هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۰
#4

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
مـاگـل
پیام: 353
آفلاین
ليني و لونا به سمت تالار در حال دويدن بودند كه ليني چوبدستي اش را در آورد و زير لب وردي زمزمه كرد.

لونا با تعجب پرسيد:

- اون چي بود؟

- يه افسون كه باعث مي شه همه ريونيا بفهمن تو تالارشون يه جلسه مهمه.روونا بهم ياد داد.

- بايد به منم ياد بديا.

در تالار راون:

ملت كنار هم نشسته بودند كه ليني و لونا وارد شدند.

ملت:

- خب چي شده؟

- يه چيزي پيدا كرديم. بيايد بهتون نشون بديم.

ملت بدنبال آنها براه افتادند.

دقايقي بعد محلي كه بعدها كافه خواهد شد:

- واو اين ديگه چه جور جاييه؟

روونا با بي حوصلگي جواب آنتونين را داد:

- اينجا تو قرون وسطا پايگاه مقاومت جادوگري بوده.

- چي چي؟

- يه جايي كه يه سري جادوگر از كل هاگوارتز جمع مي شدند و براي اينكه توسط مشنگا دستگير و شكنجه نشن نظر مي دادن. ساخت طلسم سرما هم كار اون گروه بوده كه بعد از اون ديگه از اينجا استفاده نكردن.

ملت پس از چند لحظه با سوالي كه از طرف ارگ مطرح شد از شُك بيرون آمدند.

- خب حالا به چه دردي مي خوره؟

همه به فكر فرو رفتند.

- مقر حزب مي تونه باشه.

- حزبي وجود نداره كه دگ باو.

- سالن رقص

- ارگ!!!

- چيه باو رقص مگه چشه اُمل بازي در نياريد.

- كافه چه طوره؟

روونا اولين نفري بود كه موافقت خودشو با طرح ماريه تا اعلام كرد و كم كم همه با اين نظر موافقت كردند.

آنتونين گفت:

- اگه قرار باشه از اينجا يه كافه بسازيم كلي كار بايد انجام بديم.
-------------------------------------------------------------------------------
من تافردا مي صبرم اگه كسي اينجا پست نزد خودم همينو ادامه مي دم


ویرایش شده توسط آرنولد در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۸ ۰:۰۷:۳۷
ویرایش شده توسط آرنولد در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۸ ۰:۰۹:۴۸

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ جمعه ۱۴ مرداد ۱۳۹۰
#3

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
سوژه جدید


لینی به سرعت در حال دنبال کردن لونا بود و سعی دشات سوسکی پلاستیکی را روی لونا بیندازد. لونا به سمت دیواری که بین پله های خوابگاه دختران و پسران قرار داشت رفت. لینی که به او رسیده بود سوسک را به سمت او پرتاب کرد.

بعد از برخورد سوسک با موهای لونا و گیرکردنش در بین آن، لونا که مثل دیوانه ها دست ها و سرش را تکان میداد و بالا و پایین میپرید سعی کرد سوسک را از خودش رها کند. در همین بین بود که لونا به دیوار پشت سرش برخورد کرد و بعد از افتادن تابلوی عقاب راونکلاو بر روی سرش، پخش زمین شد.

لونا:

لینی با جهشی از روی لونا پرید، تابلو را برداشت و به نوشته ای که روی دیوار درست جایی که تابلو روی آن قرار داشت خیره شد. " نگهبان مکان مخفی "

لونا بالاخره موفق شد سوسک را از خود جدا کند و بعد از اینکه متوجه شد سوسک تقلبی ای بیش نیست، خواست لینی را مورد اصابت ضربات هولناک خود قرار دهد که او نیز توجهش به نوشته جلب شد.

عقاب از درون تابلو فریاد زد: بوقیا، به چی این همه زل زدین؟ اگه خیال کردین میتونین اون تو برین باید بگم کور خوندین! منو سرجام بذارین! باید مث عقاب دم درتون، جواب سوال منم بدین تا در باز شه! تازه یکی از منم اونوره دیواره تا واسه وارد شدنم سوال بپرسم!

لینی با دستپاچگی تابلو را سرجایش برگرداند. بعد از پرسش عقاب و پاسخ لونا، در باز شد. سوال ها دقیقا مشابه سوال های در ورودی تالار بود. لینی و لونا ابتدا نگاهی به یکدیگر انداختند و سپس وارد آنجا شدند.

بلافاصله بعد از ورود آن ها، آنجا خود به خود روشن شد و کل فضا نمایان شد. آن دو به محوطه ی بزرگی که مقابلشان قرار داشت خیره شدند. یک جای بزرگ در تالار خصوصی راونکلاو!

لونا و لینی شروع به قدم زدن در آنجا کردند. اینجا میتوانست جای خوبی برای انجام کارهای متفاوت زیادی باشد. همان موقع چیزی نظر لونا را به خود جلب کرد. لونا به سمت جایی رفت که رنگ دیوارش تیره تر از بقیه جاها بود و شروع به فشار دادن آن کرد.

لینی که متوجه لونا شده بود، به او پیوست. در مقابل چشمان حیرت زده ی آن دو دیوار تکان خورد و کنار رفت و پشت سر آن یکی از راهروهای هاگوارتز نمایان شد. هر دو به درون راهرو قدم گذاشتند و به پشت سرشان نگاه کردند. جایی که باز شده بود، محل قرار گرفتن تابلوی یک زن لاغر اندام بود که ردایی با نشان راونکلاو بر تن کرده بود.

لینی و لونا:

------------------------------------

خواستم سریعا درای ورودی کافه رو از دو طرف مشخص کنم یکم پستم بد شد.

از طرف راهرو هرگروهی میتونه وارد این مکان شه (درصورتی که ماجرارو بدونه) اما سمت دیگه ش که عقابه فقط ریونی ها میتونن وارد تالار شن. پس ورود بقیه گروها به تالارو غیرممکن کرده و فقط تا حد اون مکان میتونن وارد شن.

حالا اینکه لینی و لونا این موضوعو با بقیه درمیون میذارن و یه نفر این وسط میگه کافه ش کنیم با شما!




Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۰:۲۱ جمعه ۱۴ مرداد ۱۳۹۰
#2

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
مـاگـل
پیام: 353
آفلاین
با اجازه از ناظرا اولين سوژه رو بدم؟


یه سوژه با لونا در نظر داشتیم، اما الان که تو سوژه داری میتونیم اونو موکول کنیم به بعد. پس اگه سوژه ای داری که به تاپیکای دیگه نمیخوره میتونی بدی.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۴ ۰:۳۲:۱۴

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


۩کافه ریون۩
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۰
#1

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
به کافه راون خوش اومدید!

محلی برای کوچیکا، بزرگا، پیرا ... ورود ساحره ها و جادوگرا و پف کوتوله ها و غول های غارنشین(البته باید سرشونو هنگام ورود خم کنن) و ... آزاده!

حتی میتونین حیوونای خونگیتونو هم بیارید!

اینجا برای جشن ها، مهمونی ها، تولد ها و ... ساخته شده تا ملت راونی همواره در رفاه و آسایش باشند.

اینجا یک تاپیک رول نویسیه! تاپیکی که رول های ادامه دار از همه نوع طنز، جدی، عشقولانه و ... میخوره!

اینجا کافه ی گروه راونکلاو، تنها کافه ای هست که در هاگوارتز وجود داره. گروهای دیگه از سپردن وقتشون در اوقات تفریح توی این کافه لذت میبرن!

به این کافه بیاین و از خوردن غذاها و نوشیدنی های خوشمزه لذت ببرین!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۳ ۲۰:۴۲:۵۵
ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲ ۲۲:۲۲:۵۸








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.