پسرها جواب دادن: مام دوس داریم تالار مث قبل بشه. از خدامونم هست.
لورا: اوه مای! واقعا؟!
کینگزلی: البته بانوی من!
ریپر: اهم ... اهم ...
لورا: کینگی! برام ماشین میخری؟
کینگزلی: ماشینم میخرم بانوی من!
ریپر: اهم ... اهم ...
لورا: ویلام میخری؟
کینگی: البته بانوی من
ریپر: واق ... واااااااااااق ...
لورا که از جا پریده بود گفت: ایششش! ریپر ترسیدم خب! چته؟
ریپر: اِ؟ پس بالاخره بانوی من اینا متوجه حضور بنده هم شدن؟ حتما باید اون روی سگ من بالا بیاد؟ مثلا ما اینجا جمع شدیم یه فکری برای این اوضاع خفقان آور بکنیما!
در این بین دنیس هم از فرصت استفاده کرده و مشغول راز و نیاز با اریکا بود که ریپر متوجه شد و دوباره واق واق هایش به آسمان رفت.
بعد از مدتهای مدید که دنیس و اریکا ول کن معامله شدن ریپر گفت: چه بدبختی ای گیر کردم اینجا! آدم سگ بشه ناظر نشه!
کینگزلی: سگ که هستی!
ریپر: حالا توام وسط دعوا نرخ تعیین نکن! آدم خر بشه ناظر نشه! خوب شد حالا؟
کینگزلی: آره
ریپر: بچه پررو ... بزنم فونداسیون صورتتو بیارم پایین؟ آی ولم کنید ... واق واق واق ...
آنتونین: حالا بیخیال ریپر، ادامه بده صحبتاتو.
ریپر: آره داشتم میگفتم آدم چیز بشه ناظر نشه! مثلا این لورا هم اومده کمک من خیر سرش! من جلوی این و کینگی رو بگیرم یا جلوی دنیس و اریکا؟ مثلا ما اومدیم اینجا نقشه بکشیم! ریتا، آنتونین شمام تعارف نکنین، مشغول شین!!
ریتا: واه واه من به این مرگخواره نگام نمیکنم
جلسه بعد از اینکه آنتونین قصد خودکشی کرد و خواست از روی برج هافل بپره و کسی هم جلوشو نگرفت و اونم پشیمون شد! از سر گرفته شد ... ریپر: خب حالا پیشنهادتون برای خشکاندن ریشه های این خفقان چیه؟
دنیس: ما بگیم دااااااااش؟
ریپر: اجازه مام دست شوماس! رخصت پهلوون!
بر و بچز حاضر در صحنه:
دنیس: من میگم شب که خوابه سرشو ببریم! بعدم من جفت پا برم تو دهنش!
ریپر: اهم ... اهم ... بله بله با تشکر از داداش دنیس، کسی نظر دیگه ای نداره؟
اریکا: من میگم بشینیم باش حرف بزنیم، متقاعدش کنیم.
ریپر: چی میگه؟! چیز ... بله با تشکر از اریکا، درک اگه متقاعد بشو بود که اسمش درک نبود پوآرو بود!
لورا: من میگم عاشقش کنیم!
اونوقت خودش میفهمه مزه واقعی عشق چیه و جلوی ماهارو نمیگیره.
کینگزلی: منم با بانوی من موافقم بانوی من!
آنتونین: نه بابا اون عشق سرش نمیشه! من میگم بکشیمش!
ریپر: خب اینو که دنیسم گفت! مرگخوارا حرف نزنن سنگینترن اصلا! ریتا نظر تو چیه؟
ریتا: من میگم بگیم رای های ما رو دزدیده شورش کنیم!
ریپر: هووم فکر خوبیه ولی ما اینجا رای گیری نداشتیم که اصلا!
ریتا: مهم نیست، الان مد شده! مام میگیم رای ما کو و بعدشم شورش میکنیم و به این بهونه تالارو آزاد میکنیم.
بعد از اینکه پیشنهاد ریتا با اکثریت آرا تصویب شد بچه های هافلی پیشونی بند زرد بستن و در حالی که شعار میدادن به سوی محل اقامت درک حرکت کردن!
_ ننگ ما ننگ ما ... حاج درک خنگ ما!