شیدا شدم......پیدا شدم......در این تالار هویدا شدم
(البته در آخر هم کله پا شدم از دست دابی)

یه تالار داریم فسقلی....یه ناظر داره که خیلی جدیه!
من این تالارو نداشتم.....تو ایفای نقش خوب نوشتم
ناظرش بهم ok داد........یعدشم یه دسترسی داد
از اون موقه تا حالا.........پستام شده تا به تا
از دست این دابیه.........که یه روز تایید نکنه میمیره!!!
دارم میشم دیوونه...........کاشکی اینو بدونه!

با تشکر
آرکوس الیواندر( در حالت از دست )

گودريك,گودريك,كجايي از غمت ناله مي كند الفياس وفادار
گودريك,گودريك,كجايي كه بي تو شدم من اسير اين ولدي تبه كار
جه كردي با من عزيزم گودريك
كه نكردي اخر منو جيزي گودريك

بر گرفته از شعر گلنار

در این تالار پر ز شوخ و ترانه

گهی خوفناک و گهی شاعرانه

سرودم شعری بسی پر ز مایه

بچه دست تو دماغت نکن دارم شعر میخونم طبعم بر میگره!

چنینین است رسم و آیین ما

شجاعت سرشت است گودریک ما

جنان قامت استوار راست کرد

که پیر مار دوست ویران کرد !(منظور همون سالازاره)


حالا یه سر میریم جاده خاکی!

بزن بریم به سرعت برق و باد

بزن بریم بریم به تالار

بزن بریم پست و داد و بیداد

بزن بریم به تالار


خیلی جالبه ها من هیچ وقت نتونستم یه قالب شعری رو کامل بسرایم !

با من !



رولت را عايد ما كن *** نقد كردنش با من !

به ما تاپيك خود عطا كن *** فعال كردنش با من !

به ما گو سوژه ي خود را *** رونق دادنش با من !

بيا قبل از اهداي رنك *** روشن كن حسابت را !

بياور درخواست نقدت را *** نا ديده گرفتنش با من !

اگر گم كرده اي ، اي دل *** دس كليد هافلپاف را !

بيا يك لحظه با ما باش *** فعاليت نكردنت با من !

اگر عمري رول نزدي *** مشو نوميد از رحمت !

تو توبه نامه را بنويس *** امضا كردنش با من !

به یاد مرحوم لودو

روزی گلرت آمد به چت*********** دید پیامی از مدیریت
گوید کای جادوگران *********** دستار مدیریت بردند دزدان
اما عجب است از کویی ما******** پروف خودش نبود هویدا
کم کم همه او را شک بردند****** روی اسم نحسش کلیک کردند
دیدند که یک سیریش اسکل****** کرده عوض شناسه ی خودش خل
لودو آمد و باز این خریت********** کرد و برفت در کف چت
بگفت به بلک کای بوقی********** رفتن به بلاکن شد حتمی
اما ز بد شانس اینان************* کوییرل بشد یهو جوشان
بگمن و بلک رفتند بلاک********** هافل خوابید و محفل نمناک
شاید که پس از این پست********* زننده ی خر گردد ناک اوت
اما هافلی که غیرت او را********* از یاد نبرد رفیق خود را

جادوگر

جادوگر زندگی سرده مگه نیس

دل مرگ خوار پر درده مگه نیس

جادوگر،دلها محبت ندارن

مرگ خوارا پا رو محبت میزارن

جادوگر،دریایی درد دل من

گوی شکسته و سرده دل من

جادوگر هاگوارتز چه تنگه مگه نیس!

جای مرگ خوار توی قبره مگه نیس

جادوگر طلسما مردن تو چوب ها

جادوگر،اشکی ندارن مرگ خوارا

جادوگر به من بگو جادوگر کجاس

منو جادو کنه اگه اون اگه خداس

جادوگر جز تو برم به کی بگم درد دلو

مرگ خوارا دل ندارن،گوش نمیدن حرف دلو

جادوگر دلم میخواد طلسم کنم

جادوگر دلم میخواد جادو کنم!

میبینی گوی دیگه دیوونه شده

خونه ی دل دیگه گریفیندور شده!

شجاعان گريف

استاد سيريوس آهنگران:

در پي جام گريفي آمدم
در كفن سوي گريمولد آمدم

با تني خونين و داغ دوستان (نبرد هاگوارتز)
در دلم عشق گريف ها آمدم

آشناي كوي ياران گريف
مي كشم پر سوي تالار گريف

گرچه در بندم ولي آزاده ام (آزكابان)
مرشد راهم بود پير گريف (گودريك)

من ني ام چون اسلي دنيا پرست
ني منم چون مرگخواران خوار و پست

محفليم زاده شمشير و جنگ (شمشير گودريك)
چون رفيقانم ز جانم شد سه دست

مرگخوار ار بر نيزه افرازد تنم (نيزه = چوبدستي) (افرازد = طلسم كند)
يا كه در ريدل بسوزد پيكرم (خانه ريدل)

لحظه اي دست برندارم از جهاد
تا كه سازم جان فداي رهبرم (آلبوس دامبلدور)

من گريفم كوه صبرم شير در سايت و كمردم
از ولدمورت هم نترسم آلبوس داده اين رو درسم

شعري بي قائده از كتاب پند هاي در هم اثر سيريوس! (پند و اندرز براي جوانان گريفندور!! كه الته اين عادت هاي بد رو ندارند و اين افعال تند شمال حال آنها نمي شود!!!)

تو از من كي كني ياد اي جوان بخت

شدي آواره و مجنون و بي بخت

ببين كي گفتمت برخيز از خوااااااااااااااااااب

شدي تن پرور و مجنونه بي آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآر

برو كاري بكن تو، اي تن لش

نشستي كنج عزلت با يه تا تشت؟

همانا من بُدَم مرد نكو نام

همان مرد نبرد جنگ چت باكس

همانا گفتمت نطقي به تندي

مشو غمگين برو زين پس اتو ساز!

از دو مصراعی های سحر نامه


وای که از امروز غم هاگوارتز رو نخور

عزیزم غصه هاگوارتز رو نخور!!!

در ستايش گودريک فضل گودريك را كه تواند شمار كرد يا کيست آن که شکر يکي از هزار کرد کلاس معجون سازي وتغييرشکل و سحروجادو کرد روزنامه ي سخنگوي او نه بني آدم اند و بس هر موگلي که زمزمه بر هاگوارتز کرد قدرتمندي و سابقه ي جادوگري اش مارا به حسن گريفيندور اميدوار کرد مرگ خوار نباش که دادار هاگوارتز فردوس جاي مردم نامرگ خوار کرد هر کاو عمل نکرد و عنايت اميد داشت دانه نکشت موگل و دخل اختيار کرد نا برده رنج جادوگر ميسر نميشود مزد آن گرفت جان دامبلدور که کار کرد بعد از گودريک هر چه پرستند هيچ نيست بي گريفيندور آن که برهمه هيچ اختيار کرد برگرفته از کتاب سحر نامه نويسنده آشا قرن معاصر