ایشون بلاک شدید.
مورگانا: مرسی آنیت.
آنیتا: مورگانا لی فای، شما به علت گفتن اسم ایشون با یک "س" اضافه برای رد گم کنی ِ مدیران بلاک شدید.
آنیتا: ایول من چه خفنم..
هری پاتر: آنیتا دامبلدور شما به علت اینکه پدرتون یک خیانت کار است بلاک شدید.

...

پایان..


[b]دیگه ب


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲:۵۳ پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۷

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
مـاگـل
پیام: 1531
آفلاین
روزهای فرار! (نمایشی در سه پرده)

پرده ی سوم

نور مهتاب چهره ی رنگ پریده ی جادوگری را که به صورت معلق بالای میز طویلی آویزان مانده بود روشن کرد، بوی بز اتاق را پر کرده بود.

- مهمونمون رو یادتونه پردی ها؟

آلبوس پاتر با خشم به پیرمردی که از سقف به او چشم غره می رفت چشم دوخت:

- هر کس با ما نباشه علیه ماست آبر! گروه سومی وجود نداره!

آسپ دوباره سرش را پایین انداخت و تک تک افرادی که دور میز بودند را از نظر گذراند:

- نقشه ی جدیدمون اینه ملت ! ممد شماره ی یک! میری یه شناسه ی دیگه میسازی و در ظاهر یک فرشته ی گولاخ و عادل و فسیل، جیمز و آلبوس پاتر رو محکوم میکنی که دارن جامعه ی جادوگری رو نابود میکنن، که البته بعدا حالتو میگیرم در برابر گستاخی هات!
- لو نمیرم!!؟
- نه ! کافیه بگی که اعضای تازه وارد رو نمیشناسی و با قدیمیا خوش و بش کنی! و اینکه تو یه فرشته ی پاکی که نگران محفله و درسته سالهاست از اوضاع بیخبره اما از همه چیز با خبره و البته میخونه هم نمیاد!
- راجر!

پق!
- با من کاری داشتید ارباب؟
آلبوس پاتر مشت گره کرده اش را روی میز کوبید و رو به مرد هندی که خستگیِ مدیریت از سر و رویش می بارید فریاد زد: منظورش از راجر اسم تو نبود احمق! منظورش اطاعت نظامی بود!
پق!

با ناپدید شدن راجر و ممد شماره ی یک، چشم های سبز رنگ پاتر به ممد شماره ی دو دوخته شد:

- برو و طوری نشون بده انگار طرفدار صلحی...همتون برید! این نقشه ی جدیده! ! من هم باهاتون مخالفت میکنم اولش، چون مثلا عصبانیم، اما بعدا مهربون میشم و منطق آسپیمو نشون میدم و از صلح حمایت میکنم!
ما دم از صلح میزنیم و پیام آتش بس میدیم چون من دیگه حرفامو زدم، توهینمو هم کردم، مسواکمو هم زدم ، شب بخیر!
آما!! برای اینکه نشون بدیم چقد مهربون و فرشته ایم، باید همش از صلح و دوستی بگیم.
جیمز و دامبلدور چون تو کارشون اخلال ایجاد کردیم و کسی هم به خاطر اینکار چیزی بهمون نگفته، شاکی میشن و تن به صلح نمیدن. این باعث میشه توی جامعه به عنوان وحشی و مخالف صلح و تروریست معرفی شن و در ضمن همه ی محفلی ها برگردند طرف ما، چون ما طرفدار صلحیم و من هم که اصلا دنبال قدرت نظارتِ محفلِ عزیــــــــز من، حلقه ی منه، بدینش به من!...اممم، ببخشید! من اصلا دنبال نظارت و قدرت نیستم و اینا!
دِ چرا معطلین!؟ برین دیه!!

ناگهان جادوگران و ساحران صندلی های اطراف میز را خالی کرده و از سالن کنفرانس شهرداری بیرون زدند. آسپ نگاهی بی رحمانه به آبرفورث انداخت و زیر لب زمزمه کرد: کروشیو!



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲:۵۲ پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۷

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
مـاگـل
پیام: 1531
آفلاین
روزهای فرار! (نمایشی در سه پرده)

پرده ی دوم

بزاق دهان مرد جوان علاوه بر شن ها و ماسه های روی زمین، بر روی نوک جغد نامه برش نیز پاچیده میشد:

- کی بود که برای محفل خونه ی گریمالد ساخت؟ من!
کی بود که مجمع ویزنگاموت رو راضی کرد به ساخت خانه ی گریمالد رای مثبت بده؟ من!
کی بود که محفلیایی رو که توی جامعه ی جادوگری آواره بودن، جمع کرد و براشون یه خونه ی گریمالد ساخت؟ من!
مرگخوارا خونه ی ریدل داشتن و محفلیا خونه ی گریمالد نداشتن. کی براشون خونه ی گریمالد گرفت؟ من!
کی می تونست از سران ویزنگاموت مجوز ساخت یه خونه برای محفل بگیره غیر از من؟
ساختن خونه برای محفل فقط و فقط از عهده ی من برمی اومد و اگر هرکس دیگه ای غیر از من در اون زمان رییس محفل می بود، نمی تونست این کار رو بکنه. این من بودم که برای محفل خونه ساختم، گرچه نفوذ و احترام سیریوس بلک پیش سران ویزنگاموت هم بی تاثیر نبود اما بیشترش...اممم یعنی همش کار من بود اما...آه!
اما صد افسوس که ایـــــــــــــــــــن همه کار بزرگ فراموش شد و امروز همه به جیمز که هیچ کاری برای محفل نکرده جز چارتا نقد زپرتی و دو تا طرح فکسنی و سه تا ماموریت و هماهنگی شیش تا محفلی توی محفلی که چارتا عضو بیشتر نداره که اونم، روزی دوازده تاشون معلوم نیست برای چی دارن استعفا میدن... اممم، معذرت می خوام یه لحظه گوشی!

جغد لرزان با چشم های گشاد و رنگی پریده به مرد جوان خیره شد که رویش را به سمت جغد خاکستری رنگ دیگری میکرد:

- هوی پردی! اون جغدهای دعوت به پرد رو برای تازه واردا فرستادی؟

صدایی از حلق جغد:
- بله قربان!
- خوبه! یادت نره برای محفلی ها هم چند تا جغد بفرستی و دعوتشون کنی که از محفل خارج شن و به ما بپیوندن، اگه قبول نکردن بازم بهشون بگو که خارج شن چون قراره خانه گریمالد رو منفجر کنیم و اگه کسی از دوستان ما هم اونجا باشه با اینکه اصلا دلم نمی خواد ولی خب... برای اهداف بزرگ و باارزش ما مجبوره قربانی بشه.
- بله قربان!
- برو دیگه! چرا وایسادی؟... الو! کجا رفتی جغد لعنتی؟!

آلبوس سورس پاتر پشت به دوربین و رو به جغدی که در پهنه ی آسمان آبی رنگ دور میشد فریاد زد:

داشتم می گفتم! واقعا به نظر تو چرا اعضای محفل روزبروز دارن کمتر میشن و استعفا میدن؟ اعضای تازه وارد گوگوری مگوری وارد محفل میشن و ناگهان بعد از دو روز خارج میشن! به نظر تو دلیلش چیه!؟ هان!؟ با توئم جغد!! حاضرم باهات شرط ببندم که جیمز یه دستگاه شکنجه ی مخوف اونجا گذاشته و اونقدر بهشون فشار میاره که دو روزه مجبور به استعفا میشن و با کله، خودشون رو به آغوش پر مهر و وفای پرد میندازن. راستی! تا یادم نرفته بگم؛ یه عضو قدیمی و با نفوذ پیش مدیران میشناسی؟ می خوام برای پردی هام انجمن خصوصی بگیرم!



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲:۵۰ پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۷

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
مـاگـل
پیام: 1531
آفلاین
روزهای فرار! (نمایشی در سه پرده)

پرده ی اول

دوربین با سرعت و به حالت شناور بر روی ابرهای خاکستری حرکت می کرد و قرص کامل ماه تابان را به نمایش می کشید اما ناگهان به داخل ابرهای انبوه شیرجه زد. از ابرها گذشت و با سرعتی سرسام آور به چراغ های شهر لندن نزدیک و نزدیک تر شد. هر چه دوربین پایین تر می آمد هدفش آشکارتر می شد. هدف دوربین پنجره ی نیمه باز اتاق زیرشیروانی بلندترین ساختمان شهر بود.ساختمان شهرداری لندن!

دوربین ثانیه ای پیش از بسته شدن پنجره، خود را به داخل اتاق انداخت و زیر میز جناب شهردار پنهان شد. اما با شیطنت عدسی اش را بر روی دستهایی که با عجله در حال پر کردن چمدانی بزرگ بودند، زوم کرد.

صدای متحیر ساحره ای از خارج کادر شنیده شد:
- موضوع چیه!؟
دست ها لحظه ای از پر کردن چمدان باز ماندند ولی بعد به سرعت دوباره رداهای پرحجم وزارت و شهرداری را داخل چمدان چپاندند:

- ببین! اوضاع خیطه! جیمز زده به سیم آخر! تو انتخابات بهترین شهردار به من رای داده و در قالب همون رای کاسه کوزه ام رو ریخته به هم. یه جغد برای مجمع ویزنگاموت فرستادم گفتم رایش رو باطل کنن. خودم هم یه دو سه روزی آفتابی نمیشم تا آبا از آسیاب بیفته بعد برمی گردم و دست پیش می گیرم که پس نیفتم.
- یعنی چی؟
- یعنی برمی گردم و آه و ناله سر میدم که ای دریغ! زمانی که من در غیبت بودم و نبودم زیرآب من زده شد. اگه مرد بودی وایمیستادی زمانی که من بودم و می تونستم از خودم دفاع کنم حرفاتو میزدی.
- نه بابا! این ضایعست! ملت می فهمن.
- چی رو می فهمن؟
- اینکه زمانی که تو بودی، جیمز تو انتخابات رسوات کرده.
- از کجا میخوان بفهمن؟
- آخه آی کیو! اگه زمانی که جیمز تو انتخابات رای داده، تو نبودی، پس از کجا رایش رو دیدی و برای ویزنگاموت جغد فرستادی؟

دستها دوباره لحظه ای در پر کردن چمدان تردید کردند اما باز هم این تردید به سرعت برطرف شد:

- اه! برو بابا! تو اون هیری ویری که من درست می کنم کی عقلش به اینجاها میرسه؟ وقتی که از غیبت برگردم و ظهور کنم بودجه ی یه فیلم رو تامین می کنم و توی فیلم نشون میدم که جیمز یک شیطانه با ظاهر معصوم و در زمان غیبت من مردم رو گمراه کرده و زیرآب من رو زده!

- خب حالا اگه یکی ازت بپرسه که جیمز چرا باید زیرآب تو رو بزنه و مگه بیکاره که بیاد زیرآب تو رو بزنه، جوابش رو چی میدی؟ حقیقت رو میگی؟ میگی چون من تو کار محفل اختلال ایجاد می کردم و اعضای تازه وارد رو نسبت به جیمز بدبین می کردم جیمز زیر آبم رو زد؟
میگی چون جیمز هر چقدر تلاش کرد تا در برابر تحرکات من صبور باشه، من به کارام ادامه دادم و زمانی که بعد از سه ماه تحریک مداوم کاسه ی صبرش لبریز شد و به صورت قانونی ازم به ویزنگاموت شکایت کرد و وقتی از رسیدگی ضعیفشون ناامید شد، حقایق رو در قالب یه رای توی انتخابات ارسال کرد؟

- نه! میگم چون من یه زمانی رییس محفل بودم و کلی کار کردم و برای محفل (کاملا بدون دخالت سیریوس بلک) خانه ی گریمالد رو ساختم و چون جیمز نمی تونه دیگه برای محفل خونه بسازه پس با من لجه و از من بدش میاد و زیرآبم رو زده!

صدای قهقهه های شیطانی آلبوس پاتر اتاق را پر کرد و تصویر آرام آرام به تیرگی گرایید.



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
مـاگـل
پیام: 683
آفلاین
روزهای غیبت !

بازیگران:
جیمز سیریوس پاتر
آلبوس سوروس پاتر
آبرفورث دامبلدور
پرسی ویزلی
مری باود
پیوز

جلوه‌های ویژه:
ایگور کارکاروف

فیلمبردار:
مورگانا لی‌فای

اسپانسر فیلم:
گابریل دلاکور

نویسنده و کارگردان:
آلبوس سوروس پاتر

با تشکر از:
روح سیریوس بلک
سیاهی لشکران
و تمام کسانی که برای رسیدن به جو فعلی ما را یاری نمودند!

سکانس اول

دوربین به آهستگی در حال حرکت به جلو در یکی از خیابان‌های بزرگ شهر لندن هست. بعد از چند لحظه به یک عمارت بزرگ میرسه که بر روی تابلوی بزرگ روی اون با خط باریکی نوشته شده: شهرداری لندن

در جلوی پله‌های ورودی شهرداری چند نفر ایستادن و در حال صحبت هستن!

آلبوس سوروس درحالی‌که مری را در آغوش می‌کشید گفت:
-کارهای عقب مونده رو تا اونجا که میتونستم انجام دادم. این مدت که من نیستم تمام کارهای لندن رو خودت به تنهایی انجام بده، نیازی به صبرکردن برای من نیست. امیدوارم خسته نشی!
-نگران نباش ... بهت خوش بگذره آلبوس!

آسپ نیشخندی به پرسی زد و به سمت او رفت:
-وای ... کلی کار باهات داشتما ولی همش یادم رفته!
پرسی خندید و پاسخ داد:
-از تو بعید نیس! در هر صورت جغد و شومینه رو واسه این زمان‌ها گذاشتن دیگه!
-آخه من تو شهر ماگل‌ها شومینه و پودر پرواز از کجا گیر بیارم؟!‌
-جغد که هست!

همزمان که اتوبوس شوالیه در خیابان ظاهر میشد آسپ چمدانش را در کنار خیابان گذاشت، چشمکی به پرسی زد و گفت:
-حالا من ببینم تو جغدها رو به بوقی میکشی یا نه! هوای کلیسا رو هم داشته باش مری! اول راه هستا!

مری سرش رو تکان داد و گفت:
-حتما ... اتوبوس اومد. سوار شو!

آسپ چمدانش را به دست کمک راننده داد و قبل از اینکه سوار شود لحظه‌ای مکث کرد و به فکر فرو رفت!
-همه کارها رو انجام دادم ... سفارش‌ها رو به پرسی و مری کردم ... کار عقب مونده‌ای هم ندارم ... همه چیز هم طبق روال همیشه داره میره ... پس نباید نگران باشم!

چشمانش را لحظه‌ای بست و سعی کرد خود را متقاعد کند که دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. سپس سرش را برگرداند و به مری و پرسی نگاهی انداخت. لبخندی زد و وارد اتوبوس شوالیه شد. در همان لحظه که اتوبوس شوالیه خیابان را ترک می‌کرد مری و پرسی با صدای پاق بلندی غیب شدند.

سیزده ثانیه بعد !!

درب فاضلاب مرکز خیابان به کناری کشیده شد و شخصی شنل‌پوش به آرامی و چوبدستی به دست وارد خیابان شد. به دنبال او چندین جادوگر با ردای سفید (!)‌ پا بر خیابان گذاشتند. نگاهی به اطرافشان انداختند و وقتی متوجه شدند که اتوبوس شوالیه لندن را ترک کرده است با صدای بلندی هورا کشیدند.

پیشرو آنها که پسری با جسمی صورتی رنگ و چهره‌ای به شدت مظلوم بود با صدای بلندی گفت:
-رفتش!‍ اصلا فکر نکنید که من میترسم جلوی خودش کاری کنما ولی الان بهترین فرصته! سریع ماموریت رو شروع کنید!
سپس چوبدستیش را بالا برد و تمام آنها همزمان فریاد کشیدند:
-پایان سکوت، گفتنی را باید در "بهترین شرایط" گفت، به جان خودم!

سپس با حرکت دست پسرک در سطح شهر پخش شدند.

صحنه چند ثانیه تاریک میشه و وقتی دوباره روشن میشه دوربین به سرعت در حال نشون دادن مکان‌های مختلفی هست که در اون افرادی با جنب‌و‌جوش در حال حرکت هستند. طولی نکشید که اخبار جدیدی به سرعت در سراسر دنیای جادوگری پخش شد. بر روی دیوارها، شیشه‌ی مغازه‌ها و بیشتر نقاط شهر لندن اعلامیه‌های بزرگی نصب شده بود که متن آن به شرح زیر بود:

جیمز سیریوس پاتر ، قربانی بعدی مدیران !

جیمز کبیر، آن بزرگ مرد کوچک، آن یویو به دست جیغ جیغو که سال‌ها زیر شدیدترین فشار و مشکلات در مقابل دشمنان بزرگ سفیدها غیورانه جنگیده بود و کلا ته شجاعت و غیرت و این چیزهاست توسط برادر کوچکتر خود به علت جرمی بسیار ناعادلانه و غیرمنصفانه شناسایی شد و به زودی توسط مجریان قانون اعدام خواهد شد. از عموم جادوگران عزیز تقاضا می‌شود شدیدترین ترحم‌ها، دلسوزی‌ها و کمک‌ها را به این کوچولوی بزرگ (!)‌ عطا فرمایید.

پ.ن: اینم وصیت‌نامه‌اش، جیمز رفتنی شد ... عهه!


سکانس دوم

هالی ویزارد

جیمز به آرامی وارد هالی‌ویزارد شد و فیلمی را به دست پرسی داد:
-این فیلم یک حقیقت الهیه! می‌خوام اکرانش کنم و حقیقت رو به جهانیان نشون بدم! اینکه ... اینکه ... چه ظلمی به من مظلوم شد ... عهو عهو!

پرسی فیلم را گرفت و نام جیمز را در جشنواره زمستانی اسکار یادداشت کرد. سپس با حالت مشکوکی به جیمز که در حال ترک هالی ویزارد بود خیره شد.

رادیو پاتربان

و اکنون به طور زنده صدای جیمز سیریوس پاتر، آن مرد نیکوکار ستم‌دیده را میشنوید:
-عهه عهه ... وقتی من حقیقت رو گفتم و دید به ضررشه رفت گفت منو بلاک کنن! باورتون میشه؟ صاف رفت گفت منو بلاک کنن! به زودی هم منو بلاک می‌کنن چون اونقدر شجاعم که حاضر به عذرخواهی نیستم ... من به خاطر گفتن حقیقت قراره بلاک بشم! خیلی نامردی کوییرل!

ملت شنونده در حالی که با دستمال اشک‌هاشون رو پاک می‌کنن رادیو رو خاموش می‌کنن و با شعار "مرگ بر کوییرل" و "نابود باید گردد آسپ" به خیابون‌ها میریزن!

جنگل ممنوعه

انگشتر را در دستانش چرخاند و با چهره‌ای درمانده گفت:
-بابا بزرگ ... باب بزرگ ... بابا بزززززززززززرگ ... عــــــــــــهه!

سیریوس با خواب آلودگی گفت:
-دیگه چی شده؟ منو از اون دنیا احضار کردی که زار بزنی؟
-بگو دیگه بابا بزرگ، بگو! این جمله رو با صدای بلند تکرار کن: "اونا عادت دارن جیمز...اونا هیچ وقت از عدالت و حقیقت بویی نمی برن..اون ادمان جیمز." بگو دیگه!

بزستان

جیمز اشک‌هاش را پاک کرد و ادامه داد:
-اون خواست که منو بلاک کنن ... دیدی که به تو هم دروغ گفت؟ اون ... اون ...

و دوباره اشک‌هایش جاری شد. آبرفورث شانه‌ی او را نوازش کرد و به آرامی گفت:
-می‌فهمم چی میگی ... الان دیگه کاملا بهت ایمان آوردم ... کار آسپ وحشتناک بود ... از این به بعد دیگه کامل با شما هستم!

خانه‌ی گریمولد

-اگه منو دارن می‌کشن به خاطر محفل و محفلی‌هاست! کشک هم که نیس! با جیغ‌هام قلبشون رو سوراخ سوراخ می‌کنم و به سیخ می‌کشم میدم فنگ بخوره تا بفهمن من کی هستم و از خودشون بهترتر هستم!

محفلی‌ها گریه کنان فریاد کشیدند:
-جیمز فدااااااااااکار!

سازمان کنترل و اعطای رنک

جیمز پشت پنجره‌های سازمان قایم شده و یواشکی به درون آن نگاه می‌کرد و با ذوق گفت:
-ایول همه دارن بهم رای میدن و دیگه کسی کاری به آسپ نداره! جوسازیم بالاخره اثر کرد! چقدر من باهوشم ... بهترین استفاده رو از زمان کردم. یوهو!

سکانس سوم

دوربین با سرعت زیادی بر فراز آسمان‌های یک منطقه‌ی خوش آب و هوا حرکت می‌کنه و ناگهان به سمت زمین ساحلی میاد و رو نقطه‌ای کنار شن‌ها زوم می‌کنه!

آسپ با لباس‌های رنگارنگ و شلوارک کنار یک دریای مشنگی ایستاده و داره آفتاب می‌گیره. آسودگی‌خاطر و آزادی فکری عمیقی رو در وجودش حس می‌کنه و خوشحاله که چند روز میتونه بدون دغدغه روزهاشو سپری کنه. بعد از چند دقیقه نامه‌ای که جلوش هست رو کامل می‌کنه و به پای جغد سیاه رنگ کنارش می‌بنده:
-اینو بده به مورگانا!

جغد بال‌هاشو باز و به سمت آسمون پرواز می‌کنه. هنوز فاصله‌ی زیادی از آسپ دور نشده که جغد دیگری با بال‌های سفید بزرگ و سرعت سرسام‌آوری به سمت زمین فرود میاد. آسپ نامه‌ی بسته شده به پای جغد رو باز و شروع به خواندن می‌کنه:

آلبوس عزیز

با توجه به اتفاقاتی که اخیرا افتاده می‌خوام فیلم جدیدی رو در هالی‌ویزارد اکران کنم. با توجه به شرایط اون فیلم خواستم اکران اون رو باهات در میون بزارم. مسافرت خوش بگذره.

قربانت
پرسی


آسپ قلم‌پرش را برداشت و بلافاصله پاسخ داد:

سلام رفیق

مشکلی نیس، فقط چه اتفاقاتی اخیرا افتاده؟ مشکلی پیش اومده؟!


آسپ فرصت کافی برای نظاره کردن جغد در ‌حال پرواز پیدا نمی‌کنه چون جغد دیگری کنارش فرود میاد و شروع به نوک زدن دست‌های آسپ می‌کنه. آلبوس لحظه‌ای به جغد خیره میشه و بعد نامه‌ رو ازش می‌گیره:

سلام آلبوس

یک سری اتفاقات داره میفته که ...


هنوز نامه را به طور کامل نخوانده بود که جغد سوم در کنارش فرود آمد. آسپ با دهانی باز به نامه‌ی جغد سوم و مهر بزستان هاگزمید روی آن خیره شده بود. آنجا چه خبر بود؟!

چند ساعت بعد جواب هر سه نامه را گرفته بود. اما به وضوح در آن‌ها تلاش برای عدم آگاهی او از اتفاقات رخ داده مشاهده میشد.

تفریحت رو خراب نکن! وقتی برگردی متوجه میشی!

سکانس چهارم

ساعاتی پیش !

آشوب و حملات متعدد در نقاط بسیاری مشاهده میشد و درگیری‌ها همچنان ادامه داشت...

دوربین در مقابل یکی از تپه‌های اطراف لندن قرار داره و یک روح و یک جادوگر رو نشون میده. زاویه‌ی دوربین کمی تغییر می‌کنه و منظره‌ی کاملی از شهر لندن که پایین تپه‌ها قرار داره هم وارد صحنه میشه. آسپ کاغذ درون دستانش را پاره کرد، خنده‌ی غم‌انگیزی سر داد و گفت:
-دروغ کثیفی بود ... که من خواسته بودم تو رو بلاک کنن آره؟! من حتی نبودم که جواب نامه‌ی اونها رو بگیرم، تاسف‌باره!‍

پیوز به آرامی گفت:
-وحشتناکه آلبوس ... کارش خيلی بچگانه بود، فکر نمیکردم جيمز اینقدر حرفه‌ای اوضاع رو به نفع خودش تغییر بده!

آسپ به آرامی پاسخ داد:
-اون در هر صورت بلاک نمیشد و خودش هم اینو خوب میدونست چون درخواست منم این نبود! فقط موندم که چطور با اون مغزش چنین برنامه‌ حساب‌شده و دقیقی رو طراحی کرد!

پیوز چرخشی در هوا زد و گفت:
-حالا می‌خوای چیکار کنی؟

آسپ چوبدستیش را بیرون کشید و با دقت به شهر لندن که زیر پایش بود خیره شد. اثری از آن لباس‌های مشنگی و رنگارنگ و موهای آشفته و درهم دیده نمیشد و مثل همیشه به نظر میرسید ... آماده و هوشیار!‍
-یک نفر رو بیشتر از دست ندادیم، خوب هم کار کنیم میشه خسارت‌های بوجود اومده رو جبران کرد. واسه تمام پردی‌ها پاترونوس میفرستم که خودشون رو برسونن ...

چوبدستیش را در هوا تکان داد و جمله‌اش را تمام کرد:
-خودم هم به تنهایی به شهر لندن میرم، خیلی کار دارم. از شهرداری هم باید شروع کنم!

پاق!


ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۸ ۱۵:۲۸:۵۴



پرسی ویزارد !
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 3737
آفلاین
تاریخچه بلاک شدن


هالی ویزارد که با اسپانسری پرسی ، به پرسی ویزارد تغییر کرده بعد از پایان آخرین فیلم کمپانی پینک یویو میره که فیلم ِ جدیدی رو که به تازگی کلید خورده به تهیه کنندگی و کارگردانی پرسی ویزلی نمایش بده ! موزیک متن ِ خشنی پخش میشه و در کنار اون با فونتِ باوقار و سنگینی اسامی دست اندر کاران فیلم به نمایش در میاد !


بازیگران :
پرسی ویزلی
ماندانگاس فلچر
آنتونین دالاهوف
ایگور کارکاروف
سالازار اسلیترین
ویولت بودلر
آرشام
پرفسور کوییرل
آنیتا دامبلدور
آنجلینا جانسون
مری باود
مورگانا لی فای
مافلدا !!

فیلمبردار :
آنتونین دالاهوف

صدا بردار :
مورگانا لی فای

جلوه های ویژه :
ایگور کارکاروف

اماکن :
منزل شخصی پرسی ویزلی
صفحه اصلی انجمن ها
صفحه کمک و راهنما
پیام شخصی
چت باکس


پرسی که همچنان در کنار ِ عوامل فیلم به سر میبره ، داره به کارگردان و مسئول جلوه های ویژه توضیحاتی میده : ببین آنتونین ، میخوام فاصله ی دوربینت با صحنه و بازیگرا دقیق تر از همیشه باشه ! چون بخش ِ اول ِ فیلم یه فلش بک هست باید فاصله نسبتا زیادی با بازیگر و صحنه داشته باشی تا واقعی تر به نظر برسه ! و تو ایگور ، این صحنه باید رنگش قهوه ای روشن باشه که نشون دهنده قدیمی بودن ِ اون بشه ! بریم سر ِ ضبط !

آنتونین : ولی پرسی ! با این دوربین نمیشه ! این خیلی قدیمیه !
پرسی : یعنی چی ؟!
آنتونین : یعنی باید دیجیتال باشه دوربین !
پرسی : دیجیتالم کجا بود با همین بگیر بریم باو !

آنتونین با دقتِ خاصی پشتِ دوربین فیلم برداری میشه و عده ای از ممد های تدارکات اون رو با دوربینش روی دستشون بلند میکنن تا بتونه از بالا فیلم بگیره !

پرسی که خودش یکی از بازیگران هست و باید الان توی این سکانس ِ فلش بک ایفای نقش کنه ، میره توی خونه ای که از قبل برای فیلمبرداری اجاره کردن آماده میشه و ممد ها هم آنتونین رو پشتِ اون به اونجا میبرن !

صحنه به لطفِ ایگور مسئول جلوه های ویژه رنگ و بویی قدیمی به خودش میگیره و ضبط میشه !


گذشته های دور
:.:.: فلش بک - سال ها پیش:.:.:

پرسی پشتِ کامپیوتر توی خونشون نشسته و همراه با ماندانگاس و سالازار و آرشام و ایگور و ویولت توی یک کنفرانس هستن و دارن در مورد ِ بلاک شدن بحث میکنن !

ماندانگاس : بچه ها شنیدین یکی از اعضای خیلی قدیمی بلاک شده ؟!
آرشام : جدی میگی ؟! حتما عضو شاخی بوده که بلاک شده !
سالازار : خیلی حال کردم باهاش ! باور میکنید ؟ بلاک شده ! اوه !
ویولت : حالا بلاک شدن مگه چیه ؟!
ایگور : هه ! بلاک شدن خیلی امر ِ پسندیده و مهمیه ! هر کسی نمیتونه بلاک بشه !

پرسی که از بحث های کسل کننده دوستانش خسته شده به جادوگران میره تا آخرین پیام شخصیش که مربوط به چهار ماه ِ گذشته هست رو بخونه دوباره !

مافلدا - صفحه کمک و راهنما ، بلیت جدید
از : مافلدا

دوستِ عزیز ، شما با عنوان کردنِ دلایلی درخواست کرده بودید که شناستون بلاک بشه ، با مدیران در میون گذاشته شد ، ولی موافقت نشد ! بلاک شدن امر ِ مهمیه که به این سادگی های دست یافتنی نیست !

بعد از پنجاهمین بار خوندن ِ این پیام شخصی ، میخواد که صفحه رو ببنده که متوجه میشه ، عدد 1 سرخ رنگی کنار عنوان پیام شخصی داره خود نمایی میکنه ! با عجله میره که پیام شخصی رو باز کنه !

مافلدا - صفحه کمک و راهنما ، بلاک !
از : مافلدا

پرسی عزیز ، شما پستی توهین آمیز در گفتگو با مدیران ارسال کردید ، چندین نفر از اعضای سایت اعتراض کردند که این پست ِ شما توهین آمیز هست ، ولی مدیران بعد از بررسی متوجه شدند که چیزی توش مشهود نیست !

ولی شما پستتون رو ویرایش کرده بودید و ویرایش رو به هری پاتر وبمستر سایت نسبت داده بودید ، ایشون مخالف استفاده از ویرایش مدیر سایت هستند و به این دلیل شناسه شما بلاک میشه !

با تشکر !



پرسی که خیلی حیرت زده شده ، پونصد بار پیام شخصی رو میخونه و بعد سوت زنان دوباره وارده کنفرانس میشه و متن ِ پیام شخصی رو کپی میکنه و میگه : منو میخوان بلاک کنن بچه ها !

آرشام : جدی میگی پرسی ؟! من که نمیتونم باور کنم !
ویولت : با وجود ِ توضیحاتی که در مورده بلاک شدن دادین ، من به تو افتخار میکنم که داری بلاک میشی !
سالازار : Wow ! خیلی خوشحالم که یه نفر از بین ِ ما داره بلاک میشه ! این خودش کلی افتخاره !

پرسی که خیلی خوشحال هست ، توی استیتوسش توی یاهو میذاره : من بلاک شدم !
ملت : جدی ؟! اوه ! کف سوت دست ، ایول ! حالا جیغ !

بعد از بحث کردن با تعداد زیادی از ملت در مورد بلاک شدن ، صفحه وبلاگش رو باز میکنه تا ببینه در مورده مطلب تاثیر گذاری که نوشته بود چند روز قبل ، چه کامنت هایی دادن !

یه دوست
وای پرسی ! شنیدم بلاک شدی تو جادوگران ! ایول داوش ! دمت گرم !

ایکس
با اینکه ازت خوشم نمیاد پرسی ، ولی دمت گرم ، تبریک میگم بلاک شدنت رو !

آبجی
وای آرش ! تبریک میگم ! امیدوارم صدمین بار بلاک شدنتم ببینم گلم !


پرسی :

صفحه وبلاگ رو میبنده و به پیج ِ 360ش مراجعه میکنه و متوجه میشه اونجا یک کامنت جدید گذاشتن !

ahmad:
salam duste aziz ! page ghashangi dari ! zemnan block shodanet tuye jadoogaran ro behet tabrik migam


لبخندی میزنه و پیجش رو میبنده ، که صدای فریادِ مادرش اون رو به خودش میاره : پسرم ! بدو که مادر بزرگت زنگ زده !

پرسی با عجله میره و گوشی رو بر میداره : سلام ! خوبی مادربزرگ ؟!

مادربزرگ : مگه میشه بد باشم پسرم ! من همیشه میدونستم تو به یه جایی میرسی ! دوستات زنگ زدن گفتن بلاک شدی تو جادوگران ! با اینکه نمیدونم بلاک و اینا چیه ، ولی معلومه چیزه مهمیه ! تبریک میگم پسرم !

پرسی :

صدای زنگِ در ِ کوچه به صدا در میاد و این خودش دلیل ِ مناسبی هست برای اینکه سریعتر با مادربزرگش خداحافظی کنه ! شتاب زده به سمتِ درب ِ کوچه حرکت میکنه !

پستچی : یه نامه دارید شما از دوبی !
پرسی : هووم ؟!
پستچی : لطفا اینجا رو امضا کنید !
پرسی : ولی من که امضا بلد نیستم !
پستچی : یه اثری از خودتون اینجا بذارید که تائیدیه گرفتن ِ نامه باشه !
پرسی : آها ! خب زودتر بگو اثر دیه ! خخخ ... تف !

نامه رو میگیره و وحشیانه پارش میکنه و شروع به خوندن میکنه : خاله : سلام آرش جان ! خوبی ؟! مامان بابا خوبن ؟! سلام برسون به همه ، بچه ها تو اینترنت داشتن میگشتن بعد فهمیدن که مثه اینکه توی یه سایته تو بلاک شدی ، خیلی خوشحالن ، خواستم بهت تبریک بگم !

پرسی :

به صفحه ی اطلاعات انجمن میره تا ببینه وضعیت چطور هست !
تعداد اعضا : 20000
تعداد بلاک شده ها : 3


:.:.: پایان فلش بک :.:.:



امروزه
پرسی لبخندی میزنه و از زحمات آنتونین و ایگور برای فیلمبرداری عالی و جلوه های ویژه و بینظیر تشکر میکنه و میگه : خب خوب بود ! آنتونین تو دوربین رو به انجمن ها ببر ! ایگور فعلا تو برو استراحت کن ، اینجا نیازی به جلوه های ویژه نداریم فعلا !


انجمن های جادوگران

دوربین نمای بسته ای از صفحه ی اصلی انجمن ها میگیره و بصورت کاملا حرفه ای وارد صفحه کمک و راهنما میشه و از محتوای آخرین بلیتِ پاسخ داده شده فیلم میگیره !

بلیت شماره 61254
مورگانا لی فای :
من به دلایلی دیگه حوصله فعالیت تو جادوگران رو ندارم ، شناسمو ببندین !

پاسخ : پرفسور کوییرل
باشه مشکلی نیست ، موفق باشی ، شناست بسته شد !


دو روز بعد

دوربین از محتوای بلیتی که مجددا باز شده فیلمبرداری میکنه !
مورگانا لی فای : خب من برگشتم به خواسته ی دوستان ! شناسمو باز کنین لطفا !

پاسخ : آنیتا دامبلدور
خوشحالم که برگشتی لیدی مورگانای عزیز ، امیدوارم فعالیت کنی ، شناست باز شد !

دوربین به همت ِ آنتونین میره که از چت باکس فیلم بگیره !

آنیتا دامبلدور : مری ! از شما شکایت شده ! شناسه شما بسته میشه !
مری باود : بسته ؟! مدرک دارید ؟! بررسی کردید ؟!
آنیتا دامبلدور : مری عزیز ! ما فعلا شناسه شما رو میبندیم تا بررسی کنیم که مدرک وجود داره یا نه
مری باود : !!!


روز بعد

آنیتا دامبلدور : خب بررسی کردیم دیدیم مدرکی از شما وجود نداره ، شناسه شما باز شد !
مری باود : اوه ! ممنون !


چند روز بعد

آنجلینا جانسون : جدی جدی اگه اسم آسپو بیاریم بلاک میشیم ؟!

بعد از چند ثانیه ، برای اینکه ببینه کسی جواب داده یا نه ، صفحه رو رفرش میکنه که با پیام مخوفی مواجه میشه !

عضو گرامی ، به دلیل رعایت نکردن قوانین سایت شناسه شما مسدود شده است !

آنجلینا : ایول مدیرا ! عملی توضیح میدن

پرسی که جو ِ چت باکس رو متناسب میبینه ، میره تا پیامی بفرسته : هوم ، آسپ ، اون فیلمه رو چیکارش کنم !

رفرش !

عضو گرامی ، به دلیل رعایت نکردن قوانین سایت شناسه شما مسدود شده است !

پرسی :

با عصبانیت وارد صفحه کمک و راهنما میشه و بلیت جدیدی باز میکنه !

شناسه !
پرسی :
عهه ! من داشتم از آسپ نظر میپرسیدم ! برای چی بلاک شدم ؟!

پاسخ :
آنتونین :
اِ ! من فک کردم توهین بود خیله خب باز شد شناست

پاسخ :
پرسی :
باو دقت کنین دیگه ! عهه !

پاسخ :
آنتونین :
باب نمیشه که ! ما نمیتونیم برای بستن ِ هر شناسه کلی وقت بذاریم و تحقیق کنیم که ! همینطوری خوبه ! خیله خب بلیتو میبندم


برای آخرین بار به صفحه ی اطلاعات انجمن میره !
تعداد اعضا : 29990
تعداد بلاک شده ها : 29000

پرسی :


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۴ ۱۲:۱۹:۳۱

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


حقیقت
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۸۷

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
مـاگـل
پیام: 1531
آفلاین
کمپانی pinkyoyo تقدیم میکند.

فیلم سریع،کوتاه.

تقدیم به همه ی جادوگر های خوب ایران.

بازیگران : ممد ها

کلمات کج و کوله روی پرده ی سینما می لرزید و تنها صدایی که سالن سینما را پر میکرد، صدای خرت خرت چیپس زیر دندان های جادوگری کوچک بود که در یکی از صندلی ها فرو رفته و تنها شخص حاضر در سینمای قدیمی بود.

صحنه ی اول – داخلی- شب :


اینجا، جادوگران است...

ممد : ممد! ممد! و ممد! برین به فلانی رای بدین!
ممد: چرا ممد؟
ممد: چون که !
ممد: آو! باشه!

صحنه ی دوم - داخلی- صبح :

ممد: آو! من خیلی با تو رفیقم و مخلصیم و برادر و هواتو دارم و بهت اعتماد دارم و اینا!!

دو روز بعد – همان ممد : داخلی – شب :


- آو! من حالم از اون بهم میخوره و اون یه تروریسته که دامبلدور رو منفجر میکنه و من چاکر و مخلص و برادر توئم و هواتو دارم و اعتماد دارم و اینا!

بیننده ی کوچک فیلم، پوزخندی می زند و چیپس دیگری را بالا می اندازد، دوربین دوباره به سمت پرده ی سینما تغییر جهت می دهد :

صحنه ی سوم – داخلی – شب :

- آره! مستند انتخابات به زودی اکران میشه و ما توش همه رو مسخره میکنیم غیر از ...لاو و بوس و بغل!!
- ایول ایول، منم فیلما رو که بر ضدمون باشه سانسور میکنم ولی مال شما بی نظیره!!! اوکی! لاو و بوس و بغل!

دو ممد دست در دست یکدیگر، همر زنان از صحنه خارج می شوند.

- فلانی بلاک شد!
- آخجون! نونم تو روغنه! تو همین جا بمون ممد! من دارم میرم کل جهان رو تسخیر کنم!

صحنه ی چهارم – خارجی- صبح :

- تریبون که آزاده! چرا حرف نمیزنی!!؟
- ممممممم!! (ترجمه : این نوار چسبو از دهنم بردار!)
ممد، نیشخندی رو به دوربین می زند.

ممد ها، با چشم هایی بسته دستهایشان را زامبی وار در مقابلشان گرفته و کورکورانه به سمت انجمن بهترین های سایت...حرکت میکنند.

تیلیک.

جیمز چشم هایش را می بندد، برای لحظه ای تصور میکند کابوس است...

صحنه ی پنجم – داخلی – ساعت دو صبح :

پسرک کوچکی به آرامی وارد تاپیک بهترین ناظر می شود، به سختی راهش را از میان ممدات و ممدان باز میکند و رایش را میدهد و بی سر و صدا خارج میشود.

صحنه ی ششم – داخلی – صبح :

- چرا پستمو پاک کردی؟ من فقط رای دادم به کسی که انتخابم بود!
- میتونستی مث بقیه تو یه خط بگی نظرتو!
- مگه خودت اول رای گیری ها نمینویسی دلیل انتخابتون رو هم توضیح بدید؟
- حرف نباشه! این تیغه گیوتین رو می بینی؟ همین الان میری از کورممد عذرخواهی میکنی تا نیومده پایین!
- عذرخواهی برای چی آخه!؟ توهین نکردم من!!!
- اون تشخیص داده که توهین کردی پس توهین کردی!

پسرک با دهانی باز کوله پشتی اش را زیر و رو میکند و مقادیر زیادی برگه و عکس را روی میز مدیر میگذارد.

- پس اینا چی؟! یه خاطر یه رای بلاک میکنی اما به خاطر این همه زیر آب زنی که واسه تک تکشون مدرک دارم هیچ اقدامی نمیکنی!؟؟
- من کاری به بلیتای قبلی ندارم! زود باش تا تیغه نیومده پایین!
- من فقط حقیقتو گفتم!
- گاهی نباید چیزی گفته شه!

پسرک یویو را در دستش میفشارد.

- یا ازش عذرخواهی کن یا شناسه ات بسته میشه...
- هرگز نمیخوام یه سیاستمدار احمق باشم! هرگز زیر بار حرف بی منطق نمیرم!
- تا دقایقی دیگه شناسه ی شما بسته خواهد شد.

جیمز چیزی نگفت، از دفتری که بوی سیر از در و دیوارش می بارید(!!!) بیرون زد و به سمت قرارگاه گریمولد دوید، آخرین ها را باید میگفت...باید! همانند یک سفید اصیل نوشت و بعد نفسی عمیق کشید. او نرفته بود، او را می بردند...به زودی...

پیشگویی درست بود.

چشم به مدیرهایی دوخت که یکی پس از دیگری ظاهر می شدند، منتظر مرگ ماندن چقدر سخت بود! پس کی تمام میشد؟

اتفاقات گذشته مثل فیلم های سینمایی از مقابل چشمانش میگذشت.

- جیمز...اون بادرا...اون دامبلدور احمق یه مرگخواره! با اون روح...چرا فک میکنی میتونن محفلو اداره کنن!؟ کار خودم و خودته پسر!
- نه...

========

پسرک به پیکر شفاف روح خیره شد :
روح: تموم شد.
- چی؟
- اممم...رابطه ی من و اون...یه جورایی بهم خورد...به نظرم میخواد دوباره توی محفل کودتا کنه...
- چی!؟ چرا!؟؟

========

جیمز با ناباوری به همان روح خیره شده بود :
- اما تو دوست من بودی! چطور تونستی!؟؟ چه توضیحی داری!؟
- من بزرگ شدم جیمز، تنها توضیحم همینه! اگه کاری نداری من برم بهترین ناظر رایمو بدم بهش به خاطر نظارت خوبش تو محفل!

========

- خیلی خنگی تدی...
- خودتی!

========

اگه امشب شب آخرم باشه باید همه چیزو بگم!!

اما دوباره صدایی در ذهنش جان گرفت، اول صدای خودش که می پرسید:
- چیکار کنم!؟ تو میگی چیکار کنم!؟
و صدایی روح مانند! و زنگدار که پاسخ می داد:
- سکوت...

دستی که بر شانه ی جیمز خورد رشته ی افکارش را پاره کرد.

- پروفسور دامبلدور!؟ من..من ندیدمتون...
- من برای نامرئی شدن احتیاجی به شنل ندارم جیمز.
- امشب شب آخره ... مگه نه؟
- همینطوره.
- خودت که درک میکنی...راهم دوره...نمیشه این جسمو ببرم، سنگینه!

.....

- تو جا زدی! داری میری جیمز...
- دارن میبرنم. سعی کن درک کنی...

حذب باد حذب باد حذب باد...

امروز با توئم فردا دشمنت!

قرچ!

(افکت قیچی کردن حلقه ی فیلم.)

نکته برای تمامی خوانندگان پست : این پست به زودی زود خود به خود و همینطوری عشقکی پاک خواهد شد! مسئول سینما چن روزی نمیتونه بیاد سینما که بهش ترکشی نخوره و آبا از آسیاب بیفته اما کلا این پست منفجر میشه!

رماااااااااااتیسم....
چه سخته منتظر مرگ موندن! جلاد هایی که گل سایت هم هستین، هنوزم گیوتینتون آماده اس؟

اوووهههه ببین چقد عذرخواهی بدهکار شدم الان!!!
ولی...

دیگه مهم نیس...

تک درختم سوخت، بگذار تا جنگل بسوزد!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۳ ۱۹:۴۳:۱۹


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 3737
آفلاین
باشد که مدیریت نباشد !


صفحه ی هالی ویزارد بعد از پایان فیلم " سیمای دروغها " تیره و تار میشه و بعد از چند لحظه برای نمایش ِ تبلیغ ِ پر سودِ جدیدی که از طرف جادوگر تی وی بهش پیشنهاد شده دوباره جون میگیره !

دستمال های سحر آمیز همه کاره اسکاور

همزمان با پخش تصاویری از فردی مجهول الهویه که بصورت نیمه برهنه روی تختی مقابل ِ صندوق های انتخابات سال دراز کشیده و در حال آفتاب گرفتن هست و دستمالِ برنده شدن در انتخابات رو هم بالا و پایین میندازه و به سیل ِ جمعیتی که پای صندوق ها دارن بهش رای میدن نگاه میکنه ، صدای زننده ی پیرمردی شنیده میشه :

آیا از انجام فعالیت های روزانه ماگل گونه خود خسته شده اید ؟!
آیا وزارت سحر و جادو برای انجام امور به کمک جادو شما را منع کرده است ؟!
آیا نمیتوانید به سادگی به خواسته های خود برسید و مجبورید رشوه بپردازید ؟!
آیا به مقامی که مایل هستید هنوز دست نیافته اید و هنوز هم در صدد بدست آوردن آن هستید ؟!
آیا به رنک ِ مورد ِ نظر ِ خود در انتخابات سال دست نیافته اید ؟!

نگران نباشید !!

هم اکنون میتوانید به یکی از 145 شعبه ی کارخانه ی دستمال سازی اسکاور در سراسر دنیای جادوگری مراجعه کرده و با خرید ِ دستمالی که نوع کارش با نیاز شما مطابقت دارد ، به خواسته هایتان به سادگی دست یابید . باور نمیکنید ؟! به همین جهت با یکی از خریداران خود که اظهار داشته دستمال های اسکاور بی نظیر هستند ارتباط برقرار کردیم و فیلم هایی را برای شما تهیه نموده ایم که تضمین ِ کار ِ ما هستند !


صدای مرد ِ مجری به گوش میرسه : این فیلمی هست که این دوست ِ عزیز قبل از استفاده از دستمال های همه کاره برای ما ارسال کرده ! با هم تماشا میکنیم .

مرد که سر و وضع فوق العاده نامناسب و زننده ای داره ، با بی حوصلگی در خیابون راه میره که گوشی همراهش زنگ میزنه .

مرد : اوه تویی ؟! نتیجه انتخابات چی شد ؟! چند تا رای آوردم ؟!
- متاسفم ! همه گفتن که اصلا خوبی نیستی ، با کلی منت کشی و رشوه دادن ، تونستیم 3 تا رای برات جمع کنیم ! اونم توی انتخابات هفتگی ! انتخابات سال که بیخیال دیگه !

مرد آهی از ته دل میکشه و گوشی رو قطع میکنه و به قدم زدن ادامه میده ، تا اینکه برای دومین بار گوشیش شروع به زنگ خوردن میکنه .

مرد : بفرمایید ؟
- من مدیر جادوگران هستم ! گفته بودید که نظارت یک انجمن رو میخواید ! متاسفم ، با همه ی مدیران صحبت کردیم و همه مخالف بودن که حتی نظارت یک انجمن ِ خالی رو به شما بدیم ! خدا نگهدار !

صدای مرد مجری مجددا به گوش میرسه : این فیلمی هست که این دوست ِ عزیز بعد از استفاده از دستمال های همه کاره سحر آمیز برای ما ارسال کردن !

مردِ جوانی در پیاده روی لندن مشغول قدم زدن هست که گوشی موبایلش با پخش ِ یکی از آهنگ های فوق العاده زننده ، زنگ میخوره !

- قربان ! تبریک میگم بهتون ! هفتصد و پنجاهمین رای رو در انتخابات سالِ جادوگران آوردید ! فقط تا چند روز ِ دیگه رنک بالای سرتون هست !
مرد : هفتصد تا رای ؟ اه چقدر زیاد شده رایا ! دیگه خسته کننده شده برام انقد رای ! برای انتخاباتِ بعدی یادت باشه با رایِ زیره پنجاه تا ببرم ! به قول ِ این یارو منیژه هه تو این تبلیغای ماگلی ، کلاس داره گویا !

گوشی موبایلش رو قطع میکنه ، ولی مجددا بلافاصله گوشیش زنگ میخوره !

- سلام دوست ِ عزیز ! ما بلیت شما توی سایت جادوگران رو الان خوندیم ! شما الان نظارت ِ 12 تا انجمن رو دارید ، گفته بودید که نظارت دو انجمن ِ دیگه رو هم میخواید ، به چه دلیل ؟!
مرد : هوم ، از تو چه پنهون آنیتا خسته کننده شدن دیگه اونا ! گفتم یه تنوعی داشته باشم تو نظارتم !
- بله ! متینه ! خوب نظارت کدوم انجمن ها مد نظرتون هست ؟!
مرد : من نظرم روی انجمن ِ خصوصی اسلیترین و انجمن ِ خصوصی مدیران هس ! آره فعلا همینا خوبه !
- امم ، باشه ، تا آخر ِ امشب دسترسیتونو میدیم ! موفق باشید

مرد گوشی رو قطع میکنه و شماره ی شعبه 15 کارخانه دستمال سازی رو میگیره !

مرد : سلام ! من ایکسم ! میخواستم بگم کار ِ دستمالاتون خوب بود ! یه کامیون دیگه از دستمالای همه کاره تا آخر ِ امشب بفرستید دمه در ِ خونم !
- چشم قربان !


برای اینکه صاحب بهترین ها شوید ، برای یک بار هم که شده از دستمال های همه کاره ی سحر آمیز اسکاور استفاده کنید ! ما برتری شما را از همین حالا تضمین میکنیم !

بعد از پایان فیلم تبلیغاتی هالی ویزارد ، نوبت به نمایش فیلم میرسه ... صفحه ی نمایش تیره میشه و با نمایش نام فیلم روشن میشه : باشد که مدیریت نباشد !


بازیگران :
آنتونین دالاهوف
پرسی ویزلی
هری پاتر
پرفسور کوییرل
آلبوس سوروس پاتر
مورگانا لی فای
آنیتا دامبلدور
لورا مدلی


فیلمبردار :
ریموس لوپین

صدا بردار :
ایوان روزیه

اماکن :
گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
گفتگوی ناظران با مدیران
صفحه کمک و راهنما



پرسی همه ی عوامل و دست اندر کاران برنامه رو جمع کرده و مشغول توضیح دادن ِ نحوه ی فعالیت هر کدوم از اونها هست !

پرسی : خوب ، اول از همه ریموس ازت میخوام که هر موقع دیالوگ حساسی گفته شد ، تا اونجایی که به کیفیت کار صدمه نزنه روی صورت گوینده دیالوگ زوم کنی ! و تو ایوان ، سعی کن یه فیلمنامه پیشت داشته باشی تا زمانی که دیالوگ مهم گفته شد تا اونجایی که ممکن شد ، صداش رو بالا ببری که برای مخاطب جذابیت داشته باشه ، البته انقدر زیاد نه که توی ذوق بزنه ها !

و با نگاهی گذرا عوامل پشت صحنه رو از نظر گذروند و ادامه داد : و تو آنتونین ! میخوام که اصلا استرس نداشته باشی ، من خودم هم جزو بازیگران هستم ، و به همین دلیل میدونم که این کار چه استرسی به بازیگر وارد میکنه ، انتظار دارم فقط خیلی راحت چیز هایی که توی فیلمنامه نوشته شده رو اجرا کنی !

بعد از هماهنگی های لازمه ، همه ی عوامل سر جای خودشون قرار میگیرن و با اشاره ی دست کارگردان میرن برای ضبط : سه ، دو ، یک ! دوربین ، نور ، صدا ، ممد های تدارکات و سایر همکاران ! حرکت !

پرسی که از حرکات ِ عوامل ِ پشت صحنه و ممد های بی شمار تعجب کرده با عصبانیت میگه : هوووی بوقیا ! چیکار میکنین ؟!

یکی از ممد ها با لهجه ی شیرینی میگه : خب شما گفتی حرکت قربان !

پرسی : آآآآ ! من منظورم این بود که میریم سر ِ ضبط ! نه اینکه بیل و کلنگتونو بغل کنین حرکت کنین تو خونه !

ممد ها : :yeyebrow

پرسی : خیله خب ! بریم سر ِ ضبط !

آنتونین با ژست خاصی به سمت ِ تاپیک ِ گفتگو با مدیران انتقادها ، پیشنهاد ها حرکت میکنه تا پست های جدیدی که زده شده رو بخونه .

Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
بلاتریکس نوشته :
چرا مدیران ِ انجمن به پست ِ من تو ضروریات رسیدگی نمیکنن !؟ عهه !

آنتونین :

Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
آنتونین نوشته :
رسیدگی کردم بلا ! چرا ناراحت میشی الکی ؟!

چند دقیقه بعد

Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
لورا مدلی نوشته :
ببخشید پست های این تاپیک رو مدیران ِ انجمن جواب میدن یا همه مدیرا ؟!

آنتونین :

Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
آنتونین نوشته :
بله لورا مدلی عزیز ! مدیران انجمن در این تاپیک جواب میدن !

پرسی : کات ! خوب جواب دادنت توی گفتگو با مدیران خسته کننده شد ! بریم گفتگوی ناظران با مدیران ! با یه اطلاعیه شروع کن !

آنتونین لبخندی میزنه و با وقار خاصی وارد گفتگوی ناظران با مدیران میشه و اطلاعیه جدیدی رو میفرسته .

Re: گفتگوی ناظران با مدیران
آنتونین نوشته :
سلام

ناظرای عزیز توجه کنند ! سعی کنید انجمن های تحت نظرتون رو فعال نگه دارید ! و ضمنا گزارش کارتون رو هم اینجا بدید !

چند دقیقه بعد

Re: گفتگوی ناظران با مدیران
سوروس نوشته :
من از نظارت دیاگون میخوام استعفا بدم ! لطفا یه مدیر انجمنی من رو برداره ، ممنون

آنتونین :

Re: گفتگوی ناظران با مدیران
آنتونین نوشته :
باشه سوروس عزیز ، ممنون از فعالیتی که توی این مدت داشتی ، برداشتمت

پرسی : کات ! خسته شدم دیگه ازین صحنه ! برو تماس با ما !
آنتونین لبخند دلنشینی میزنه و به سمت صفحه کمک و راهنما حرکت میکنه و آخرین بلیتی که فرستاده شده رو باز میکنه .

جزییات بلیت شماره 62378
پرسی نوشته :
من رو برای اون مورد بذارید ! موافقم خودم !

آنتونین :

پاسخ
آنتونین نوشته :
آمادگی شما رو مد نظر میگیریم ، هر وقت نیاز شد خبر میدیم !

اون بلیت رو میبنده و در صفحه ی بلیت ها ، بلیت شماره 62379 رو باز میکنه !

جزییات بلیت شماره 62379
آلبوس سوروس نوشته :
برای لندن من برنامه هایی در نظر دارم ! میتونم اجراشون کنم آنیتا ؟!

آنتونین :

پاسخ
آنتونین نوشته :
برنامه هات رو اعلام کن تا ببینیم چطوره !

پاسخ
آلبوس سوروس نوشته :
ولی من منظورم با آنیتا بود ! آنیتا ؟!

پاسخ
آنتونین نوشته :
جانم ؟!

پاسخ
آلبوس سوروس نوشته :
پرفسور کوییرل ؟

پاسخ
آنتونین نوشته :
جانم ؟!

پاسخ
آلبوس سوروس نوشته :
عله ؟!

پاسخ
آنتونین نوشته :
عهه ! بگو دیگه حرفتو !

پاسخ
آلبوس سوروس نوشته :
باب خب من با اینا کار دارم !

پاسخ
آنتونین نوشته :
برو ببینم باب ! اصن من بلیتتو میبندم !


پرسی با شیطنت دست میزنه و میگه : کات ! عالی بود آنتونین ، عالی ! به کارت ادامه بده ، به کارهای مدیران رسیدگی کن !

پیام شخصی هری پاتر

مورگانا لی فای | آنتونین دالاهوف
مورگانا نوشته :
سلام هری پاتر عزیز ! چرا همه مسائل مربوط به مدیران رو آنتونین دالاهوف جواب میده ؟! مگه مدیر ِ اخبار نیست ؟!

چند دقیقه بعد جواب پیام شخصی مورگانا میاد !

هری پاتر | Re: آنتونین دالاهوف
هری نوشته :
سلام مورگانا ! من آنتونینم ! فعلا جواب ِ پیام شخصی مدیرا رو هم من میدم

مورگانا : !!!


موبایل شخصی هری پاتر

پرسی با عصبانیت شماره هری رو میگیره و دمه گوشش میذاره و تا تلفن جواب داده میشه بدون ِ سلام و احوالپرسی شروع به حرف زدن میکنه : عهه ! این چه وضعشه عله ؟! همه چی دسته آنتونین افتاده که !

صدای مردانه ای از پشت ِ تلفن شنیده میشه : اوه سلام پرسی ! من آنتونینم ! یادم رفته بود که بگم گوشی عله هم دسته منه فعلا !


سایت رسمی زوپس دات او آر جی

پرسی وارد شناسه PercyWeasley توی سایت رسمی زوپس میشه ، و پروفایل irmtfan رو باز میکنه و صفحه پیام شخصی رو باز کرده و به زبان ِ لاتین شروع به نوشتن میکنه که ترجمش به این صورت میشه : اه ! عله ! گفتم چرا همه چی دست ِ آنتونین افتاده !

چند لحظه بعد ، جواب ِ پیام شخصی با زبان ِ لاتین میرسه که ترجمش به این صورت هست : اوه ! تویی پرسی جان ؟! من آنتونینم ! خوبی ؟!

پرسی :


پرفسور کوییرل که از این قضایا با خبر شده و به نظر میرسه تنها کسی هست که آنتونین هنوز بهش دست نیافته ، با تلفن ِ منزل ِ عله تماس میگیره ! ولی این بار واقعا خود ِ عله گوشی رو بر میداره

کوییرل : ببینم عله ! این چه وضعشه ؟! ملت راس میگن دیگه ، چرا همه چی دست ِ آنتونین افتاده ؟! چرا آنتونین فکر میکنه پیام های مدیران ِ انجمن رو باید خودش جواب بده ؟!

عله از فرط ِ خنده ریسه ای میره و میگه : خب ببین ! تقصیره آنتونین نیست ! من کاری کردم که هر اسمی که ملت مینویسن خطاب به مدیران ، برای دالاهوف ، "آنتونین" نمایش داده بشه !

کوییرل : هوم ؟! متوجه نشدم !

عله : ببین ! من توی سانسور کلمات اسامی ای مثه مدیران انجمن رو " آنتونین " وارد کردم! یعنی وقتی یکی بلیت میزنه میگه لطفا مدیر انجمن جواب بده ، برای آنتونین به این صورت نمایش داده میشه که لطفا آنتونین جواب بده !

کوییرل :

عله : گفتم اینطوری یه مدت میتونیم استراحت کنیم ! ضمنا ! لیست ِ کامل سانسور کلمات رو برات فرستادم ! همه ی اسامی که توی لیست سانسور هستن ، برای آنتونین ، همون آنتونین نمایش داده میشن !


دقایقی بعد - پیام شخصی کوییرل

هری پاتر | لیست سانسور کلمات جادوگران

مدیر انجمن => آنتونین
آنیتا => آنتونین
کوییرل => آنتونین
مدیر اخبار => آنتونین
مدیر گالری => آنتونین
مسئول سایت => آنتونین
ناظر انجمن => آنتونین
بهترین مدیر => آنتونین
سلام => آنتونین
چطوری => آنتونین
چه خبر => آنتونین
چیکارا میکنی => آنتونین
آهان => آنتونین
باشه => آنتونین
ایول => آنتونین
خوبه => آنتونین
سایر کلمات => آنتونین


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۲ ۲۰:۲۵:۰۴
ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۲ ۲۰:۲۷:۵۹

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
مـاگـل
پیام: 1511
آفلاین
آخرین تبلیغ ها مربوط به ماموریت جدید الف دال تموم میشه و موزیک حماسی و حزن انگیزی پخش میشه و نام فارسی و انگلیسی فیلم بر صفحه نمایش نقش میبنده :

سیمای دروغها

Body of Lies


با حضور گلشیفته فراهانی در نقش آلبوس دامبلدور !


لئوناردو دیکاپریو ............... جیمز سیریوس پاتر

راسل کرو ..................... آلبوس سوروس پاتر

سیروس گرجستانی ............. هوکی

فتحعلی اویسی ................... پرسی ویزلی

- - - -

جیمز سیریوس در حالی که عینک دودی به چشمشه و طبق پریود مشخصی به صورت چشمک میزنه روی صندلی عقب یک ماشین نشسته و یک بنده خدا هم جلو داره رانندگی میکنه !

تصویر حرکت ماشین در بیابان رو از بالا و به صورت یک تصویر رایانه ای نشون میده و برای بیینده مسلم میشه که یه ماهواره حرکات ماشین رو زیر نظر گرفته !

ماشین می ایسته ! تصویر دوباره جیمز رو نشون میده ... راننده سرش رو برمیگردونه و میگه : شما پیاده نشین ، خطرناکه ! من میرم میارمش.

سپس پیاده میشه و با زبان رمز شروع میکنه بلند بلند صحبت کردن !

سپس راننده میره و بعد از اینکه کمی در جاده میپیچه پیکرش پشت تپه ای خاکی محو میشه ... لحظاتی بعد در حالی که نیمفادورا تانکس رو کشون کشون میاره ظاهر میشه.

جیمز آرام از ماشین پیاده میشه و خیلی بی مقدمه شروع میکنه : « به ما گفتن که تو اطلاعاتی داری ؟ »

نیمفادورا انکار میکنه ... جیمز ادامه میده : « نگران نباش ! من امنیت تو رو تضمین میکنم ! ما برای نابودی اونها نیاز به اطلاعات داریم ! »

نیمفادورا با سوء ظن به جیمز نگاه میکنه سپس آرام آرام یک سیدی از جیبش بیرون میکشه و به جیمز میده و میگه : «اونها در محلی به نام قزوین هستند ! » سپس راهش رو کج میکنه و به سمت خونه بیابانیش که از دور معلومه برمیگرده !

جیمز سریع سیدی رو در نوت بوکش اجرا میکنه و فیلم رو باز میکنه ، تصویر مغشوش و نا مشخصی از آلبوس سوروس دیده میشه در حالی که داره صحبت میکنه :

- ما اونها رو نابود میکنیم ! هدف ما فقط و فقط پیشرفت رول و بازگرداندن اونجا به اوج قدرته ! هیچکس نباید با اونها همپیمان بشه ... همه به سمت من بیاین !

جیمز اخم میکنه ... صدای انفجار مهلکی شنیده میشه و دوربین خانه در حال سوختن نیمفادورا و تکه های اون مرحوم () رو نشون میده که در هوا پخش شده ...




تصویر صورت هوکی رو نشون میده در حالی که تلفن دستشه و داره صحبت میکنه : « بله جیمز ... مطمئن باش رفیق ... ما یک ماموریت مشترک با محفل ققنوس خواهیم داشت ! نظرت چیه ؟ گفتی توی اون فیلم دقیقا چی بود؟ پس الان مخفیگاهشون رو میدونی ؟ ... عالیه ... بهتره برای نابودیشون به اونجا بری ... برای کمک میتونی روی دوست قزوینی من پرسی ویزلی حساب کنی ! »



تصویر یک خونه اشرافی و مجلل رو نشون میده ... جیمز وارد میشه و روی یک صندلی در یک حیاط کوچک آفتابگیر میشینه ... سپس از در پشتی پرسی ویزلی وارد میشه و دستی به موهاش میکشه و میگه : « آقای پاتر ... آقای هوکی به من گفته بودند که شما میاین اینجا ؟ گویا کاری داشتید ؟ »

- خوب راستش ما رد اون گروههای قزوینی رو پیدا کردیم ... ما از شما قدری اطلاعات و نیرو برای نابودی اونها میخوایم !

پرسی ویزلی لبخندی میزنه و میگه : « من همیشه از کارای این هوکی متعجب میشدم ! جیمز ... میتونی من رو پرسی صدای کنی ! من هرچیزی که بخوای در اختیارت میذارم دوست من ... »

جیمز ذوقزده تشکر میکنه و خارج میشه ، پرسی درحالی که لبخند موذیانه ای بر لب داره و رفتن جیمز رو تماشا میکنه تلفنش رو در میاره و شماره میگیره ...

- الو ... آلسو ؟ ... خودتی ؟ ...




جیمز وارد درمانگاهی میشه و روپوش یک خانم متشخص رو از پشت تکون میده و میگه ، ببخشید خانم ، من یویوم درد میکنه !

خانم بیمیگرده و هم جیمز ، هم بیینده فیلم با دیدن ریش های سفید این خانم متشخص وحشت میکنن !

جیمز تعجب زده میپرسه : « شما کی هستین ؟»

خانم ریش دار عشوه ای میاد و میگه : « آلبوس دامبلدور عزیزم ! » و یک لب ... چیز ، یعنی به جیمز و یویوش تنفس مصنوعی میده تا حال هردوتاشون کامل خوب بشه ! :bigkiss:




جیمز با نیرو های پرسی ویزلی داره به قلعه قزوینی ها نزدیک میشه که یکی از نیرو ها سریع میره جلو و شروع میکنه داد زدن:

- بشتابید ... ماموریت جدید الف دال اعلام شد !

ناگهان همه محافظای قلعه میریزن بیرون و جنگ سختی در میگیره ... جیمز راه خودش رو از میان جنگ باز میکنه و میره تا داخل قلعه دنبال آلبوس سوروس بگرده اما وقتی میرسه متوجه اون میشه که داره از در پشتی فرار میکنه ! سریع به دنبالش میدوه و در یک پیچ حیاتی ، گمش میکنه ...



دری با صدای زیاد و خشونت باز میشه و جیمز در حالی که خیلی عصبانی به نظر میرسه وارد میشه ، دوربین زوم اوت (Zoom Out) میکنه و پرسی ویزلی در اتاق دیده میشه ! جیمز میگه : « تو به من کلک زدی ... نیرو های تو باعث شدن که .. »

- « من هیچ تعهدی نداده بودم ... فقط نیرو هایی که خواستی رو در اختیارت گذاشتم ! »



در منظری بسیار رومانتیک سرشار از ممد (!) آلبوس دامبلدور و جیمز سر یک میز نشستن و در مورد ازدواجشون صحبت میکنن


تصویر عوض میشه : جیمز به سرعت میدوه و وارد یک خونه در میدان گریمولد میشه که بالاش نوشته : شماره دوازده !

وقتی میبینه ظاهر خونه به هم ریخته است و آلبوس دامبلدور نیست سریع به طرف تلفنی که در حال زنگه میره و برش میداره :« جیمزی ؟ ... خودتی ؟ ... بالاخره اون نامزدت رو گرفتم نه ؟ اگر به جای سرش ، خودش رو میخوای بهتره هرچه زودتر بیای به قزوین ! »



جیمز داره در یک جاده به سمت قزوین میدوه ! یهو یک تیلیارد ماشین پیدیدار میشن و دورش حلقه میزنن و محاصره اش میکنن ! سپس یکی از ماشین پیاده میشه و جلوی دهن جیمز رو با یک دستمال که احتمالا به کلروفرم آغشته است میبنده و اون رو داخل ماشین میکشه !




تصویر جیمز رو نشون میده که داره به هوش میاد و به یک صندلی بسته شده ! وقتی چشماش رو باز میکنه آلبوس سوروس رو جلوی خودش میبینه و یک تف میندازه که جلوی پای آلسو فرود میاد ! آلسو اشاره ای میکنه و تعداد زیادی میریزن سر جیمز و تا جا داره میزننش !

تصویر یک تخت رو نشون میده که جیمز برهنه به اون تخت بسته شده و یک سری دارن بالای سرش شکنجه اش میدن ! یهو هزاران ممد میرزن توی محل شکنجه و پشت همه اونها هوکی با هیبتی وزیرانه دیده میشه !




آلسو در حالی که روی تخت شاهانه ای دراز کشیده بلند فریاد میزنه : « اون پرسی احمق رو بکشین ! من از آدمای دو رو متنفرم ! »


جیمز در حالی که داره از پشت یک پنجره به عشوه های آلبوس دامبلدور نگاه میکنه برمیگرده و یک شصتی قرمز که در دستشه رو فشار میده و ساختمانی که آلبوس دامبلدور توش بوده منفجر میشه ... جیمز زیر لب میگه : « برای رسیدن به هدفم مهم نیست کی نابود میشه ... »

تصویری کامپیوتری پرسی ویزلی رو از بالا نشون میده ، سپس هوکی دیده میشه که داره به یک صفحه مونیتور نگاه میکنه و به ماهواره های جاسوسی احسنت میگه ...



این فیلم برداشتی آزاد از داستان Body of Lies بوده و کلیه مزایای مادی آن متعلق به خانم فراهانی است و صرف صاف کردن موهای وزوزی ایشان خواهد شد


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 3737
آفلاین
ماموریت جدید الف دال


آخرین تبلیغ ِ شبکه ی هالی ویزارد که مربوط به فروش ِ تعداد زیادی تسترال ِ نوزاد بود به پایان میرسه ، و نام فیلم جدید هالی ویزارد با رنگ ِ سرخ روی صفحه ی نمایش نقش میبنده و صفحه تیره میشه و همراه با موزیک متن ِ زننده ای که در حال پخش هست اسامی عوامل فیلم نمایان میشه .


بازیگران :
پروفسور گرابلی پلنک
بلاتریکس لسترنج
مری باود
آنتونین دالاهوف
هری پاتر
پرفسور کوییرل
استرجس پادمور
آنیتا دامبلدور
آلبوس سوروس پاتر
ایگور کارکاروف
هوکی
آلبوس دامبلدور
لرد ولدمورت
چو چانگ
ونوس


گروه مشاورین تبلیغ ماموریت :
مشاور بهترین مکان برای تبلیغ ماموریت : ایوان روزیه
مشاور بهترین فونت و رنگ برای تبلیغ ماموریت : بلیز زابینی
مشاور زمان بندی تکرار برای ارائه تبلیغ ماموریت : پیوز


اماکن :
اولین تبلیغ : آغاز چت باکس
دومین تبلیغ : سومین خط چت باکس
سومین تبلیغ : هشتمین خط چت باکس
چهارمین تبلیغ : هفدهمین خط چت باکس
پنجمین تبلیغ : بیست و پنجمین خط چت باکس
سایر تبلیغ ها : به روال ِ بالا !


گروه کارگردانی :
دستیار اول کارگردان : مدیر الف دال
دستیار دوم کارگردان : معاون الف دال
دستیار سوم کارگردان : بهترین عضو الف دال
دستیاران بعدی کارگردان : اعضای الف دال

تهیه کننده و کارگردان : پرسی ویزلی


پرسی ویزلی فیلمنامه رو در دست گرفته و در لوکیشنی که قرار هست فیلمبرداری در اونجا صورت بگیره ایستاده و داره به بازیگران توضیحات لازم رو ارائه میده : قرار هست این فیلم یک فیلم ِ کوتاه باشه ، و من انتظار دارم طوری با فیلمنامه پیش بریم که ارزش ِ فیلم پایین نیاد ! گرابلی ! انتظار داریم به بهترین نحو دیالوگ هات رو اجرا کنی ، به نظرم میتونی با این فیلم کاندید بهترین بازیگر زن بشی . اوکی ؟! بریم ضبط !

گرابلی پلنک جلوی دوربین میاد و به آرامی به سمت ِ چت باکس حرکت میکنه ، جایی که بحثی منطقی و ادامه دار در جریان هست !

کوییرل : انجمن ِ جدید زده شد ، نظرتون در موردش چی هست ؟!
مری : خیلی خوبه ، فکر میکنم جای پیشرفت داشته باشه !
آسپ : فقط دسترسی هاش مشکل داره پرفسور !
کوییرل : بذارید چک کنم !
کوییرل : لطفا یکی انجمن رو تست کنه !

گرابلی که موقعیت رو عالی میبینه و چه چیزی بهتر از تبلیغ در بین بحث ِ داغ ، پیامش رو روانه ی چت باکس میکنه !

پرفسور گرابلی پلنک : بشتابید ... ماموریت جدید الف دال اعلام شد !
ایگور : بله پرفسور چک کردم ! درسته انجمن !
کوییرل : ممنون ایگور !

دقایقی میگذره و بحث در مورد ِ رولی که قرار هست توی یکی از تاپیک ها بخوره شروع میشه بین ِ اعضا !

بلاتریکس : به نظرتون رول ِ آزکابان چطور پیش بره بهتره ؟!

گرابلی پلنک لبخندی میزنه و دوم تبلیغش رو میفرسته : بشتابید ... بشتابید ... ماموریت الف دال اعلام شد !

پرسی : کات ! اشتباه کردی گرابلی ! تو باید دقیقا جایی این پیام رو بفرستی که بحث خیلی داغ هست و ملت در حال ِ تبادل ِ نظرن ، طوری که بپری وسط ِ بحثشون ! ملت باید به ستوه بیان ، اینطوری که فایده نداره باو !

گرابلی عذر خواهی میکنه و صبر میکنه تا در موقعیتی بهتر ، پیامش رو بفرسته .

هری پاتر که قرار هست سایت رو ببنده برای پاره ای از تغییرات ، پیام فوق العاده مهمی رو در چت باکس اعلام میکنه : سایت تا شب بسته خواهد شد به مدت ِ سه روز !

گرابلی پلنک لبخند موذیانه ای میزنه و پیامش رو میفرسته : ماموریت الف دال اعلام شد !

هری که ارسال ِ این پیام رو توهین به پیامش میبینه ، دوباره پیامش رو ارسال میکنه ! و مجددا با پیام ِ دیگه ای از گرابلی پلنک مواجه میشه : ماموریت الف دال اعلام شد !

پرسی : کات ! اوه ! عالی بود گرابلی ! هیچ چیز بهتر از تبلیغ بین ِ پیام های فوق العاده مهم نیست ! کارت معرکه بود !


هری پاتر که دیگه نمیتونه این کار گرابلی پلنک رو نادیده بگیره ، به انجمن مدیران میره و پیامی ارسال میکنه : چطور هست که عضوی به نام پرفسور گرابلی پلنک ، مدام پیام ماموریت الف دال رو اعلام میکنه ؟! توی سایت ِ رسمیه زوپسم ما یه اطلاعیه رو انقدر نمیزنیم

دقایقی بعد آنیتا پیامی در چت باکس ارسال میکنه : پرسی ! ایوان ! امضاتون رو ویرایش کنید !

ولی پیامی که همون لحظه توسط ِ گرابلی پلنک ارسال شده ، باعث میشه که پی امه آنیتا پایین بره و دور از نظر بمونه !

آنیتا : اخطار ! آخرین بارتون باشه گرابلی پلنک که همچین پیامی رو اینجا ارسال میکنید !

گرابلی پلنک : زود باشید ! ماموریت الف دال اعلام شدا !

آنیتا : ! اگر یک بار دیگه این پیام رو ارسال کنید شناستون رو میبندم !

گرابلی پلنک : ماموریت الف دال داره به آخر میرسه ها !

آنیتا :

پرسی : کات ! کارت خیلی عالی بود گرابلی پلنک ! ولی باید سرعت تبلیغات رو بالا ببری ! اینطوری نمیتونی اونطوری که دوست داری پیشرفت کنی !دوباره میریم ضبط !

مری : س
گرابلی پلنک : ماموریت
مری : ل
گرابلی پلنک : الف دال
مری : ا
گرابلی پلنک : اعلام
مری : م
گرابلی پلنک : شد !
مری :

پرسی : کات ! عالی بود ! معرکه بود گرابلی ! من خودم اولین کسی ام که بهت رای میدم برای بهترین بازیگر نقش زن !


روز بعد - گفتگوی ناظران با مدیران

آنیتا دامبلدور : اطلاعیه رسمی مدیریت انجمن
هر ناظری که بتونه قدمی در راستای کم شدن ِ پیام های گرابلی پلنک در چت باکس برداره ، در لیست کاندیدای مدیریت انجمن و چه بسا گردانندگی کل ِ سایت قرار میگیره !


دقایقی بعد

انجمن خصوصی مرگخواران
لرد ولدمورت : از تمامی مرگخواران انتظار دارم ، تمام ِ ماموریت ها رو نادیده بگیرن و تا میتونن توی ماموریت ِ جدید الف دال که اعلام شده شرکت کنند ! هر کسی که شرکت کرد ، لطفا لینک پستش رو اینجا قرار بده !


وزارت سحر و جادو
هوکی : اطلاعیه شماره چهار وزارت
هر شخصی که بیشترین فعالیت رو در ماموریت جدید الف دال داشته باشه ، به عنوان ِ معاون ِ سوم ِ وزیر وارد ِ لیست اداره کنندگان وزارت سحر و جادو میشه ! با تشکر وزیر سحر و جادو


محفل ققنوس
آلبوس دامبلدور : اظهار ندامت میکنم از پدید آوردن گروهی به اسم ِ الف دال ! ولی این مسئله فعلا اهمیتی نداره ، از همه ی محفلی ها انتظار دارم که توی ماموریت جدید الف دال شرکت کنند ، در غیر اینصورت دسترسیشون از انجمن خصوصی گرفته میشه !


مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز
ایگور کارکاروف : در صورتی که تا پایان ِ امروز ، همه ی دانش آموزان هاگوارتز در ماموریت جدید الف دال شرکت نکنند ، من علاوه بر منحل کردن ِ چهار گروه ، برای همیشه از مدیریت هاگوارتز استعفا میدم !


ایستگاه کینگز کراس
چو چانگ : تمامی اعضای تازه وارد توجه کنید ! هر شخصی که بتونه پستی برای ماموریت جدید ارتش الف دال بنویسه و پیام شخصی برای من بفرسته که تونسته پستش رو تکمیل کنه ، بدون طی کردن مراحل ِ ایفای نقش ، وارد ِ ایفای نقش میشه !


بایگانی مودی
ونوس : توی این پنج سالی که توی جادوگران بودم ، ماموریتی ندیدم که تمام ِ اعضای سایت در همه جای سایت به تبلیغ برای ترغیب اعضا برای فعالیت در اون ماموریت تلاش کنند ! فکر میکنم این رو باید به بایگانی مودی اضافه کنیم ! ضمنا من با امپراطور و سالی و اسکاور و سیریوس و بقیه بچه های قدیمی تماس میگیرم که تا اونجایی که ممکنه وارد ِ سایت بشن و یه پستی توی این ماموریت جدید الف دال بزنن !!


گالری
استرجس پادمور که میخواد همکاری کامل با سایر مدیران داشته باشه ، عکسی با عنوان ِ " بهترین عکس ِ شاهزاده دورگه " ارسال میکنه که ملت ترغیب بشن واردش بشن ! در درون عکس متنی نوشته شده : در صورتی که در ماموریت جدید الف دال شرکت کنید ، آلبومی اختصاصی برای شما و خانواده و دوستان و هم مدرسه ای ها و غیره ایجاد میشه که میتونید هر کاری دوست داشتید توش بکنید !


اخبار
آنتونین دالاهوف هم که نمیخواد فعالیتی در این زمینه نداشته باشه ، خبری با عنوان " ماموریت جدید الف دال " ارسال میکنه که در ادامه مطلبش نوشته شده : در صورتی که شرکت کنندگانی که از بخش ِ اخبار در ماموریت جدید الف دال پست میزنن به 50 نفر برسه ، اخبار ِ جذابی در رابطه با فیلم های جدید اما واتسون ، کتی لیونگ و سایر بازیگران ِ مونث ٍ هری پاتر ارسال میشه !


سایت Xoops.org
irmtfan ( هری پاتر ) متن لاتینی نوشته که ترجمش به فارسی به این صورت هست : در صورتی که مسئولین و اعضای سایت زوپس دات او آر جی در ماموریت جدید الف دال که در سایت جادوگران برگزار شده شرکت کنند ، نسخه ی نهایی زوپس ، که 2.4 هست رونمایی میشه !



چند روز بعد - اخبار

هری پاتر نوشته :
با سلام خدمت ِ تمامی دوستانی که در این مدت با ما همکاری داشتند برای فعالیت در سایت ِ جادوگران !

بدلیل استقبال بیش از اندازه برای ماموریت های الف دال ، از امروز نام ِ جادوگران به " الف دال " تغییر میکنه و اعضا برای ورود به سایت میتونن از دامین جدید که خریداری شده و به آدرس :MamooriathayeJadideAD.com ,.biz , .info , .net , .ir , .org و سایر دامین های موجود با این نام و پسوند های مختلف ، استفاده کنند .


نظرات خبر
پرفسور گرابلی پلنک :
از هری پاتر عزیز بی نهایت ممنونم که این کار رو کرد ، این نشون میده که ایشون مدیر قابلی هستند و برای فعالیت های بی نظیر ارتش الف دال هم ارزش قائل شدند . ممنونم از ایشون و سایر مدیران .
ضمنا یادم رفت بگم که ارتش ِ جدید الف دال اعلام شد !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.