هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۴۶ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
دیروز ۲:۴۸:۱۶
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
[spoiler=خلاصه]هلنا از تاجیکستان برگشته و به نظر میاد که خیلی از جادوگرای اونجا خوشش اومده و برای همین میخواد که روونا رو هم با خودش ببره. ریونی ها قرار میذارن برای منصرف کردن روونا از رفتن یه روح دیگه رو جایگزین کنن(چون روونا از پیوز بدش میاد از پیوز استفاده میکنن) پس همون موقعی که روونا خدافظی میکنه که بره ریونی ها بحث پیوز رو میکشن وسط و روونا تعجب میکنه ... ریونی ها عکس پیوز رو به جای عکس روونا تو تالارشون میزنن و با این کار روونا حسادتش تشدید میشه. چیزی نمیگذره که پیوز وارد تالار میشه و از روونا میخواد که ازونجا بره چون حالا این پیوزه که روح تالاره ... ریونی ها اینکار ها رو کردن تا روونا پشیمون بشه که برگرده اما روونا لج میکنه و به هلنا میگه زودتر برگردن ...[/spoiler]

آرنولد پرسید: اون واقعا میخواد بره؟ این حرفاش واقعیه؟

لونا پاسخ داد: خب معلومه که نه ... این یه نمایشه برای برگردوندنش توسط ما! ... خب فکر کنم.

همان موقع پیوز دست به کمر مقابل آنها ظاهر شد: هی شماها! اگه این روح ِ ود رنج بخواد بره من اصلا قبول نمیکنم روح ِ تالار شماها باشم ها! گفته باشم! من خودم هزار تا کار دارم.

لینی فکری کرد و سریع گفت: جهنم و ضرر! برو بچ بریم التماسش کنیم نره! آندرومدا التماس با تو، تری زانو زدن با تو، ماریه تا تو چشماتو بچرخون دلش به رحم بیاد!

تری: این واقعا نا عادلانه س!

- مدیر و ناظر این گروه به شما دستور میده! بجنبین بریم.

ریونی ها از فرمان لینی اطاعت کردند و دوان دوان با او از تالار خارج شدند.

لینی که در آستانه ی در تالار ایستاده بود با تعجب گفت: همین چند مین پیش اونا اینجا جر و بحث میکردن، پس کجان؟

لونا پاسخ داد: نکنه آپارات کردن به فرودگاه؟

آنتونین بلافاصله گفت: خودشه. آپارات ... فرودگاه ... حله! بریم فرودگاه! با شماره ی سه اونجا میبینمتون. یک ... دو ... پـــــــــــــاق

فرودگاه:

تری گفت: فکر کنم یکی از انگشتامو جا گذاشتم!

صدایی از بلند گو شنیده شد: مسافران تاجیکستان ... مسافران تاجیکستان ... لطفا به سمت سالن ...

لونا فریاد زد: بچه ها زود باشین بریم سمت هواپیما. اگه نتونیم به موقع برسیم همه چی خراب میشه.

ریونی ها میدویدیدن همو آهو، چست و پابکــ... ( hammer) اهم ... ریونی ها میدویدند در حالی که خاطراتشان با روونا را در ذهن خود تداعی میکردند و وقتی به تالار خالی از روونا فکر میکردند بغض میکردند و به سرعتشان می افزودند ...

- بچه ها دیگه چیزی نمونده تا سالن اصلی ...

دوشـــــــــــومـــــب ( افکت خوردن سر تک تک ریونی ها به شیشه)

- اوه! این شیشه چقدر تمیزه! با چی تمیز شده اینقدر؟
- با شیشه شور اتـــــــک!

پیام مدیر: تبلیغ توی این سایت غیر مجازه بوقی! فهمیدی؟ بزنم شپلخت کنم؟ بزنم بکشمت؟ بزنم بلاکت کنم؟

اهم ... از اول

- بچه ها دیر رسیدیم. اون اینجا نیست!
- بهتره برگردیم تالار ... خودتونو برای نبود روونا آماده کنین.

یک دو پــــــــــــــــــــــاق

تالار راونکلا:

- رمز لطفا!
- عهههههه روونا راونکلاو! عههههه عوههههه
- متاسفانه رمز اشتباهه!
- چی؟ ببین ما تو شرایط روحی افتضاحی هستیم! روح عزیزمون رفته درو باز کن ...
- بچه های راون!
- درسته! بفرماید تو.

ریونی ها با تعجب برگشتند تا ببینند چه کسی رمز جدید را گفته و با کمال ناباوری روونا را شناور در هوا دیدند.

- من برگشتم!

پــــایـــــان سوژه!

* پایانی بس هندی بر این سوژه حکم فرما شد!


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
روونا که از تعجب داشت شاخ در میاورد فریاد زد : این روحمزاحم توی تالار من چیکــــــــــــــــار می کنـــــــــــــــــــــه ؟؟؟؟؟؟

لینی با عصبانیت از روی مبل پوسیده ی کنار شومینه بلند شد و داد زد : مزاحم ؟؟ من اینجا فقط یه روح مزاحم میبینم که اونم تویی. مگه نمیخواستی بری گرجستان؟! خب برو دیگه چرا دختر عزیزتو معطل میکنی؟؟ برو و خوشحالمون کن!

ملت ریون :

لینی پشتشو به روونا کرد و چشمکی به لونا زد.لونا هم جلوتر آمد و کنار لینی ایستاد و شروع کرد به داد و بیداد راه انداختن : هی روونا! ما اینجا کلی کار داریم بهتر نیست بری و بذاری با روح جدید تالار جشن بگیریم؟!

و خنده ی شیطانی ای سر داد...

پیوز به چهره ی متعجب روونا نگاهی انداخت و غرور و تکبر رو به لیسا کرد و گفت : چه عکس خوشگلی از روح جدید تالار چسبوندین!!

سپس شروع به چرخیدن به دور روونا کرد.

روونا با حالتی وحشیانه به سمت در تالار رفت و بدون باز کردن در ازآن رد شد.

- تری ؟ به نظرت نقشه ات گرفت؟

- آره باو! دیگه انتظار داشتی بیشتر از این بگیره؟!

صدای روونا از بیرون به گوش می رسید: ببین هلنا! همین که گفتم...

تری از خوشحالی دست هایش را به هم مالید و به سمت شیرینی ها خیز برداشت و به خوشحالی گفت: دیدین گفتم؟! آخرش منصرفش کردیم! پیوز کار تو دیگه اینجا تموم شد.

- یه لحظه صبر کن تری ، انگار اشتباه متوجه شدی.گوش کن ببین روونا و هلنا چی میگن.

- ... اونا لیاقت من ، روح اصیل تالار رو ندارن. زود باش بریم هلنا...

- اٍ! مامان من هنوز آماده نشدم یکم صبر کن.

- زود بــــــــــــــاش.

ملت ریون :

لینی : تری؟!


Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
هیچ کس به این حرف روونا توجه نکرد و مشغول انجام کارهای اولیه ی ورود پیوز به تالارشان شدند.

تری بالاخره شیرینی ها را کنار گذاشت و گفت: بهتره چند تا پوستر از پیوز اینور و اونور دیوار بچسبونیم.

لیسا حرف تری را قبول کرد و با چوبدستیش پوستری را از روی میز برداشت و مستقیما به سمت تابلویی که عکس روونا در آن بود برد.

روونا به سرعت واکنش نشان داد و گفت: چی کار میکنی؟ اونجا جای عکس منه!

لونا که در حال حمل جعبه ای پر از وسائل تزئیناتی بود گفت: اشتباه میکنی روونا. اونجا جای عکس روح گروهه!

روونا با حیرت و شگفتی به جنبش عجیبی که میان ریونی ها پیش آمده بود خیره شد. او میخواست با دخترش برود، اما هرگز حاضر نبود جایگاهش در تالار را از دست دهد.

روونا با عصبانیت فریاد زد: امکان نداره! من روح این گروهم!

ماریه تا نچ نچی کرد و گفت: متاسفم عزیزم! تو داری میری، پس پیوز روح جدید گروهمونه!

روونا آهی کشید و به سمت هلنا که جلوی در منتظرش بود رفت. ماریه تا که متوجه او شده بود به سمت لینی دوید و گفت: به نظرت زیاده روی نکردیم؟

لینی قاطعانه پاسخ داد: هرگز! مطمئن باش نمیره. اون تالارو دوست داره و حاضر نیس همه چیزشو از دست بده.

ناگهان در تالار باز شد و شنخصی شنگول در آستانه ی در نمایان شد. مری بدون معطلی به سمت او رفت و گفت: اوه لودو خوش اومدی!

سپس نگاهی به پشت سر لودو انداخت و پرسید: پس پیوز کو؟

لودو که تازه به تالار برگشته بود و از هیچ چیزی خبر نداشت، با تعجب خواست پاسخی بدهد که ناگهان با عبور پیوز از درون بدنش کلیه ی اعضای بدنش به لرزش در آمد و او را از پرسش کردن بازداشت.

زنوف آهسته از لونا پرسید: پیوز میدونه سر کاره؟

لونا بدون اینکه از پیوز چشم بردارد پاسخ داد: ما قبلا توجیهش کردیم.

پیوز نگاهی به پوستر خودش که حالا به جای روونا قرار گرفته بود خیره شد. لبخندی زد و با دیدن روونا با شگفتی پرسید: پس چرا هنوز نرفتی؟




Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۱ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۰

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
ارگ:دوباره این حرف زد

ماریه تا:دهنتو ببند ارگ.من کاملاً جدیم.

-آخه مگه میشه؟ یه عمره روونا روح این تالاره! حالا یهوبیایم عوضش کنیم؟! یه چیزی بگو با عقل جور در بیاد

لینی که تا اون لحظه ساکت بود چیزی به ذهنش رسید.

-آهان! روونا از پیوز متنفره. از حالا به بعد بهش بی محلی می کنیم و میریم سراغ پیوز و یه رفتار مهربونانه (!) با پیوز خواهیم داشت!بعد هم جلوی روونا از پیوز درخواست می کنیم روح تالار بشه. اونوقت روونا عصبانی میشه و به احتمال زیاد از سفرش منصرف میشه!

اندکی بعد-کنار شومینه

روونا درحالی که به سرعت وارد تالار شد، رو به ماریه تا کرد و گفت:

-هی ماری! من فکر نمی کردم اینقدر بهم علاقه داشته باشی!

-چی؟ کی؟ من؟ اشتباه می کنی عزیزم! چه چیزی تو رو به این نتیجه رسونده؟!

-خب دیگه! لینی، من دارم میرم. کاری نداری؟

-به سلامت

- لونا؟ تو کاری نداری؟

-خدافظ روونا! بچه ها کی بریم پیش پیوز؟!

-تری که تا اون موقع سرش به شیرینی ها گرم بود با دهن پر گفت:

-هروقت روونا و هلنا رفتن!

-چی؟؟ پیوز؟؟


Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۰

ماریه تا اجکامب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۳ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۴۴ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
از ...........
گروه:
مـاگـل
پیام: 275
آفلاین
خوابگاه دختران

ماریه تا در حالی که وسایل خوابگاه رو به درو دیوار پرتاب می کرد با عصبانیت گفت: خب بره...به درک... اصلا واسه کی مهمه... همون بهتر که بره..روح بوقــــــــــــــــــــــــــــی... روح...

ارگ از پشت در خوابگاه جمله ی ماری را کامل کرد: روح خر...روح کثافت...روح نفهم..روحـ
و با چشم غره ی لینی ساکت شد.

لینی: ماری اروم باش. بذار ما بیایم تو.

لونا: ماری،ماری جونم هر چی رو می خوای پرت کن اما خواهشا با اون خرس مستر بین من کاری نداشته باش

انتونین: ماری بیا بیرون یه فکری می کنیم که نذاریم بره. اما جوابی نیامد.

ناگهان ماری در خوابگاه را با شدت باز کرد و فریاد زد: پیدا کردم ،راه حلو پیدا کردم.خودشه همینه.

ارنولد که صبرش تمام شده بود گفت: چی خودشه؟؟چه راه حلی به ذهنت رسیده که نذاریم روونا بره؟؟

ماریه تا با تحکم گفت: اگه اون روح بوقــــــــــــــــــــی میخواد با دختر بوق تر از خودش بره خب بره. عوضش ما هم میریم یه روح دیگه واسه تالارمون پیدا می کنیم....


معصومیت قدرتی دارد که شیطان نمی تواند تصور کند


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۰

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۱ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از ل مزل زوزولـه .. گاو حسن سوسولـه!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 553
آفلاین
- ولی یه جوری باید بهش خبر بدیم ، وگرنه دختره ننه رو بلندش میکنه !

لینی: ارگ این چه طرز صحبت کردنه ؟ از پست قبل تا این پست اینقد تغییر کردی ؟

- بی ناموسی 2011 !!

در این زمان لونا شروع کرده بود به بال بال زدن و به خوابگاه دختران اشاره می کرد ..

- چته لونا ؟ چی می خوای بگی ؟ اَه ! چرا ادای خر پرنده رو در میاری؟ ارگ:

- بوقی جان، وقتی پات تا زانو تو حلقشه که نمی تونه حرف بزنه !!
- اوه راس میگه ، ببخشید لونا!!

- ها.. ها.. ها.. ها ! ( افکت نفس نفس زدن لونا !)
- بگو دیگه بوقی !

- بزارین نفسم جا.. بیاد ! ها.. ها.. من می..گم ..هیشکی..نمی..تونه.. اینکارو..بُ..کنه..جز.. روو..روونا !

- راس میگه ها !! عجب خرایی هستیم ما ! ( بلا نسبت! ) روونا میتونه بجای اینکه از در بره، از دیوار بره! خفه شو ارگ

- کی ؟ من! عمرا !!
روونا همانطور که از پله های خوابگاه دختران می آمد این را گفت، چمدانش را زمین گذاشت و ادامه داد: اگه فکر کردین من میرم پیش اون ترول که بیاد جلوی دخترمو بگیره کور خوندین !

لونا که دیگر نفس جا آمده بود گفت : ولی اگه اینکارو نکنی اون تورو با خودش میبره!
- خب ببره ، دخترمه!

ماری با ناباوری رو به روونا کرد و گفت: پس هاگ چی میشه؟ بمب ریونی چی؟ قرار ترکوندنمون؟ .. ( نگاهش جمع را دور زد و دوباره به سمت روونا برگشت ) .. ما چی؟ مارو هم میخوای فراموش کنی ؟!

- ..س..ســ..ــکوت!

ماریه تا با ناباوری به چشمان بی روح روونا زل زده بود! وقتی جوابی نشنید ( آره! ) نگاهش را برداشت و به سمت خوابگاه دختران رفت.. با آستینش گونه هایش را پاک کرد..!

ادامه دهید..


»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۹۰

ریونکلاو

ارگ کثیف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۰ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۶:۳۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از این به بعد...
گروه:
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 108
آفلاین
درحالی که لینی به زمین و اسمان فوحش میداد و لنگش را را در هوا می چرخاند لونا با چشمانی غم بار گفت : بد بخت شدیم !

انتونین : بابا مگه چی میشه ، بزارین بره با دخترش عشقو حال .. مشکلی نداره که !

نور سبزی از چوبدستی لینی بیرون زد و انتونین را هزار فرسنگ انطرف تر پر تاب کرد !

لینی با فریاد : مگه خرین مگه شعور ندارین مگه تاریخ جادوگری رو نخوندین ، مگه خرین ..

ارگ : این اخریو دو بار گفتی !

نور سبز رنگ دیگری هوا را شکاف و ارگ را هم هزارو یک فرسنگ دور تر پرتاب کرد !

لینی با فریاد ادامه داد : اخه چرا نمی فهمین ، هیچ گروهی تا حالا بدون روح نبوده ، گروه بدون روح مث جادوگر بدون چوب جادو میمونه ، ابروی ما در خطره ، باید فکری بکنین ، مگه خرین !

صدای ضعیف ارگ از ان دورها به گوش میرسید که میگفت : سه بار گفتی !

زنوف : هیچ راهی نیس جو الکی نده ، روونا پاشو برو !

ماریه تا که از اول ساکت بود ناگهان فریاد زد : چرا یه راهی هس ، باید به بارون خون الود خبر بدیم .. اون نمیزاره هلنا بره از قلعه .. اون هلنا رو خیلی دوس داره !

لونا ماریه تا رو بقل کرد و گفت : عاشق مغز فندوقیتم بی شعور کثافت !

ماریه تا :

لینی لنگش را که در هوا بود در دهان لونا گذاشت و با نا امیدی گفت : اخه هلنا دم در واستاده.. چطور بریم پیش بارون!؟ مگه خرین !؟

ارگ :
لینی : خفشو ارگ ، خودم میدونم چهار بار شد !


arAm EsSa


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
همین موقع ریونی ها:

لونا:اوه،هلنا؟!پس...تکلیف...تالار...

لینی:تو نمیخواد حرف بزنی لونا.پس تکلیف تالار چی میشه؟؟مگه

میشه روونا از تالار بره؟؟

لونا:

و همچنان ریونی ها:

هلنا:بچه ها همه چیو تو یه وقت مناسب توضیح میدم.الآن عجله

دارم باید برم

روونا:ولی هلـِ...

-مامان زود چیزاتو جمع کن باید بریم...

و باعجله از در تالار خارج شد...

ملت هم همچنان :

پ.ن:ببخشید کوتاه نوشتم!


Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ جمعه ۱۷ تیر ۱۳۹۰

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
دیروز ۲:۴۸:۱۶
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
همان موقع روونا وارد تالار شد و به دنبالش دختری جوان در آستانه ی در پدیدار شد.

لینی که به کلی جلسه ای که قرار بود درمورد هاگوارتز صحبت کند را فراموش کرد و در حالی که چمانش گشاد شده بود از بالا منبر پایین آمد.

- اوه خدای من! هلنا!؟

روونا که به نظر ذوق زده می آمد تند تند در حال صحبت کردن بود: هلنا، تنها دختر عزیزم برای تعطیلات اومده پیشمون! این عای نیست؟

لونا خوشحالی خود را با حرکات دستانش نشان داد و گفت: هلنا! خییییلی خوش اومدی! از سفرت برامون بگو!

ریونی ها هلنا را تا کنار شومینه بدرقه کردند و او را روی صندلی کنار شومینه نشاندند و خودشان هم روبروی او دست به چانه نشستند و منتظر حرف های هلنا ماندند. در این بین روونا هم سعی میکرد یک جوری خود را کنار هلنا جا دهد!

هلنا خونسرد و آرام به نظر میرسید، بعد از آنکه خوردن نوشیندنیش را تمام کرد سروع به حرف زدن کرد.

- من از گرجستان خیلی خوشم اومده! جادوگرای اونجا خیلی خونگرم هستند و من تصمیم گرفتم برای همیشه اونجا بمونم.

همان موقع رنگ روونا تغییر کرد و هراسان مخالفت کرد: چی؟ آه هلنا من خیلی منتظر تو بودم! حالا تو اومدی میگی میخوای اونجا بمونی؟ نه! من نمیذارم!

هلنا آرام رویش را به مادرش برگرداند و گفت: هنوز همه ی ماجرا رو نگفتم! من تنها نمیرم، بلکه میخوام مامانمو هم با خودم ببرم!!

همین موقع ریونی ها:


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰

ماریه تا اجکامب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۳ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۴۴ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
از ...........
گروه:
مـاگـل
پیام: 275
آفلاین
سوژه ی جدید

لینی و لونا ریونیا رو در تالار عمومی جمع کرده بودند و لینی در حال سخنرانی بود:

_حالا که همه جمع هستیم...

لونا به ارامی در گوش لینی گفت: ماری طبق معمول نیست

_ اشکال نداره حالا یه نفر نباشه که چیزی نیست.

_اخه وقتی ماری نباشه یعنی لیسا و مری هم نیستند.

_ باشه بدون اونا شروع میکنیم.

_لینی فقط اون سه تا نیستن که انتونینو ارگ و ارنولدو زنوف هم نیستند.

_ مگه نگفتم همه رو جمع کن یه صحبت مهم دارم؟؟؟

_ اخه

_ اخه بی اخه اصلا به من چه که نیستن میخواستن باشن من بدون اونا شروع میکنم و رو به سه عضو تازه وارد ریون کرد و با لبخند گشادی که به لب داشت گفت: داشتم میگفتم که...

ناگهان در تالار باز شد و لیسا ، مری ، ماری ، انتونین ، ارنولد ، ارگ و زنوف پشت سر هم وارد شدند.

لینی: خب چه عجب پیداتون شد هیچ معلومه کجایـــــین؟؟؟

لیسا در حالی که نفس نفس میزد گفت: هلـــ... هلــــــــــــــــــ

لینی:

لیسا نفس عمیقی کشید و گفت: هلـــــــــــــنا بـــــــــــــرگشته...


معصومیت قدرتی دارد که شیطان نمی تواند تصور کند







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.