اولین نکته:
با تشکر از شما دوستان عزیز پانسی پارکینسون و اسکورپیوس مالفوی که شروع کردید به رول زدن.اما برای رول زدن بهتره که چند نکته رو بدونید.بارتی رو معمولا در حضور لرد راحت تر نشون میدن چون معروفه به پسر لرد بودن.
دومین نکته:
سعی کنید که سوژه رو از خط اصلی خارج نکنید.میتونید که سوژه های فرعی هم در کنارش بوجود بیارید اما باید در آخر به سوژه اصلی برگردید که نفرات بعدی سوژه اصلی رو رها نکنند.
سومین نکته:
همیشه سعی کنید که کیفیت کاری که انجام میدید زیاد باشه.کمیت اهمیت نداره این کیفیته که مهمه.
چهارمین نکته:
سعی کنید که رول های دیگر اعضا رو زیاد بخونید تا بتونید نوشتنتون رو بهتر کنید.
چقدر حرف زدن، انگشتام درد گرفت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دامبلدور:
-
ملت اسلی:
-
جیمزسپ:
-درو باز کنید دیگه بوقیا.بابابزرگ آلبوس اومده شاگردش رو ببینه
ملت اسلی به مورگانا با حالتی خاص نگاه کردن.مورگانا که هیچ تلاشی برای مخفی سازی حالت :دی صورتش نمیکرد:
-امممممم...چیزه، بارتی برو دنبال مای لرد
5 دقیقه بعد
صدای نعره ای که خشم فرد رو نشون میده تالار اسلیترین رو میلرزونه:
-چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟!
صدای بارتی هم به گوش میرسه:
-خوب بابایی من چی کنم این محفلیای بوقی پشت درن.
لرد با خشونت فریاد دیگه ای میکشه:
-اصلا یعنی چه؟نمیدونید باید بندازیدشون بیرون؟
مورگانا با حالتی که انگار به بچه ای 5 ساله در حال یادآوری موضوعی بدیهی است فریادی میکشد که تا خوابگاه لرد برسد:
-مای لرد؟!
لرد تا حدودی کنترل خودش رو به دست میاره و با صدایی که هنوز تا پایین برسه فریاد میزنه:
-اوه پس مهمون های عزیزم رسیدن، بگید بیان بالا خودتونم بیاید، به بلاتریکس هم بگید چای بیاره.
ایوان هم در رو باز میکنه و محفلیون وارد میشن.
تد ریموس با حالتی تمسخر امیز به ایوان میگه:
-چطوری شامپو؟
ایوان به شدت از این حرف سرخ میشه اما نگاه مورگانا باعث میشه که جرئت جواب دادن نداشته باشه.
از طرف دیگه سارا خفنز داره روی مخ بلا راه میره:
-آره دیگه شما هم فهمیدید که هیچید، اصلا من دور از چشم مدیران شما رو به کل کل دعوا میکنم...
بلاتریکس که دیگه کنترل خودش رو از دست داده بود:
-کروشیوت میکنم محفلی بوقی
چند متر اون طرف تر جیمزی داره پز یویوش رو به بارتی میده:
-آره دیگه این یویو ها رو مخصوص من از اسپانیا وارد میکنن.
بارتی با خشونت میخواست به جیمزی حمله کنه که لرد وارد میشه. لرد سر بارتی فریاد میزنه:
-دیگه نبینم از این کارا بکنی بچه