هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ جمعه ۲۳ دی ۱۳۹۰

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۱ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از ل مزل زوزولـه .. گاو حسن سوسولـه!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 553
آفلاین
بوقیا این چه وضع رول زدنه؟ مگه قرار نیست هر 3 پست، خلاصه سوژه رو تا اونجا بزارین؟! 15 مین از وقتم بخاطر خوندن این همه پست تلف شد.. ماریه تا ، لونا و لینی .. خلاصه رو بزارین تا شهیدتون نکردم !!


- یعنی واقعا درست شده؟!؟!

لینی اینو میگه و با شیطنت به ارگ نگاه میکنه!

ارگ که وخامت اوضاع رو درک میکنه به تِـ تِـ پــِــ تـِ میوفته و میگه:

- عــَ .. عـَـ .. عـَـــــــــــــــــــــــ... - عر عر نکن بابا! ...ــــــــــــــجب غلطی کردیما!

- پق ! ( افکت غیب شدن ! )

لینی که از درست شدن منوش در پوست خودش نمی گنجه با لبخندی که عرضش تا بناگوشش می رسه شروع میکنه همینطور بلا ک و رفع بلاک ...

- پق! ای بــ..

- پق!

- پق! ..ـــبا داستانیه ها..

- پق!

- پق! اَ بَ بَ .. بَ بَ بَ ..!

- این کیه ؟! فکر کنم اشتباهی یکی از این بالاکیهای نیتو رو بجای ارگ آوردم .. الان درســـ

در این هنگام در با شدت باز میشه و یه مرد قد بلند با عبا و عمامه ای پر از سیر بخار پز وارد میشه که دست یه بچه تو دستشه و اونو دنبال خودش میکشه !

ملت ریون:
لینی: کویی؟! سرشو پائین میاره و به آنتونین که با حالتی اینجوری به ملت زل زده، نگاه میکنه ... آنتونین ؟!


ادامه دارد !


ویرایش شده توسط روونا ریونکلاو در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۳ ۱۷:۰۴:۲۸

»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!


Re: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
ارگ آهسته خودشو به لینی نزدیک میکنه و زیرلب میگه: لینی ... آنتونین یه بوهایی برده، اون به کارامون شک کرده! دکش کن بره!

آنتونین بازوهای ارگو گرفت و اونو کشون کشون از صحنه خارج کرد و دوباره جلوی لینی برگشت و گفت: خب کجا بودیم؟ آها تو میخواستی بگـ...

- شترق!

ضربه ی دست لینی محکم تو گوش آنتونین فرود میاد و آنتونین در حالیکه محکم با دستش لپشو گرفته میپرسه: این چه کاریه که میکنی؟

لینی دست به سینه وای میسه و رو به جمعیت میگه: تا اطلاع ثانوی ورود آنتونین به تالار به دلیل انتشار افکار منحرف به مغزش، ممنوعه! حالام بپر بیرون.

در جیکی از ثانیه قبل از اینکه آنتونین بخواد عظمت ماجرارو درک کنه، توسط دو سه تا ریونی حمل میشه و همونجا جلوی در تالار شوت میشه رو زمین.

بعد از بسته شدن در به روی آنتونین لینی چند قدم به جلو برمیداره و میگه: چیزیش نشد؟

بعدش به سمت ارگ برمیگرده و میگه: چون گفتی به قضیه مشکوک شده گفتم به یه طرزی که مشکوک نشه بندازمش بیرون.

تری با دهنی پر از شیرینی زمزمه کرد: چکزرم مه تا لسکوم عوخ.

سر افراد حاضر در تالار اتوماتیکوار به سمت تری برمیگرده و لونا زودتر از بقیه میگه: هه؟

تری هرچقدر تلاش کرد تا بتونه سریع تر شیرینیشو قورت بده و جمله شو دوباره تکرار کنه موفق نشد، پس به همون سرعتی که سرا سمت تری اومده بود دوباره به همون سرعت برگشت سرجاش.

ماریه تا روی مبلی ولو میشه و میگه: خب حالا باید واسه مسابقه چی کار کنیم؟ اااا ارگ مگه تو نگفتی نقشه ای که میشه منورو باش درست کرد کش رفتی؟

ارگ یکی از پاهاشا جلوتر از پای دیگه ش گذاشت، دستاشو موج گونه بالا آورد و با حرکت ژانگولرانه ای گفت: منو رو بدین تا سه سوته واسه تون درستش کنم ... آها یادم نبود تو جیبمه ... خب آماده باشین ... اجمی مجی لا ترجی درست بشیوس!

و منو صحیح و سالم کف دستای ارگ قرار داشت. ارگ تا کمر خم شد و گفت: افتخار نکنین، میدونم انتظاری جز این ازم نداشتین.

لینی منورو از ارگ میقاپه، اونو درست جلو چشاش میگیره و میگه: یعنی واقعا درست شده؟!؟!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۱ ۲۱:۴۳:۵۲



Re: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۰:۲۲ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۰

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
مـاگـل
پیام: 497
آفلاین
پیش آنتونین
آنتونین تو ذهنش: من دارم پی می برم که چه کاسه ای زیر نیم کاسس. معلومه که لینی یه حرفی تو دلش گیر کرده که می خواد به من بزنه. وااااای لینی!!!

آنتونین با خوشحالی دستی به سر رویش کشید و از خوابگاه پسران بیرون رفت.


داخل تالار
آنتونین فریاد زنان نام لینی را بر زبان می آورد.

لینی که به همراه ارگ و تری در گوشه پرتی از خوابگاه ایستاده بود گفت: وااای این آنتونین چشه...

تری: خب دنبال تو می گرده.

لینی: خب پس من برم ببینم چی می گه. شاید یه قسمت از نقشه رو جا انداخته.

ارگ جلوی لینی را گرفت و گفت: نه ولش کن لینی.... الان که من نقشه رو ازش گرفتم و نقصی هم توش ندیدم تو چرا می خوای بری پیشش؟

تری: خب داره صداش می کنه خب.

آنتونین: لــــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــنــــــــــــــــــــــــــــــــی!!!

آنتیونین پس از اینکه چند بار دیگر فریاد بی پاسخ کشید از تالار بیرون رفت.

لینی: خب ارگ...

ارگ: خب چی؟؟

لینی: خب نقشتو بگو دیگه.

ارگ: آهان نقشه ....

- لینی!!

لینی ناگهان با دیدن آنتونین شوکه شد.

- آنتونین تو از کجا اومدی- آنتونین مشکلیه؟؟؟

- نه مشکل چیه؟ متوجه شدم که یه چیزی می خوای بهم بگی...

- یه چیزی؟؟ نه نه راستش یه مشکلی داشتم که به لطف تو حل شد.

آنتونین نگاهی به تری و ارگ انداخت و گفت: مشکل؟؟ اوه احساستو درک می کنم عزیزم



Re: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۰

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
خوابگاه پسران

در حالی که ارگ دستش توی دماغشه و داره دنبال یه ماده ی چسبناک می گرده تا باهاش بازی کنه ، یکی در رو میزنه.

تق تق تق

- هوووممم؟؟؟

تری با قیافه ی حق به جانب شبیه آواتارش دوباره در میزنه.

تق تق تق

- هووووووممممم؟ در که بازه. بیا تو مزاحم نشو دارم دنبال یه چیزی می گردم!

قیژژژژژژ

- سلام چطوری؟!

- گیریم علیک! گیریم خوبیم! گیریم تو اینجا چیکار می کنی؟ گیریم ...

- خب بسه جمعش کن! چیزی واسه مسابقه به ذهنت نرسید؟

- نه هنوز

- خب من یه فکری دارم.چطوره مسابقه رو با این عنوان طرح کنیم؟ : طرز پخت کیکی شکلاتی ثمرقندانه وزیکولی چیست؟

ارگ از روی تخت بلند میشه و به سمت در میره و با صدای نا مفهومی میگه : خدا یه عقلی به تو بده!

- این چش بود؟ ایده ی خوبی بود که!

آن سوی تالار - خوابگاه دختران

لینی از اینور خوابگاه به اونور خوابگاه می ره و دوباره برمی گرده و این کارو چند بار تکرار می کنه.

لونا که از این حرکت لینی عصبانی شده بود داد زد : اه لینی ، بس کن دیگه ، بشین یه گوشه تا بتونیم فکر کنیم.

- سر من داد نزن. بچه ها یه صدایی نمی شنوین؟

- هوووممم؟ صدای ارگه؟

بیرون از خوابگاه :

ارگ دو تا دستشو گذاشته دور دهنش و با صدای بلندفریاد میزنه : هی لونا ، لینی ، یکیتون بیاین بیرون کارتون دارم.

لینی در خوابگاهو باز میکنه و میاد بیرون.

- چته ارگ؟

- من همین حالا پیش آنتونین بودم.

- خب؟

- گفت یه راهی واسه درست شدن منوت پیدا کرده!

- چی؟؟؟؟؟؟؟ هورااااا بیا بغلم.

و محکم ارگ رو بغل می کنه!

- کاش زودتر رفته بودم پیش آنتونین!

پیش آنتونین


ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۰ ۲۲:۲۵:۴۷
ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۱ ۱۷:۴۹:۱۳

Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۰

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
مـاگـل
پیام: 353
آفلاین
به خاطر اینکه تغییر سوژه اینجوری رو دوست دارم کلی زور زدم تا یه ایده به ذهنم برسه
---------------------------------------------------------------------------------------------
دخترای ریونی فورا دور لونا جمع شدند تا از دید پسرا دورش کنن و به خوابگاه ببرنش تا لباس بپوشه؛ اما ارگ کنترلش را از دست داده بود و به به سمت لونا دوید، از پشتش زنوف و آرنولد برای گرفتنش به سمتش دویدند.

آرنولد سریعتر به ارگ رسید اما همین که پای ارگ را لمس کرد، او قدم دیگری برداشت و با این کار باعث شد آرنولد به عقب پرت شود و به صورت زنوف برخورد کند، در همان لحظه ماریه تا با افسونی ارگ را نقش زمین کرد.

خوابگاه دختران

- لونا تو برو لباس بپوش ما منتظرت می مونیم.

- دیدی آرنولد چجوری پخش شد تو صورت زنوف

- آره بیچاره زنوف و ارگ.

- منظورت چیه تری؟

- خب ماریه تا ارگ رو بد جوری ناکوت کرد.

- په انتظار داشتی بذاره لونا رو.....

- نه باو از اون لحاظ که حقشه شورشو درآورده دیگه

- این حرفا رو بی خیال من الآن منوم خرابه تازه مسابقه هم داره شروع می شه.

- من یه فکری دارم تو و آنتونین برین دنبال درست کردن منو ما و بقیه پسرا هم یه کاری واسه مسابقه می کنیم.

لونا در حالی که لباس جدیدش را مر تب می کرد گفت:

- من با آندرومدا موافقم بهترین کار همینه الآن بریم دنبال پسرا.

خوابگاه پسران


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۷:۴۳ پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۰

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
- جـــــــــونم؟ میخواین بریم تو اتاق؟
- اتاق چیه بوقی؟ تو برگشتی؟
- پــــه نه پــــه، من لونام که تبدیل به ارگ شدم.
- لونا کو؟
- لونا؟ لــــــــــــــــــــــــــونــــــــــــــــــــــــــا؟ لــــــــــونــــا؟
- زور نزدین، تو مسیر بین جزایر و این جا من و لونا از کنار هم رد شدیم! اتفاق لباسم تنش نبود ولی چون سرعت آپارات بالا بود نتونستم یه فیضی ببرم

لینی با عجله به سمت منو رفت و آن را برداشت و به قسمت هیستوری رفت!
- بچه ها مث که جابه جایی هم کار میکنه.
- خوب حالا چی کار کنیم؟ نوبتی بریم بلاک؟
- نه، باید یکیو پیدا کنیم که جاش با لونا عوض بشه.
- کی مثلا؟
- رو من اصلا حساب نکنید ها! اونور که بودم همه سیاه پوست بودن التماس میکردم لباساشونو درنیارن

در همین حین که ملت از گوشه چشم به هم نگاه میکردن تا کسی را برای بلاک شدن انتخاب کنند در تالار باز شد و مرد تپل مپلی با موی بور و نیش باز وارد شد!

- سلام بچه ها، خوبین؟
- شما؟
- من دوست جدیدتون لودو بگمن هستم ... از اینت به بعد تو تالار شما خواهم بود. میتونید افتخار کنید چیه؟ چیزی شده؟ یه حسی به من میگه این نگاه شما مشکوکه ... باید از این نگاه بترسم ... میخواین من برم بعدا بیام؟ میخواین برگردم هافل؟ مثل این که بی موقع مزاحم شدم. خداحافظ
ملت راون:
لینی:
لودو کوله بارش را که تازه روی زمین گذاشته بود را برداشت و کول کرد و شروع به دویدن کرد.
لینی که دید سوژه در حال فرار است با عجله فریاد زد: صبر کن لودو، برگرد این جا!
لودو با شک و تردید ایستاد و برگشت به سمت لینی.
لینی با استیل به لودو خیره شده بود و منو را رو به او گرفته بود.
- کجا میخوای بری؟ تازه اومده بودب، خیلی هم به موقع اومدی

لینی این را گفت و دکمه منو را فشار داد و بلافاصله لونا به جای او ظاهر شد.
- لونا این چه وعضیه(!)؟
- دم آدمخوارای بلاک گرم ... لباساشو اون جا نگه داشتن


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
- جیه آنتونین؟ چیزی شده؟

- مگه امروز روز نیشخند نیست؟ پس تو چرا نمی خندی؟

- اِ یادم نبود! بیا.

- زود باش بگو تو این تالار چه خبره؟؟ 1...2...

-باشه باشه نزن آنتونین

-چی میگی تو؟ من کی زدم؟ اینجا چه خبره؟؟

لینی از ترس اینکه آنتونین به چیزی پی ببره سریع واکنش داد و داد زد: یعنی چی آنتونین؟؟؟ میگم منوی عزیزم خراب شده ، اونوقت تو اینجوری با من برخورد میکنی؟؟ واقعا که... حالا من با این منوی خراب چیکار کنم؟

- ببین لینی اگه فکر می کنی با این کارات من تحت تاثیر قرار میگیرم و یه ذره از شک کردنم برطرف میشه کور خوندی...

لینی با ناراحتی زیر لب زمزمه کرد:خب زودتر میگفتی که اینقدر فیلم بازی نکنم باو!

و با سرعت به تالار برگشت.

در تالار :

لونا روی مبل لم داده بود و با ورود لینی خمیازه ای طولانی که به وضوح زبان کوچکتر او را میشد دید ، کشید و اینگونه ورود لینی را خوش آمد گفت! (چی گفتم؟ )

- هی لونا! جمع کن خودتو! بچه ها فکر کنم آنتونین بو برده!

لونا از چرت زدن دست برداشت و گیج گفت: چی؟؟؟ بو را کجا برده؟! بهش بگو پس بیاره نیازش داریم...

و دوباره شروع به چرت زدن کرد.

لینی با قدم های طولانی و بلند به سمت لونا رفت با یک حرکت ناگهانی او را هوشیار کرد!

شترق ق ق!! (افکت صدای ضربه ی دست لینی به سر لونا)

-اوه دختر! چه ضربه ی جانانه ای زدم!

تری که از رفتار لینی و لونا خسته شده بود ، دوباره به شیرینی های محبوبش پناه برد و با دهن پر گفت: بس کنید دیگه...ما در حال حاضر چند تا مشکل داریم. 1- مثل اینکه آنتونین یه چیزهایی فهمیده. 2- ارگ بلاک شده و دکمه ی رفع بلاک لینی کار نمیکنه. 3- سر و کله زدن با شما دو تا هم خودش یه مشکل اساسیه!!

- دست گلت مرسی تری! اه لونا انقدر تکون نخور.

و با عصابنیت منویش را به سمت لونا پرت کرد.

پق!! (افکت صدای ظاهر شدن!)

- اِ! سلام بچه ها!

-ارگ؟!؟!


ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۱ ۱۴:۴۹:۱۶
ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۱ ۱۴:۵۲:۲۱

Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
ملت ریونی سریعا به سمت لینی رفتند. لینی منو را از درون دهانش بیرون آورد و دوباره شروع به فشردن دکمه های آن کرد. اما هیچ اتفاق خاصی نمی افتاد.

لینی که تمام امیدش را نسبت به درست بودن منویش از دست داده بود دوباره غش کرد و پخش زمین شد.

لونا بی توجه به لینی، منو را از بغلش برداشت و گفت: قوی ترین دکمه ی منوی مدیریت چیه؟

ارگ پوزخندی زد و گفت: خب معلومه! بلاک کردن!

لونا دستش را به سمت شناسه ی ارگ برد و دکمه ی بلاک کردن را زد و لحظه ای بعد ارگ ناپدید شد!

تری با چشمانی گشاد شده گفت: ای داد، ارگ بلاک شد رفت!

لونا که در شوک عصبی قرار گرفته بود با تعجب گفت: یعنی منو درسته؟

لینی مثل برق به هوش آمد، بلند شد و گفت: چی؟ درسته؟

لونا آب دهانش را قورت داد و گفت: ارگ بلاک شد!

لینی که اصلا حواسش به ارگ نبود با خوش حالی منویش را در آغوش گرفت و گفت: آخ جون! فقط مشکل فنی پیدا کرده. فعلا خدافظ!

لونا بلافاصله دست لینی را گرفت، او را ایستاند و گفت: هی بوقی ارگ بلاک شده!

لینی که تازه متوجه شده بود، دوباره روی شناسه ی ارگ رفت و دکمه ی رفع بلاکی را زد، اما اتفاقی نیفتاد. لینی با بی حوصلگی گفت: منو پکیده. بذارین درستش کنم، در اولین فرصت ارگ رو برمیگردونم!

سپس بدون معطلی به بیرون تالار هجوم برد.

- دوشومب!

لینی که بعد از برخورد با آنتونین که درست پشت در قرار داشت روی زمین افتاده بود، با عصبانیت بلند شد و گفت: هی بوقی چرا جلو راه وایسادی.

و با یادآوری اینکه آنتونین جلویش قرار دارد گفت: آنتونین منوم پکیده، میشه بگی چطور میتونم درستش کنم؟

آنتونین:




Re: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
دیروز ۲:۴۸:۱۶
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
ماریه تا یه پس کله ای به ارگ زد و گفت: آخه تو چرا اینقدر معده ت کثیف؟

ارگ که دردش گرفته بود فریاد زد: چته تری؟ خب میگی چی کار کنم؟ خدا منو اینجوری آفریده! دهـــــه! نمیشه رو کار خدا چرا گذاشت که!

لونا از ماریه تا حمایت کرد و گفت: به بادیگارد من چماق نشون نده ها ... بعدشم ببینم اون شبایی که دزدکی میرفتی سراغ یخچال ماست و گوشت و نوشابه و پیتزاهای باقی مونده ی یه هفته پیشو با هم یهو میذاشتی تو دهنت چه ربطی به خدا داره؟

ارگ زانوهایش را بغل کرد و گفت: هیشکی منو دوست نداره!

لینی مدتی بود که بهوش آمده بود و در حال کلنجار رفتن با منوی درب و داغونش بود.

ناگهان روونا از سراخ در وارد شد و فریاد زد: پراکنده بشین، پراکنده بشین، آنتونین داره میاد تو!

لینی از فکر اینکه آنتونین ماجرا را بفهمد ترسش گرفت و منو را درون دهانش گذاشت.

آنتونین وارد تالار شد و با همگروهی هایش که به طور عجیبی نشخند زده بودند روبرو شد.

- اتفاقی افتاده بچه ها؟ چرا نیشتون بازه؟

لونا از دهانش پرید: آخه امروز، روز جهانیه نیشخنده!

زنوف هم در حالی که نیشخند زده بود گفت: آره روز نیشخنده

آنتونین که حرف های پدر و دختر ِ عجیب را کمی عجیب میپنداشت پرسید: پس چرا لینی نیشخند نزده؟

لینی سعی کرد نیشخند بزند ولی میترسید منو از دهانش بیرون بیاید به همین دلیل همان طور دهان بسته منتظر شد کسی دروغی بسازد.

ماریه تا سریع پاسخ داد: امممم خب لینی دهنش خسته شده بود از بس نیشخند زد!

آنتونین که هنوز هم سردرنیاورده بود چیزی از تالار برداشت و خارج شد.

پشت در:

- یه کاسه ای زیر نیم کاسه س! یعنی چی روز جهانی نیشخند؟!


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰

ریونکلاو

ارگ کثیف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۰ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۶:۳۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از این به بعد...
گروه:
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 108
آفلاین
همه با حسرت به حشراتی نگاه میکردند که با سرعت روی منو وول می خوردند و در پشت جمعت ارگ با صورت به زمین چسبیده بود و در باتلاقی از مواد لزج دست و پا میزد .

لینی از شدت خشم قرمز شده بود فریاد زد : سریع یکی درش بیاره ، برش داریـــــن !
زنوف : هـــوی ، حشره هام همه له شدن ، برش دار این لامصبو !
تری : حشرات توان ، تو دوسشون داری .. برش دار دیگه منو رو !
زنوف با صورتی در هم کشیده گفت : به من چه مگه من انداختم ، هرکی انداختی برداره!

لینی با شنیدن این حرف از خود زنی دست کشید و به سمت ارگ فریاد زد :
- بـــــیارش بیرون منوی عزیزمــــــو !

ارگ بلند شد ، رو به روی لینی ایستاد و گفت : من دیگه نمیـــــــ... هــــــــــــوع!

لینی که سر تا پا سبز شده بود و یک پوست موز بلاسیده به دهانش گیر کرده بود غش کرد و روی زمین ولو شد ، تری با عصبانیت به سمت ارگ رفت و جیغ زد :

- درش بیــــــــــــــار !
- خودت درش بیــــــــــــــار !
- من منو رو میگم ..
- من لباساتو میگم !

لونا که از عصبانیت در حال قل قل کرد بود ارگ را گرفت و به درون شیشه پرتاب کرد ؛ ارگ با تاسف به سوسکی که داخل دهانش میرفت سلام !! :دی

چند مین بعد

همه کنار هم روی زمین نشسته بودند و منو هم که از تمییزی برق میزد روی زمین ، در بین ملت قرار داشت.

- خوبه ، بلاخره منو تمییز شد و حالا وقت استفاده اس .
-مثل روز اولش شد ، مرســـــی !

ماریه تا دکمه ای را روی منو فشار داد ولی بعد از چند ثانیه منو تغییری نکرد !
ارگ : خب ، مثکه خراب شده !
- شترق !

ولینی دوباره غش کرد!

- قررررررررتـــــــــــــــــــ... !

ملت :
ارگ : مثکه معدم خرابه وضش !


ویرایش شده توسط ارگ کثیف در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۰:۰۶:۲۸
ویرایش شده توسط ارگ کثیف در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۶ ۰:۱۱:۳۶

arAm EsSa







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.