هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲:۲۰ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
-کشیدی؟
-چی رو ارباب؟شما زا کجا فهمیدین؟به ریش سالازار همون یه بار بود.دیگه طرفش نرفتم...اونم مورفین گولم زد!
-چی داری میگی بابا؟نقشه رو میگم.کشیدی؟
-هوم...نه ارباب مغزم کار نمیکنه!

لرد سیاه سر نجینی را بطرف آستوریا گرفت.
نظرت چیه دخترم؟سرشو باز کنیم ببینیم کلا توش چیزی هست یانه؟این ناظره و هنوز نمیدونه که باید همه مشکلاتو حل کنه.

آستوریا وحشتزده از نجینی فاصله گرفت.
-ارباب رحم کنین.آخه شما یه نگاهی به تاریخ آخرین ورودمن بندازین...ناظر کدومه!تازه اعضای بدنمونم فدای نقشه قبلی شد.شما الان برین تو سالن عمومی.وحشت میکنین.ایگور چشم نداره، مورگان گوش نداره، نارسیسا شست پا نداره.بلاتریکس همه چی داره البته.گفت قبلا اعضای بدنشو بخشیده و نباید چیزی ازش کم بشه!

نجینی خودش را از میان دستان لرد راها کرد و بطرف آستوریا خزید.آستوریا که قدم قدم به عقب میرفت فریادی کشید!
-نه اربا...جلوشو بگیرین.راه حل پیدا کردم.قول میدم این گریفی ها رو از حموم بیرون کنم.بدون دردسر...الان یه نقشه عالی کشیدم.شب براشون خاطرات ترسناکمونو تعریف میکنیم.بعد اینا که رفتن حموم با برو بچه ها میریم میترسونیمشون...اینا هم در میرن!میرن حموم هافل!



Re: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۰



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۸ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۰۲ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۰
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6
آفلاین
- اوه یا ارباب! به دادمون برس! گربه ی اون گند زاده داره انگشت منو می خوره . باید سریع به ارباب خبر بدم.

دافنه این را گفت و با سرعت زیاد به سمت اتاق لرد دوید.

قیژژژژژژژژ

"افکت صدای باز کردن در اتاق لرد"

لردولدمورت که در حال صحبت با پرنسس عزیزش _ نجینی _ بود ، با باز شدن در حالت تدافعی به خود گرفت و با دیدن دافنه مشتش را روی میز کوبید و فریاد زد : کروشیو دافنه...اینا که نفهمیدن در چیه.تو میدونی چیه؟؟؟

- ئه شرمنده به خدا ارباب یه لحظه صبر کنید.

و از اتاق لرد بیرون رفت.

تق تق تق

"افکت صدای در زدن"

- دافنه تویی؟! بیا تو.

- بله ارباب! از کجا فهمیدید منم؟

- ما اینیم دیگه! خب حالا کارتو بگو.

- اوه ارباب! داشت یادم میرفت. می خواستم بگم... چحوری بگم...

- بگو دیگه.

- راستش ارباب گربه ی اون گند زاده هه داره اعضای بدنمونو میخوره.

- چی؟؟؟؟؟؟؟ کروشیو گربه... اون دیگه از کجا پیداش شد؟؟ آستــــــــــــــوریــــــــــــــا؟؟؟؟

فلش بک

آستوریا که از ترس و ناراحتی و اضطراب و خیلی چیز های دیگه تموم ناخن های دستش را جویده بود و حالا دیگر به گوشتش رسیده بود ، زیر لب گفت : حالا چیکار کنیم...؟

ایوان هم که دست کمی از آستوریا نداشت ، رو به آستوریا کرد و با حالت آمرانه گفت : آستوریا ، بهتره هرچه زودتر بری و به ارباب بگی که چی شده.

- آخه چرا من؟!

- چون تو ناظری!

- چه دلیلت منطقی بود! کسی منو صدا زد؟!

- صدا از تو اتاق ارباب بود...

پایان فلش بک

تق تق تق

- چه عجب صدای در رو من شنیدم! بیا تو آستوریا.

- با من کاری داشتید ارباب؟

- همین حالا باید یه نقشه واسه بیرون کردن اونا بکشی وگرنه...

-ولی ارباب...


ویرایش شده توسط دافنه گرین گراس در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۲ ۱۰:۵۰:۳۰


Re: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ جمعه ۲۱ مرداد ۱۳۹۰

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
چند دقیقه بعد، خوابگاه آستوریا:

ملت:

وقتی که آستوریا و ایوان نقشه ی لرد رو برای همه شرح دادن، ملت در حال ترجیح دادن شست و شوی حموم به اهدای عضو بودن.
لوسیوس: ولی...آخه مگه الکیه که یکی یه عضو بدنمون رو ببریم بذاریم تو حموم؟ بیاین عین بچه ی آدم، همون حمومو نوبتی بشوریم.
آستوریا: ولی لوسیوس...ارباب رو که میشناسی...امکان نداره از حرفش بگذره.

بعد از چند دقیقه که به جایی نرسیدن؛ تصمیم گرفتن نقشه ی لرد رو اجرا کنن.
سوروس: خب...از بالا شروع می کنیم...کیا چشم و گوش و بینی میدن؟
ایوان: سوروس...دیوونه شدی؟بابا مگه ارباب گفت همه ی اعضا رو می خواد.یه عضو کوچولو موچولو ببرین، بدین که معلومم نشه دچار نقص عضو شدیم.
سوروس: حتما باید کوچولو موچولو باشه؟!
ملت:
سوروس: خب بابا شوخی کردم.

و هر کس بعد از اجرای افسون بی حسی، مشغول بریدن یه عضو بدنش شد.

صبح روز بعد، تالار عمومی اسلیترین:

بلاتریکس: جیـــــــــــــــــــــغ.

تو کمتر از ایکی ثانیه، ملت به سمت تالار عمومی حمله ور شدن.
-چی شده؟!
بلاتریکس: اون دختره ی گند زاده...اون گربه ی مو وز وزیشو با خودش آورده بوده حموم...همه جا شده موی گربه...اربابم به موی گربه حساسیت داره...قبل از اینکه بیدار شه باید همه جا رو تمیز کنیم.

ملت دست به کار شدن که:
آستوریا: جیـــــــــــــــــــغ.
ایوان: آستور الان وقت کل کل با بلا سر جیغ کشیدن نیس، بگرد دنبال... .

ولی آستوریا حرف ایوانو قطع کرد:
-اون گند زادهه...گربشو برده تو حموم...گربه هم گوشخواره...اعضای بدن ما هم اونجا بوده...

و ملت به سمت حموم حمله ور شدن.




Re: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۰



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۸ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۰۲ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۰
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6
آفلاین
لرد قهقه ی بلندی زد ، خمیازه ای کشید و با نگاهی نافذ به آستوریا گفت : خب...مثل اینکه خیلی مشتاقی که نقشمو بدونی!

- بله ارباب!

- ولی متاسفانه باید بگم الآن نمیتونم اونو باهات در میون بذارم.برو فردا بیا!

- ولی ارباب...

- باشه باشه گریه نکن حوصلتو ندارم. یه مشت مرگخوار لوس دورمو گرفتن...اه! بهت نقشه ی چندشناکمو میگم ولی اول از همه ، متوجه شرطم که شدی؟!

- بله ارباب.

- خوبه! گوشتو بیار جلو تا بگم.

آستوریا که تا اون لحظه مشتاق شنیدن نقشه ی لرد بود با اشتیاق فراوان گوشش رو به دهن او می چسبونه و از اون طرف ، ایوان هم که چشم به لب ارباب دوخته بود چند قدم به جلو میاد.

- برو عقب ابله. حالا من یه چیزی گفتم... اه ... حالا میرسیم به نقشه! از همین حالا باید شروع کنین! هر مرگخوار باید یه عضوشو فدا کنه

- متوجه منظورتون نمیشم ارباب.

- خیلی ساده ست! برو و از هر مرگخوار یه عضو بدنشو بگیر و بذارشون یه جاهایی از تالار که گریفی ها حتما چشمشون بهشون بیفته!

و خنده ای از شرارت سر داد!

- چی؟؟؟؟ ولی... ولی ارباب...

- همین که گفتم آستوریا. حالا دیگه از جلوی چشمم برو کنار و بذار به خواب نازنینم برسم.

آستوریا و ایوان با چشم های گشاد از اتاق لرد بیرون رفتند تا به مرگخوارانی که منتظر شنیدن این خبر بودن بپیوندند...


ویرایش شده توسط دافنه گرین گراس در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۸ ۱۹:۲۱:۳۶


حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ یکشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۰

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۰ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۰۱ شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 304
آفلاین
لرد در حالی که با سردی تمام و خواب آلودگی به آستوریا نگاه می کرد، لحظه ای نجینی را در نقش تسبیح لوتی ماشالله اشتباه گرفت و او را دایره وار دور مچ دستش چرخاند اما بلافاصله به جا آوردش و او را در گلدان دربردارنده گل رزی سیاه رنگ و خشکیده فرو کرد. سپس مشتی محکم روی میز زد و گفت:

«بنال دیگه آستوریا ! »

آستوریا گذشته و دستور لرد را جلوی چشمم تجسم کرد. در ذهنش دنبال چیزی بود که علیه گریفیندوری ها تحویل لرد دهد. با نا امیدی گفت:

«ارباب ! ارباب ! گریفیندوری ها تو حمام ما از شامپوی ویژه شما استفاده می کنن ! »

لرد: «شامپوی من ؟ من شامپو ندارم آستوریا ! کو ؟ مو می بینی ؟ من از شیشه پاک کن گلرنگ...نه..ببخشید...گلسنگ استفاده می کنم واسه کله ام. تیکه بود این حرفت ؟ »

آستوریا: «آهان. آهان. نه. نه. چیزه یعنی. یعنی گریفیندوری ها کاریکاتور شما رو روی در و دیوار حمام نقاشی کردن. »

لرد: «چی ؟ چی چی آتور ؟ مینیاتور من ؟ آه ! حدس میزدم به این زودی ها محبوب بشم بین شون. چیکار کنم. لرد هستم دیگه. فردا پس فردا می بینی روی پیشونی شون هم عکس منو خالکوبی کردن. »

آستوریا که دیگر نا امید شده بود، انگشتانش را درون دهانش گذاشت و محکم گاز گرفت. جیغی کوتاه کشید و از درد اشکش در آمد. سپس با مظلومیت تمام در مقابل میز لرد زانو زد و با گریه مصنوعی اش گفت:

«ارباب ! ارباب ! میخوام صادق باشم. ما دیگه خسته شدیم از بس حموم رو تمیز کردیم. هر دقیقه تمیز می کنیم. اینا گریفی ها میان کثیف می کنن. »

لرد در حالیکه لیوان تک شاخ گلاسه اش را از روی میز بر می داشت و هرت هرت کنان سر می کشید، با صدایی زنانه و مهربان گفت:

«گریه نداره که دخترم ! اصلا من و نجینی میریم الان حمامو تمیز می کنیم ! »
آستوریا: «راست میگین ارباب ؟ »
لرد: «نع ! هه هه ! »
آستوریا: «»

آستوریا با نا امیدی برگشت. به همراه ایوان داشت از دفتر لرد خارج می شد که صدای لرد آنها را نگه داشت. آستوریا برگشت و به لرد نگاه کرد.

لرد: «اما ! دخالتی نمی کنم. به من چه. فقط یه نقشه ای چندشناک می تونم بهتون پیشنهاد کنم که میتونه گریفی ها رو فراری بده و مجبور بشن برن تو جوب حمام کنن ! اما در این صورت شما هم باید جاسازی بشین توی جوب تا از نقشه هاشون با خبر بشین و برام خبر بیارین ! »

آستوریا بدون توجه به اولین شرط لرد، با خوشحالی به سمت میز لرد حرکت کرد و با اشتیاق مقابلش زانو زد...


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲ ۲۰:۲۷:۲۶


Re: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۰

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
سوژه جدید
همه ی مرگخواران در سالن جلسات تالار جمع شده بودند و به حرف های نارسیسا گوش میدادند.
-من به شخصه دیگه نمیتونم این وضع رو تحمل کنم.آخه مگه ماها جن خونگیم که هر هفته یکیمون حموم رو تمیز کنه،که تازه فقط حموم نیس؛من نمیدونم اینا چجوری حموم میکنن که تا دم در ورودی تالار پر از آب و کف میشه.هفته ی پیش که من باید حمومو تمیز می کردم،دیدم که اون ویزلی ها یکی از شمعدون های اصیل سالازارو با پا شوت میکردن به هم دیگه،که آخرش اون هزار تیکه شد.

سوروس گفت:
-به نظر من یکی باید با لرد حرف بزنه و بهش بگه ما از این وضع خسته شدیم.

آستوریا سری تکان داد.
-ولی کی حاضره این کارو بکنه؟

در عرض سی ثانیه،همه ی نگاه ها به سمت او برگشت.
-نکنه میخواین من برم؟
-ببین آستوریا یه خورده مسئول باش.تو ناظر تالاری؛پس مسلما تو باید بری.
-عمــــــــــــراً.

خوابگاه لرد سیاه:

لرد سرش را از روی کاغذ های روی میزش،بلند کرد.
-چی میخوای ایوان؟
-من هیچی ارباب...ولی آستوریا میخواد راجب موضوعی باهاتون صحبت کنه.

لحظه ای بعد سایرین با ملایمتی کاملا محسوس(!!)آستوریا را به درون خوابگاه لرد پرتاب کردند.

فلش بک:

آنی مونی با عصبانیت از حمام خارج و به سمت خوابگاه لرد سیاه دوید.
-اربــــــاب...من دیگه یه لحظه هم توی این تالار نمیمونـــــــــم.
-کروشیو آنی مونی.در...در رو برای من بخش کن.در...خب؟طویله هم در داره...و در برای چیه؟میدونــــــــــی؟

آنی مونی با خجالت سرش را پایین انداخت.
-متاسفم ارباب اما دیگه شورش رو دراوردن،من گناه نکردم که آشپز اینجا شدم؛حموم رو به گند کشیدن.
-کیا آنی؟
-معلومه دیگه ارباب اون گریفیندوری های تسترال.

لرد آهی کشید و برای ده هزارمین بار حرف های هفته ی پیشش را تکرار کرد.
-آنی...ماها مجبوریم بزاریم اونا از حموممون استفاده کنن؛میدونی که حمومشون خراب شده و یه ماه درست کردنش کار میبره؛اگه بهشون اجازه ی استفاده از حمومو ندیم،استرجس به نفعم برای مدیریت رای نمیده تازه چیزی نشده که...بچه های گریفندورو بین سه تا تالار تقسیم کردن و محفلی هاش به ما رسیده؛تازه اینم موقعیت خوبیه که از نقشه هاشون خبر دار شیم؛میدونی که اونا وقتایی که تو هاگوارتزن،توی حموم برنامه ها و نقشه هاشون رو مطرح می کنن.

آنی مونی که میدانست آرامش لرد تا ابد ادامه ندارد،به سرعت گفت:
-ارباب سه هفته مونده...من دیگه نمیتونم اون حمومو تمیز کنم.اونجا رو به گند کشیدن؛اصلا من آشپزم نه جن خونگی اینجا...من دیگه حمومو تمیز نمی کنم.
لرد سری تکان داد.
-خب...آنی مونی راس میگی...چرا تو تمیز کنی؟مرگخوارام که نمردن هر هفته یکی شون حمومو تمیز می کنه!

پایان فلش بک




Re: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۰

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
پست آخر

روز بعد، مرگخواران اسلی بار دیگر دور هم جمع شدند تا راه حلی بیابند؛ سوروس در حالی که از نگاه کردن به چشمان آستوریا اجتناب می کرد، گفت:
-به نظر من اون دیگ سوپمونو بدیم آنتونین آب کنه، بیاریم گرمش کنیم نجینی رو توش بشوریم.

لحظه ای بعد،پایه ی صندلی سوروس شکسته و او نقش بر زمین شد.
-سوروس-بار-آخرت-باشه-که-ایده-های-منو-می-دزدی.مفهومه یا باید با اون نیشگون خوشگلام برات مفهومش کنم؟
-نه...نه به جان نجینی که می خوام دنیاش نباشه()مفهومه.

و وقتی که دراکو،مشغول آرام کردن آستوریا بود،سوروس با حفظ فاصله ی ایمنی با او،از روی زمین بلند شد.
-خب...حالا نظرتون در مورد ایده ام...چیز...ایده ی آستوریا چیه؟

ایوان قیاقه ی عاقل اندر صفیحی به خود گرفت.
-مثه اینکه تنها راهمون همینه.میتونیم از آنتونین و لینی و بقیه بخوایم اونو برامون آب کنن؛اما خودمون چی؟خودمون چی کار کنیم؟

و باز هم مغز متفکر تالار(جناب خودم)راه حل را یافت.
-دریاچه! شب ها که همه خوابن،نوبتی اونجا حموم می کنیم.

ملت که قبول داشتند راه دیگری ندارند،سری تکان دادند و سوروس به همراه دیگ سوپخوری،از تالار خارج و به سمت تالار هافل رفت.




Re: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ جمعه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰

باسیلیسکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۱ پنجشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۳۱ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
از حفره ی اسرار
گروه:
مـاگـل
پیام: 5
آفلاین
نجینی که هم خیلی خیلی عصبانی بود هم به شدت گرسنه دور گردن روفوس حلقه زده بود . روفوس بیچاره داشت خفه می شد . آنتونین که هول کرده بود سعس در تماس با لرد داشت . وقتی که تماس وصل شد با دستپاگی گفت: ارباب....ار...باب ! کمک ! لرد:بگو ببینم چی شده ؟! : اربا..ب کمک ! نجینی عصبانیه ... داره روفوس رو میکشه !! چی کارش کنم ؟!!! :بذار بکشه !!! : بذارم بکشه ؟! ارباب من نمیتونم نجینی رو تنهایی برگردونم !! : از اون لحاظ !! خب نازش کن !! چه کاری کردم نجینی عزیزمو سپردم دست شما دوتا ها !! :نازش کنم ؟! توی این گیر و دار ؟! :آره دیگه!! مگه نمیگی که عصبانی ؟!! د .. زودباش تا نمرده دیگه !!
....................................
_نجینی عزیز !! نازی نازی ! عمو روفوس رو ولش کن !!
دانش آموز هافلپاف که داشت با دیدن نجینی از ترس میمرد برگشت و به طرف در دوید تا موضوع رو به بقیه خبر بده . در این هنگام آنتونین که تازه به یاد اون افتاده بود یک طلسم بیهوشی حرومش کرد و خاطراتش رو هم پاک کرد .

و اما نجینی :
نجینی که کم کم داشت آروم میشد و حلقه رو داشت شل میکرد. روفوس یک نفس بلند کشید. نجینی از دور گردن روفوس پایین اومد و دوباره رفت توی آب . اونا یک کم دیگه هم ماندند تا نجینی آب بازی کنه بعد لباس هارو دوباره به تن نجینی پوشیدند و به طرف در رفتند و آنتونین دانش آموز هافلپاف رو هوشیار کرد .



Re: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۰

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 374
آفلاین
پس از تلاش فراوان برو بچ اسلیتر، سرانجام ناجینی در هیبت یک دانش آموز دیلاق اسلیتر به همراه روفوس و انتونین- او هم مثل روفوس با روشوه راضی به اینکار کرده بودند- راهی حمام هافلپافی ها شدند.

ورودی حمام هافلپافی ها:

با دردسر فراوان و تحمل نیش و کنایه ها و گاهی بدو بیراه بچه های هافلی، در حالیکه آنتونین سعی داشت قامت ناجینی را از حالت حمله خارج و صاف نگه دارد به در حمام رسیدند.

اما سرو صدای داخل حمام باعث شد که روفوس در استانه در ناگهان میخکوب شود:
- ام... آنتونین! امروز چند شنبه هست؟!
- یکشنبه چطور مگه؟
- ای داده بیداد! حواست کجاست امروز روز ازدحامه دانش آموزا برای حموم کردنه...در واقع امروز حمام عمومیه!

آنتونین درحالیکه آشفته دستش را میان موهایش فرو برده بود، با نگرانی گفت:
- چاره ای نداریم! دیگه راه برگشتی نیست... ام... خیلی خب تو برو اون شیر گوشه استخر، همونجایی که نیمه تاریکه و کمتر کسی اونجا میره رو باز کن تا کف های سبزش همه سطح اب اون قسمت رو بپوشونه. بعد من ناجینی رو میارم اونجا و تا کسی بفهمه می برمش توی استخر! اینجوری ناجینی میتونه موقع خطر خودش رو لای کف ها استتار کنه!

مدتی بعد

ناجینی با سرخوشی دمش را به سطح آب میزد و با اینکار هم مقدار زیادی کف روی آنتونین و روفوس می پاشید و هم سرو صدای زیادی به پا می کرد. بالاخره دو مرگخوار ناچار شدند برای جلوگیری از جلب توجه، خودشان نیز به بهانه شنا وارد آب شوند.

اما کنترل کردن ناجین، این مار دست پروده لرد سیاه کار اسانی نبود. مخصوصا زمانی که یکی از شاگردان سال اولی هافلپاف به سمت انها آمد تا وارد استخر شود، این کار به اوج فشار خود رسید.

روفوس که ناگهان متوجه حضور پسر بچه شده بود انقدر حول کرد که نادانسته با دست ضربه ای ناگهانی به پوزه ی ناجینی زد و سر او را به زور زیر آب برد.

اما این کار برای روفوس گران تمام شد.

ناجینی سرحال دقایق پیش ناگهان تبدیل به موجودی عصبانی و هولناک شده بود که نه آنتونین و نه روفوس قدرت آرام کردن آن را نداشتند!


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۲۳ ۱۲:۲۷:۲۷

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

دامبلدور آب تالار اسلیترین رو قطع کرده.دلیلش هم اینه که نجینی یکی از بچه های سال اولی رو خورده.آلبوس خیال داره تا وقتی که اون بچه صحیح و سالم تحویل داده نشده اجازه استفاده از آب رو به مرگخوارا نده.بقیه اسلیترینی ها میتونن موقتا از حموم و دستشویی تالارهای دیگه استفاده کنن.ایده استفاده از اتاق ضروریات هم با شکست مواجه میشه چون گریفیندوریا قبلا اونجا رو گرفتن.
لرد قصد تسلیم شدن نداره و با توجه به اینکه نجینی عادت به حموم روزانه داره، به مرگخوارا(مخصوصا سوروس)دستور میده مشکلو حل کنن.مرگخوارا بعد از تفکر زیاد تصمیم میگیرن کاری کنن که نجینی بچه رو بالا بیاره.نقشه شون موفقیت آمیز میشه و بالاخره نجینی بچه رو بالا میاره...ولی بچه دیگه شبیه آدمیزاد نیست(هضم شده احتمالا!).مرگخوارا تصمیم میگیرن به یکی از تالارا رشوه بدن تا اونا اجازه بدن نجینی از حمومشون استفاده کنه.
___________________________

آستوریا به عنوان مغز متفکر تالار بعد از رد کردن پیشنهاد رشوه، شروع به ارائه ایده های مختلف کرد.
-یکی رو که مرگخوار نیست بفرستیم بیرون،اون دیگ سوپمونو پر آب کنه بیاره...گرم کنیم، نجینی رو بشوریم توش!

رنگ پریده سوروس ابتدا سرخ و به تدریج بنفش شد.آستوریا با دیدن واکنش های شیمیایی صورت سوروس حرفش را پس گرفت.
-خب بابا...این کارو نمیکنیم.دستمال مرطوب دارین؟...نه؟...عجب آدمای غیر بهداشتیی هستین.خب...من همین الان یه فکری به ذهنم رسید.چطوری به یکی از تالارا رشوه بدیم اجازه بدن نجینی از حمومشون استفاده کنه...چطوره؟
ملت اسلی:

آستوریا بدون توجه به مرگخواران با اعتماد به نفس کامل ادامه داد:
-خب...گریفیندوریا که چشم دیدن ما رو ندارن...ریونیا که سایه ما رو با تیر میزنن....هافلیا هم که حالشون از ما به هم میخوره...گروه بعدی چی بود؟

اسنیپ چهار انگشتش را به آستوریا نشان داد.
-تموم شد بابا...همین چهار تا بودن خب!به نظر من هافلیا ساده تر از بقیه هستن.راحت گول میخورن...بریم سراغ اونا...


ده دقیقه بعد...مکان نامشخصی در هاگوارتز:

-روفوس...ببین...تو مرگخواری، منم مرگخوارم...قبول کن دیگه.همش بیست دقیقه طول میکشه.بیاد یه دوش بگیره و برگرده.پنجاه گالیون بهت میدما...به اضافه دستمال گردن ارباب.

روفوس نگاه مشکوکانه ای به چهره موذی ریگولوس انداخت.
-خب...قبوله...ولی نگفتی این شخصی که قراره بیاد کیه؟ما جک و جونورای تالارتونو راه نمیدیما.

آستوریا سرش را به دو طرف تکان داد.
-نه...یکی از سال اولیاس...فقط یه کم...چیزه... قد بلنده!


تالار اسلیترین:

مرگخواران به سختی ردای آگوستوس را تن نجینی کردند.

-اهه...این که دست نداره.ببین نجینی...تو باید همینجوری صاف بخزی..یعنی رو نوک دمت بخزی!کلاهتم بکش رو صورتت...شال گردن بلاتریکسم بپیچ دور صورتت...اون زبونتم دو دقیقه تو دهنت نگه دار...میخواییم ببریمت حموم!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.