به دنبال سکسکۀ اخیر، سکوت سراسر تالار را دربر گرفت. کمی بعد، بارتی دوان دوان از در وارد شد:
- خاله خوبه... هن... هن... خاله خوبه...
نارسیسا مغرورانه به بارتی نگاهی انداخت:
- چیزی شده؟
- این هافلپافیای بچه پررو اومدن دم در تالارمون و میگن چون به عنوان خلاقترین گروه هاگوارتز شناخته شدن، می خوان بیان تو تالار ما فی ناسومی بنویسن!!! میگن این یه ابتکار جدیده!
و متفکرانه افزود:
- راستی خاله خوبه... فی ناسومی چیه؟ یه جور کروشیوی مدل جدید؟
بلاتریکس نگاهی چپ چپ به مورگانا که پخ پخ می خندید انداخت و غر زد:
- فی ناسومی نه و بی ناموسی! یه جور نوشتنه که ملت خیال می کنن خلاقیت داره توش! حالا انگار نه انگار که اگه آنتونین توی مدیرا نبود و واسه بی ناموسا پاتری بازی نمی کرد، اسلیترین بهترین گروه خلاق میشد. کی می تونه ماهرانه تر از ما آوداکداورا کنه؟
ایوان با لحنی رویایی افزد:
- یا زیباتر از ما شعر بگه؟
مورگان ادامه داد:
- یا حتی به مهره های شطرنجش کروشیو کردن یاد بده؟
- هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــک!همه به زمان حال برگشتند. لرد سیاه انگشت روی میز می کوبید:
- حالا... هیک... این هافلیا... هیک هیک... به ما چه... هیک هیک هیک... ربطی دارن؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413a50bb0ac.gif)
- خوب بابایی! میگن یه دستگاه ساختن که می تونه مرده ها رو زنده کنه! فقط فکرشو بکنین بابایی! می تونیم بانوی خاکستری رو زنده کنیم و بارون خون آلود رو! بعد براشون جشن عروسی بگیریم. واااااای... چه بامزه میشه وقتی دامن عروسو بذاریم زیر پامون و کله پا شه یا گرهش بزنیم به صندلی.
مورگانا پیشنهاد کرد:
- واقعا چه اشکالی داره؟ می تونیم میرتل گریان رو زنده کنیم! اگه یادتون باشه همزمان با مای لرد توی هاگوارتز درس می خونده و می تونیم یه عشق پاک رو بینشون به وجود بیاریم، مث تدی جونم و...
بلاتریکس با عجله به میان صحبت مورگانا پرید:
- هیچ متوجه شدین که ارباب دیگه سکسکه نمی کنن؟
همه به لرد سیاه خیره شدند که - گرچه قبلا بسیار سفید بود - هم اینک کاملا به رنگ اشباح درآمده بود و می لرزید و کلا وجود عاملی به نام سکسکه را از یاد برده بود. بلاتریکس با نگرانی به طرف لرد دوید:
- ارباب جونم، درد و بلاتون بخوره تو سر نیمفادورا، چی شده؟ از چیزی ترسیدین؟
- کروشیو بلا! ارباب از چیزی نمی ترسه! فقط اسم میرتل در وجودش یه غوغایی برپا می کنه!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413799807e4.gif)
مورگانا با نگاهی رویایی به دوردست جملۀ لرد را از دیدگاه خود تفسیر کرد:
- این غوغا همون عشقه مای لرد! شما یه عمره میرتلو دوس دارین ولی چون مرده، نمی تونستین ابرازش کنین!
لرد سیاه:
- ولی...
نارسیسا:
- چه احساسات عمیق و باشکوهی! بارتی بدو برو هافلیا و دستگاهشونو بیار تو!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d42991c0eb.gif)
لرد سیاه:
- اما...
بلیز:
- دیگه کم رویی رو بذارین کنار ارباب! هرکسی یه روز باید به عشقش اعتراف کنه! خجالت نداره که!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6c91016fc30.gif)
لرد سیاه:
- کروشـ...
مورگانا جهت چوبدستی لرد را با ملایمت برگرداند و طلسم مورد نظر به عکس ابرکسس مالفوی نوجوان برخورد کرد و عکس با سر و صدای زیاد به زمین افتاد. ایوان با هیجان گفت:
- اوه! می دونستم شما و ابرکسس مالفوی هم دوره بودین ولی نمی دونستم رقیب عشقی تون بوده! تا این حد ازش متنفرین که عکسشو شکستین؟
لرد سیاه:
- نه... من...
در همین لحظه در باز شد و کلیۀ بروبکس مرده و زندۀ هافلپاف به داخل تالار اسلیترین هجوم آوردند.