لونا، بوقی، اگه دقت کرده باشی، اول سوژه گفته شد که آنتونین نباید بویی از ماجرا ببره، پس آنتونین اصلا تو جمع اینا موقع عملی کردن نقشه نی!
--------------------------------------------------
بالاخره ارگ پس از تلاش های فراوان توانست مچ آرنولد را از ته حلقش بیرون بکشد، سپس فریاد زد:
- نــــــــــــه! دلتون میاد؟
به صورتش حالت معصومانه ای داد و به تک تک ریونی ها زل زد. زنوف پس کله ای به ارگ زد و او را از این حالت خارج کرد و گفت:
- چاره دیگه ای نداریم!
و قیچی را از دست ماریه تا گرفت، آن را بالا گرفت و شروع به بررسی آن کرد. ارگ با ترس آب دهانش را قورت داد و به درخشندگی قیچی خیره شد.
لونا آمپولی را جلوی نور لوستر گرفت و کمی آن را فشار داد. ارگ سرش را از قیچی برداشت و اینبار به مایع خارج شده از ته آمپول خیره شد.
- نـــــــــــه! خواهش میکنم! شاید بشه کار دیگه ای کرد هوووم؟
تری بدون توجه به اعتراض های ارگ پیشنهاد داد: میتونیم واسه بی حس کردنش از روونا استفاده کنیم!
ابتدا صدای غرولند روونا و سپس فریادش شنیده شد که گفت: مگه من وسیله م؟
تری حرفش را تکمیل کرد: منظورم اینه که برو تو بدن ارگ وایسا تا سرمای تو بدنشو بی حس کنه. کاملا هم جادوییه.
روونا چشم غره ای به تری رفت اما قبول کرد و به سمت ارگ پرواز کرد. ارگ سعی کرد دست و پای قفل شده اش توسط جادو را تکان دهد اما تنها کاری که میتوانست بکند همان حرف زدن بود. بنابراین از قدرت تکلم خودش استفاده کرد و گفت:
- ببینین راهای دیگه ای هم هست!
لینی با خشم پرسید: مثلا؟
ارگ سریع گفت: جای منو رو روی بدن من پیدا میکنیم و از رو پوست من دکمه هاشو فشار میدیم.
لونا پوزخندی زد و خواست مخالفت کند که ماریه تا قبل از او گفت:
- یه کار دیگه هم میتونیم بکنیم!
بدون اینکه منتظر عکس العملی از جانب آن ها بماند ادامه داد:
- از این چیزا مشنگی به خوردش میدیم تا هرچی تو وجودشه بریزه بیرون! از دهنش! به عبارتی ... استفراغ کنه!
ملت ریون:
لینی آه کشان گفت: منوی تمیز من یک شبه کثیف میشه.