هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۸:۴۷ چهارشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۰
#31

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
لرد در حالیکه هنوز جای ضربه روی سرش را میمالید بطرف صندلی مخصوصش رفت تا جلسه را شروع کند.نارسیسا و بلاتریکس و آستوریاهم بطرف میزحرکت کردند.
-شما کجا؟

نارسیسا با حالتی سر در گم به میز اشاره کرد.
-ارباب جلسه داریم خب!

لرد سری تکان داد.
-ما جلسه داریم نارسیسا...مگه متوجه نشدین چی گفتم؟کارای تالار به عهده شماست.آستوریا...تو برو چایی بیار.نارسیسا تختخواب ارباب رو مرتب کن.نجینی رو هم بیدار کن بگو جلسه شروع شده.زود خودشو برسونه.بلاتریکس ، تو هم صبحانه ارباب و مرگخوارا رو آماده کن.شیر و عسل تازه ارباب فراموش نشه.به زنبورا بگو سریعتر کار کنن.تا نیم ساعت دیگه عسل باید آماده باشه.

بلاتریکس با حالتی بهت زده به میز و پروژه های مخوف و جذابی که روی آن قرار گرفته بود نگاه کرد.
-ارباب...ولی...من مرگخوارم...دیشب بیدار بودم و کلی طرح جدید براتون دارم.فکر نمیکنین بهتر باشه تو جلسه...

-نه بلا!فکر نمیکنم...سریع برگردین سر کاراتون.باید جلسه رو شروع کنم.

بلاتریکس و نارسیسا و آستوریا با ناراحتی سالن جلسات را ترک کردند.در لحظه خروج از اتاق آستوریازیر لب از بلا پرسید:
تو چایی دم کردن بلدی؟من تا حالا همچین کاری نکردم!

بلا در حالیکه به زنبورها فکر میکرد سرش را به علامت منفی تکان داد...نارسیسا هم برای انجام ماموریتش بطرف اتاق ارباب رفت.




Re: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰
#30

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
سوژه ی جدید

هوا به شدت سرد و برف سنگینی در حیاط نشسته بود؛کلاس های هاگوارتز به دلیل سردی بیش از حد هوا،منحل شده بودند و به همین دلیل کل تالار اسلیترین به خواب فرو رفته بود،همه به جز مرگخواران که باید در جلسه ی سری لرد سیاه،حاظر میشدند.نارسیسا و آستوریا مطابق هر روزهمراه یکدیگر پله های منتهی به خوابگاه مالفوی ها را طی کردند و وارد اتاق شدند.
-لوسیوس ساعت هفته،پاشو.
-دراکو خواب بسه بلند شو ببینم.

ولی آن دو همچنان به خواب فرو رفته بودند.نارسیسا که به دلیل کمبود خواب،چشم هایش پف کرده بود،بلاخره با جیغ بنفشی که کشید،موفق به بیدار کردن آن دو شد و چهار نفری به سمت سالن جلسات تالار،روانه شدند.یک ربع بعد همه در سالن حاظر و منتظر لرد بودند.
-به نظرتون لرد دیر نکرده-
شتـــرق...

صدای مهیبی از سمت سالن عمومی اسلیترین،به گوش رسید و همه ی مرگخواران به سمت سالن هجوم بردند و با دیدن پیکر نقش بر زمین لرد سیاه،به سمتش دویدند.بلاتریکس اولین شخصی بود که خودش را به او رساند.
-مای لرد...وای بدبخت شدیم...ســـرورم...بلند شیـــــن!

یک ساعت بعد اتاق لرد:

-سرورم؟

لرد سیاه تکانی خورد و چشمانش را گشود.
-اوه...مای لرد...وای سالازار بهمون رحم کرد.واااای سرورم!

مرگخوارها به زور بلا را از لرد جدا کردند و بلاخره فهمیدند که شخصی با جسم سنگینی به سر لرد ضربه ای زده و از تالار فرار کرده است... اما خوشبختانه لرد صدمه ای ندید و فقط دچار تحولات عمیقی شده و قوانین جدیدی را وضع کرد:
-از این به بعد کل کارای تالار رو بلاتریکس،نارسیسا و آستوریا انجام میدن،مفهومه؟
-ولی سرورم...
-نارسیسا ولی و اما نداریم،اگه مفهوم نیس،مفهومش کنم؟
-نه...نه ارباب به جون لوسیوس مفهومه!




Re: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۰:۳۶ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
#29

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
-اِ.......خب چیه سکسکم گرفته خب.
ملت اسلی:
-بلاتریکس سکسکت گرفته؟
-آره ...هیک.
-خب این که راه حلش معلومه.اگه قطع نمیشه،باید از دختر سرورت استفاده کنی.
-چی؟
-زهر دندون راست نجینی رو با یکم معجون دم چنگولک قاطی کن و دو قاشق بخور خوب میشی.
-اِ...جدا؟
-آره ولی فکر کنم تو نیازی نداشته باشی.اخه سکسکه ات بند اومد.
-نه...نه...هیک.
-باشه هر طور راحتی من دیگه میرم.تام مواظب خودت باش.
-اهو اهو...آپشو.

و دامبی از تالار خارج شد و لرد نفس عمیقی کشید.

-هیک...بلاخره...هیک...رفت.
-مای لرد من الان میرم اون معجون رو درست میکنم.
-هیک...برو.بقیتون هم...هیک...اینجارو...هیک...هیک...تمیز هیکید.

و وقتی همه ی مرگخوارا سرگرم کاری شدند،لرد به یاد خاطرات سال های تحصیل اش در هاگوارتز و میرتل گریان افتاد.
چه دعوا هایی که به خاطر اون نکرده بود...




Re: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۸۸
#28

دراکو  مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۲ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۳ سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۸
از دحام!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
- بلا، دیگه جدی جدی ، کمک لازم داریم!
بلا که روی کاناپه سبز رنگ نشسته بود رویش را به سرعت از هافلی ها برگرداند و گفت:آره باید یه کاری کنیم...این صدای چیه؟

پشت در ورودی اسلیترین

- قلاب بگیر،قلاب بگیر!
- جیمز عزیز،فکر میکنم اول باید اسم رمزو بگیم.ضمنا اسلیترین بانوی چاق نداره که مجبور باشی یکی برات قلاب بگیره!
- اوه!خوب...اصیل زاده.
در باز شد و جیمز در پاسخ به نگاه پرسشگر دامبلدور و اطرافیان گفت:خوب گفتم شاید از زمان بابام رمز تغییر نکرده باشه!

تالار اسلیترین

لرد با شنیدن صدا هایی که از بیرون می آمد،هراسان از جایش بلند شد و فریاد زد:آخه ناظر فلان فلان شده...هیک!یعنی تو نباید بعد از 19 سال رمز ورودی تالارتو ...هیک !عوض کنی؟حالا چه کار کنیم؟هیک!
بلا فورا از جایش بلند شد و به طرف لرد رفت.در حالی که او را باد میزد گفت:شما خونسردیتونو حفظ کنید ارباب!از دامبلدور میخوایم این بیناموسا رو جمع کنه،بعدشم مرلین کمکمون میکنه.
لرد با شنیدن این حرف دو دستی بر سرش کوبید و گفت:دامبلدور!نباید بذارین اون بفهمه من سکسکه ام بند ...هیک! نمیاد.وگرنه از همین نقطه ضعف،هیک! استفاده میکنه.
مورگانا از سوراخ کلید در ورودی ،بیرون را نگاه میکرد.جز سفیدی هیچ چیز پیدا نبود!سریع از کنار در ورودی به سمت لرد دوید و چیزی که دیده بود را برای ارباب شرح داد.لرد در جواب گفت:مورگانا،دارن میان تو.اون ریش دامبلدور بوده که جلوی سوراخ کلید رو پوشونده.
ایگور در یک حرکت انتحاری ارباب را روی کاپه انداخت . با پتوی سبزرنگی رویش را پوشاند و گفت:این پتو رو جلوی دهنتون بگیرین که اگه سکسکه کردین نفهمه و بهش بگین سرماخوردین.
- تام!میبینم که تو تالارت خبر هاییه!
- اهو اهو!اپچو!هیک!
دامبلدور درحالی که به طرف هافلپافی ها میرفت رو به لرد گفت:طفلک!سرماخوردی تام؟عیبی نداره!بچه های خوب هافل!میشه ما رو تنها بذارین؟
هافلی ها یک صدا فریاد بله پروفسور سر دادند و از تالار اسلیترین خارج شدند.
لرد و بقیه اسلیترینی ها:
دامبلدور و اطرافیان خودشان را رو ی کناپه های تالار پرتاب کردند و درون آن ها فرو رفتند.
- تام عزیز اگه بهشون میگفتی برن بیرون مطمئن باش قبول میکردن!تو چطوری بلا؟
بلاتریکس با خشم سرش را به نشانه این که حرف دامبلدور را شنیده تکان داد.
- هیک!هیک!هیک!
دامبلدور:



Re: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
#27

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
مـاگـل
پیام: 620
آفلاین
- دامبلدور! همینم مونده ، هیک!که این مرتیکه ی .... بیاد تالارم رو هیک،مرتب کنه!

- بابایی ! ولی اون که خیلی مهربون بودش! خیلی به من شکلات تعارف کردش!

لرد: !

لرد با صلابتی خاص بلند شد و چوبدستی خودش رو با چند حرکت خفن و مخوف در هوا تکان داد: ممنمنممتنمنتمنتمنسمی( ورد از شدت پیچیدگی قابل نوشتن نیست! ) هیک! لعنت به شانس! ممنمنممتنمنتمنتمنسمی هیک! آه چرا این طوریه!؟

بلا در حالی که در زیر فشار سنگین جو بی ناموسی در حال خفه شدن بود ، گفت: ارباب! یه کاری بکنید، تا چند دقیقه ی دیگه وضعیت تالار به "پرمننت بیناموسیوس " میرسه!

صدای گمنامی از ته تالار به گوش رسید: بابا انگلیش! ماآآآآآآآآآآ( صدای مردن از شدن کف کردن! )

- فرهنگ نداری دیگه! این یعنی بی ناموسی پایدار!

در گوشه ای از تالار ایگور همچنان نشسته بود و با خود می گفت: هوووم... من که دیگه مرگخوار نیستم! ولی دیگه دارم غیرتی میشم! هوی مرتیکه ی بیناموس، با اون رنک نقره ای من کاری نداشته باش! مگر نه رنکت می کنم!

در همین هنگام ، لرد همچنان مشغول اجرای ورد بود که هر بار با سکسه ای دیگر، باطل می شدند!

- یا سالازار،هیک، کبیر! دیگه،هیک، ورد پیچیده رو بیخیال! اکس...هیک.. یو!


بارتی هم به طرز مشکوکی گم شده بود و سایر اعضای اسلی هم به شدت در حال مبارزه و عقب رانی هافلی ها بودند.

پیوز: عمرا! من روحم، همه چیز از من رد میشه!

مورگان: من یه راهی بلدم!

- کات! مرتیکه اگه یه بار دیگه از این ارزشی بازی ها دربیاری ، نشونت میدم!

مورگان: من اصلا راه حلی ندارم!

و همچنان در گوشه ای از تالار ، ایگور در گوشه ای نشسته بود و می گفت: دیگه کم کم دارم غیرتی میشم!

- بلا، دیگه جدی جدی ، کمک لازم داریم!


ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۸/۳/۳۰ ۱۷:۵۱:۲۴

تصویر کوچک شده


Re: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸
#26

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
با هجوم اعضای هافل در تالار جای سوزن انداختن نمانده بود.صدای فریاد لرد از لابلای جمعیت به گوش میرسید.
-هی اسمیت.برو کنار...ای دخترۀ پررو.پاتو بکش.یه ارباب اینجا نشسته.

ملت اسلی خطر را احساس کرده و بلافاصله با کنار زدن هافلی ها فضای لازم برای تنفس لرد را فراهم کردند.لرد سیاه با عصبانیت نگاهی به هافلی ها انداخت.
-خب.دستگاهه کجاست؟زود اعتراف کنین.

دالاهوف لبخند مخوفی زد.
-هه...به همین راحتی؟شماها باید اجازه بدین ما تو تالارتون بی ناموسی بنویسیم بعد!

لرد به مرگخوار قدیمیش خیره شد.ولی اثری از ترس در چهره دالاهوف ندید.
-خب.باشه.هر چی میخوایین بنویسین.

ملت هافل در یک چشم به هم زدن تالار را پر از پستهای بی ناموسی کردند.مورگانا سرش را پایین انداخته بود.
-ای خدا...از شدت شرم نمیتونم سرمو بلند کنم.اینا دیگه چه موجوداتی هستن؟ ...خدای من...رو پله ها نه.اونجا رو ننویسین!

لوسیوس چشمان نارسیسا را گرفته بود که نوشته های روی در و دیوار را نخواند.
-ارباب یه کاری بکنین.ناموس تالارمون در خطره.

لرد به بتی بریستوت اشاره کرد.
-خب...حالا وقتشه.دستگاهو بدین به ما.

بتی با صدای بلند خندید.
-دستگاه؟دستگاهی که مرده ها رو زنده میکنه؟خب...راستش فکر نمیکنم همچین دستگاهی هنوز اختراع شده باشه ها.اگه شد به ما هم بگین.لازمش داریم.

صورت لرد همرنگ چشمانش شد.
-ایگور.اینا رو بنداز بیرون از تالار ما.

ایگور اشاره ای به دست چپش کرد.
-اینم عادت کرده دستور بده.همچین حرف میزنه انگار من مرگخوارشم.اینجا رو ببین.هیچ علامت شومی وجود نداره.حالیت شد؟خودت بیرونشون کن خب.

صدای ایگور در همهمه اسلی ها و هافل ها گم شد.بارتی از لابلای جمعیت خود را به لرد رساند.
-بابایی.من رفتن به دامبلدور گفتم اینا ریختن تو تالار ما.خیلی عصبانی شد.گفت الان میاد خدمتشون میرسه.

لرد دستی به سر بارتی کشید.
-آفرین پسرم.لازم نیست ما کاری کنیم.دامبلدور حسابشونو میرسه.هیک!!؟؟




Re: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ سه شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
#25

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
مـاگـل
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
به دنبال سکسکۀ اخیر، سکوت سراسر تالار را دربر گرفت. کمی بعد، بارتی دوان دوان از در وارد شد:
- خاله خوبه... هن... هن... خاله خوبه...

نارسیسا مغرورانه به بارتی نگاهی انداخت:
- چیزی شده؟

- این هافلپافیای بچه پررو اومدن دم در تالارمون و میگن چون به عنوان خلاقترین گروه هاگوارتز شناخته شدن، می خوان بیان تو تالار ما فی ناسومی بنویسن!!! میگن این یه ابتکار جدیده!

و متفکرانه افزود:
- راستی خاله خوبه... فی ناسومی چیه؟ یه جور کروشیوی مدل جدید؟

بلاتریکس نگاهی چپ چپ به مورگانا که پخ پخ می خندید انداخت و غر زد:
- فی ناسومی نه و بی ناموسی! یه جور نوشتنه که ملت خیال می کنن خلاقیت داره توش! حالا انگار نه انگار که اگه آنتونین توی مدیرا نبود و واسه بی ناموسا پاتری بازی نمی کرد، اسلیترین بهترین گروه خلاق میشد. کی می تونه ماهرانه تر از ما آوداکداورا کنه؟

ایوان با لحنی رویایی افزد:
- یا زیباتر از ما شعر بگه؟

مورگان ادامه داد:
- یا حتی به مهره های شطرنجش کروشیو کردن یاد بده؟

- هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــک!

همه به زمان حال برگشتند. لرد سیاه انگشت روی میز می کوبید:
- حالا... هیک... این هافلیا... هیک هیک... به ما چه... هیک هیک هیک... ربطی دارن؟

- خوب بابایی! میگن یه دستگاه ساختن که می تونه مرده ها رو زنده کنه! فقط فکرشو بکنین بابایی! می تونیم بانوی خاکستری رو زنده کنیم و بارون خون آلود رو! بعد براشون جشن عروسی بگیریم. واااااای... چه بامزه میشه وقتی دامن عروسو بذاریم زیر پامون و کله پا شه یا گرهش بزنیم به صندلی.

مورگانا پیشنهاد کرد:
- واقعا چه اشکالی داره؟ می تونیم میرتل گریان رو زنده کنیم! اگه یادتون باشه همزمان با مای لرد توی هاگوارتز درس می خونده و می تونیم یه عشق پاک رو بینشون به وجود بیاریم، مث تدی جونم و...

بلاتریکس با عجله به میان صحبت مورگانا پرید:
- هیچ متوجه شدین که ارباب دیگه سکسکه نمی کنن؟

همه به لرد سیاه خیره شدند که - گرچه قبلا بسیار سفید بود - هم اینک کاملا به رنگ اشباح درآمده بود و می لرزید و کلا وجود عاملی به نام سکسکه را از یاد برده بود. بلاتریکس با نگرانی به طرف لرد دوید:
- ارباب جونم، درد و بلاتون بخوره تو سر نیمفادورا، چی شده؟ از چیزی ترسیدین؟

- کروشیو بلا! ارباب از چیزی نمی ترسه! فقط اسم میرتل در وجودش یه غوغایی برپا می کنه!

مورگانا با نگاهی رویایی به دوردست جملۀ لرد را از دیدگاه خود تفسیر کرد:
- این غوغا همون عشقه مای لرد! شما یه عمره میرتلو دوس دارین ولی چون مرده، نمی تونستین ابرازش کنین!

لرد سیاه:
- ولی...

نارسیسا:
- چه احساسات عمیق و باشکوهی! بارتی بدو برو هافلیا و دستگاهشونو بیار تو!

لرد سیاه:
- اما...

بلیز:
- دیگه کم رویی رو بذارین کنار ارباب! هرکسی یه روز باید به عشقش اعتراف کنه! خجالت نداره که!

لرد سیاه:
- کروشـ...

مورگانا جهت چوبدستی لرد را با ملایمت برگرداند و طلسم مورد نظر به عکس ابرکسس مالفوی نوجوان برخورد کرد و عکس با سر و صدای زیاد به زمین افتاد. ایوان با هیجان گفت:
- اوه! می دونستم شما و ابرکسس مالفوی هم دوره بودین ولی نمی دونستم رقیب عشقی تون بوده! تا این حد ازش متنفرین که عکسشو شکستین؟

لرد سیاه:
- نه... من...

در همین لحظه در باز شد و کلیۀ بروبکس مرده و زندۀ هافلپاف به داخل تالار اسلیترین هجوم آوردند.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۲۹ ۲۲:۴۸:۱۳


Re: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ سه شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
#24

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
لرد با انکشت هایش رو میز ضرب گرفت و گفت:زود باشین...هیک!...من کم کم حوصله ام داره سر میره...هیک!
انی مونی به ارامی و بدون اینکه کسی متوجه شود از روی صندلی اش بلند شد و در حالی که ملاقه و پاتیل سفری اش را برداشته بود پشت سر لرد رفت و ملاقه را محکم به ته پاتیل کوبید!

دنــــــــــــــــــــــــــــــــگ!

همه اسلیترینی های حاضر نیم متر به هوا پریدن و دوباره روی صندلی هاشون فرود اومدن!همه نگاه ها به لرد جلب شد.
لرد بعد از چند ثانیه سکوت گفت:هوم؟نه مثل اینکه جدی جدی مشکلم بر طرف شد.آفرین آنی مو...هیک!!

لرد نگاهی به انی مونی میندازه و بعد از فرستادن کروشیویی با هیک اضافه دوباره به مرگخوارها نگاه میکنه!
مورگانا که به شدت در فکر فرو رفته میگه:یه جایی خوندم که اگه کسی دچار همچین وضعی باشه باید خم بشه و در همون حالت یه لیوان اب رو یک نفس سر بکشه!اینطوری به احتمال زیاد سکسکه اش بر طرف میشه!

لوسیوس سرش رو به نشانه مخالف تکون میده و میگه:نه من اینجوری خوندم که اگه توی یه کیسه مقوایی نفس بکشن مشکلشون حل میشه.تازه یه نفر هم بوده که سکسکه اش هیچ جوری بند نیومده و نزدیک سی چهل سال یک بند سکسکه میکرده!

لرد کروشیویی به سمت لوسیوس فرستاد و گفت:بوقی...هیک،این مثلا جای دلداری دادنته؟من به این چیزا هیک کاری ندارم هیک!یه کاری بکنین بابا هیک اعصابم خرد شد هیـــــک!
رودولف که کنار ارباب نشسته بود با صدای بلند پخخخخخخ کنان جلوی ارباب پرید تا او را بترساند که مشتی که لرد به چانه اش روانه کرد به زمین پرت شد و اهش به هوا رفت!

بلا که به رودولف چپ چپ نگاه میکرد گفت:این راه اثر نداره.اگه داشت که اون رعد و برق انی مونی تا الان سکسکه ارباب رو خوب کرده بود.باید دنبال یه راه دیگه باشیم.به نظرم بهتره راه لوسیوس رو امتحان کنیم.

چند دقیقه بعد لرد در حالی که کیسه کاغذی کوچکی با ارم سبز رنگ جلوی صورتش گرفته بود اماده اجرای روش دوم شد.
نارسیسا از مورگان که کیسه را اورده پرسید:این علامته ارم چیه؟رنگش سبزه!
مورگان پیچ و تابی خورد و گفت:خب راستش یه بار که تو فرودگاه مشنگ ها گیر کرده بودم یه بسته از اینا رو پیدا کردم.مثل اینکه مشنگ ها برای جلوگیری از حالت تهوع این تو نفس میکشن!
بلا پیش دستی کرد و قبل از لرد کروشیو را حواله مروگان کرد.لرد با امیدواری کیسه را جلوی بینی اش گرفت و شروع به نفس کشیدن کرد.
چند لحظه بعد:
لرد:الان سه دقیقه است که سکسکه نکردم.یعنی واقعا حل...هیــــــــــــــــک!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ سه شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
#23

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
جلسه فوق سری اسلیترین:

بلاتریکس لسترنج لیست حضور و غیاب تالار را کنار گذاشت.
-خب.بجز مورفین همه حاضرن.میتونیم جلسه رو شروع کنیم.دوستان، همونطور که میدونین...

-هیک...

همه نگاهها به طرف لرد سیاه برگشت.لرد لبخندی زد و کمی سرخ شد.

بلا ادامه داد.
-همونطور که میدونین در مسابقه خلاقترین گروه هاگوارتز هافلپاف...

-هیک...

سه مرگخوار اسلیترینی بطرف پارچ روی میز حمله کردند.لوسیوس موفق به شکار پارچ شد.

نارسیسا لیوان آب را از دست لوسیوس گرفت و با عجله به لرد داد.
-بفرمایین مای لرد.

لرد لیوان آب را سر کشید و...

-هیک...

بلا نگاه عاشقانه ای به لرد انداخت.
-خب، ظاهرا مشکل مهمتری داریم.سکسکه لرد سیاه!همونطور که میدونین از صبح تا حالا هر چی آب و معجون به لرد دادیم اثر نکرد.بنابراین برای حل این مشکل تنها یه راه میمونه.ترسوندن ارباب!

ایوان روزیه با یک علامت سوال بزرگ روی سرش بطرف لرد برگشت.
-آخه ارباب که از چیزی نمیترسه.ببخشید ارباب میشه خودتون بفرمایین که شما از چی میترسین؟

لرد فکری کرد.
-امم...خب...راستش...نمیدونم.

بلا با چکشش چند ضربه به میز زد.
-خب.ملت اسلی.هممون باید به هم گروهیمون کمک کنیم.از این لحظه هر کاری که به ذهنتون میرسه برای ترسوندن لرد انجام بدین.باید هر طور شده این سکسکه رو قطع کنیم وگرنه جلسه بی جلسه!




Re: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۹:۲۵ سه شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
#22

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
مـاگـل
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
لرد سیاه نگاه خوفناکی به ریگولس انداخت. کمی فکر کرد و درنهایت لبخند مرموزی بر لب آورد:
-

کمی بعد، صندلی ریگولس خالی بود و مایعی صورتی رنگ از صندلی به پایین چکه می کرد. بلاتریکس با بی تفاوتی به مایع و صندلی نگریست:
- ارباب، من همیشه به خاطر مهارتتون در طلسم ملتیانوس (melt = ذوب کردن) شگفت زده میشم. میشه یه روز یادم بدینش؟

- نه. نمیشه! خوب اینم از اولین راه حل. هرکی راه حل جدیدی داره می تونه ارائه بده.

مورگان شطرنج جادوئیش را روی میز گذاشت:
- ببینین ارباب، توی شطرنج وقتی فیل ضربدری میره، اسب به صورت L حرکت می کنه.

- خوب که چی؟

- خوب وقتی قدیمی های اسلیترین دیگه نمیان به سایت، ناچاریم به جاشون تاکتیک های جدید رو امتحان کنیم و تاکتیک های جدید یعنی آدم های جدید و آدم های جدید یعنی دیگه برنگشتن قدیمی ها!

- خوب که چی؟

- خوب یعنی باید آدم های جدید رو حذف کرد تا قدیمی ها برگردن به سایت.

- تازه واردترها نگاه ترسیده ای به لرد سیاه انداختند. لرد لبخند ملیح خود را دوباره به زبان آورد و پاسخ داد:
- می دونی مورگان؟ من از این ظرفیت بالای چاره اندیشی تو شگفت زده شدم! گمونم باید یه طلسم رو تکرار کنم.

و به طور ناگهانی چوبدستی خود را تکان داد. بلاتریکس خیلی به موقع خود را زیر میز پنهان کرد و زمانی از زیر میز خارج شد که لرد سیاه از اتاق بیرون رفته بود و سرتاسر اتاق لبریز از مایع صورتی رنگ و بقایایی از ملاقۀ آناکین، شطرنج مورگان، گوی پیشگویی کاساندرا و دیگر افراد اسلیترین بود. بارتی که در ساعت دیواری پنهان شده بود، سرکی به بیرون کشید و با ترس پرسید:
- یعنی بابایی همه رو کشت؟

خر و پفی که از پشت پرده به گوش می رسید، جوابگوی بارتی بود. کمی بعد:
- ژلیل مرده، مگه من ننه تم که اینقژه ماچم می کنی؟

پایان سوژه


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۲۹ ۱۷:۳۴:۵۵
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۲۹ ۱۷:۳۶:۴۰







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.