(اصولا لازم نیست سه تا پست خلاصه بشه ، ولی سوژه اون وسطا یه تغییراتی پیدا کرد که برای جلوگیری از اشتباه اجبارا خلاصه مینماییم!)
خلاصه:
رز ویزلی میخواد مرگخوار بشه.لرد سیاه ازش میخواد هری پاتر رو براش بیاره.رز به سراغ جیمز سیریوس پاتر میره و با توجه به اینکه جیمز عاشق رز شده ازش میخواد که کمکش کنه.رز برای جیمز توضیح میده که قصد داره مرگخوار بشه و برای رسیدن به هدفش باید هری پاتر رو برای لرد ببره.جیمز قبول میکنه که به قیمت کشته شدن پدرش به رز کمک کنه.
_________________________
جیمز نگاهی به چشمان ظاهرا معصوم رز انداخت و دوان دوان بطرف گریمولد رفت.
-بابا، بابا، بابا، بابا...میای با هم بریم یه جایی؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
هری پاتر که سرگرم خواندن پیام امروز بود بدون بلند کردن سرش جواب داد:
-نه بچه..نمیبینی مگه؟دارم روزنامه میخونم.برو با تدی بازی کن.
جیمز که خیال نداشت به این سادگیها تسلیم شود بطرف پدرش رفت و روزنامه را از دست او گرفت.
-ولی بابا...این خیلی مهمه.تو باید با من به خانه ریدل ها بیای!
هری با تعجب به پسرش خیره شد!
-خونه ریدل ها؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524137c4f2040.gif)
...برو بچه...برو بذار به کارم برسم.
-حالا نمیشه بیای؟!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d519b99bde.gif)
چشم غره هری برای دور شدن جیمز کافی بود...چند دقیقه بعد دوباره سروکله جیمز پیدا شد.
-بابا، بابا، بابا، بابا...میگن یه شهاب سنگ از آسمون افتاده...اگه گفتی کجا افتاده!!!صاف وسط خونه ریدل ها!میای بریم تماشا؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
هری با بی حوصلگی پیشنهاد جیمز را رد کرد...
جیمز در اوج ناامیدی نگاهی به دور و برش انداخت...باید راهی پیدا میکرد.با دیدن سبد مخصوص خرید فکر تازه ای به ذهنش رسید...
-بابا، بابا، بابا، بابا...مامان قبل از رفتن گفتن حتما برای ظهر هویج بخریم!هویج تازه...میدونی از کجا؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
هری لبخندی زد.
-احتمالا ازباغچه ریدل ها؟!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d519b99bde.gif)
جیمز با خوشحالی تایید کرد...هری سری تکان داد و روزنامه اش را برداشت و سرگرم حل کردن جدول شد...