سوژه جدیدلینی به سرعت در حال دنبال کردن لونا بود و سعی دشات سوسکی پلاستیکی را روی لونا بیندازد. لونا به سمت دیواری که بین پله های خوابگاه دختران و پسران قرار داشت رفت. لینی که به او رسیده بود سوسک را به سمت او پرتاب کرد.
بعد از برخورد سوسک با موهای لونا و گیرکردنش در بین آن، لونا که مثل دیوانه ها دست ها و سرش را تکان میداد و بالا و پایین میپرید سعی کرد سوسک را از خودش رها کند. در همین بین بود که لونا به دیوار پشت سرش برخورد کرد و بعد از افتادن تابلوی عقاب راونکلاو بر روی سرش، پخش زمین شد.
لونا:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413ac06c35d.gif)
لینی با جهشی از روی لونا پرید، تابلو را برداشت و به نوشته ای که روی دیوار درست جایی که تابلو روی آن قرار داشت خیره شد. " نگهبان مکان مخفی "
لونا بالاخره موفق شد سوسک را از خود جدا کند و بعد از اینکه متوجه شد سوسک تقلبی ای بیش نیست، خواست لینی را مورد اصابت ضربات هولناک خود قرار دهد که او نیز توجهش به نوشته جلب شد.
عقاب از درون تابلو فریاد زد: بوقیا، به چی این همه زل زدین؟ اگه خیال کردین میتونین اون تو برین باید بگم کور خوندین! منو سرجام بذارین! باید مث عقاب دم درتون، جواب سوال منم بدین تا در باز شه! تازه یکی از منم اونوره دیواره تا واسه وارد شدنم سوال بپرسم!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524136ac4237c.gif)
لینی با دستپاچگی تابلو را سرجایش برگرداند. بعد از پرسش عقاب و پاسخ لونا، در باز شد. سوال ها دقیقا مشابه سوال های در ورودی تالار بود. لینی و لونا ابتدا نگاهی به یکدیگر انداختند و سپس وارد آنجا شدند.
بلافاصله بعد از ورود آن ها، آنجا خود به خود روشن شد و کل فضا نمایان شد. آن دو به محوطه ی بزرگی که مقابلشان قرار داشت خیره شدند. یک جای بزرگ در تالار خصوصی راونکلاو!
لونا و لینی شروع به قدم زدن در آنجا کردند. اینجا میتوانست جای خوبی برای انجام کارهای متفاوت زیادی باشد. همان موقع چیزی نظر لونا را به خود جلب کرد. لونا به سمت جایی رفت که رنگ دیوارش تیره تر از بقیه جاها بود و شروع به فشار دادن آن کرد.
لینی که متوجه لونا شده بود، به او پیوست. در مقابل چشمان حیرت زده ی آن دو دیوار تکان خورد و کنار رفت و پشت سر آن یکی از راهروهای هاگوارتز نمایان شد. هر دو به درون راهرو قدم گذاشتند و به پشت سرشان نگاه کردند. جایی که باز شده بود، محل قرار گرفتن تابلوی یک زن لاغر اندام بود که ردایی با نشان راونکلاو بر تن کرده بود.
لینی و لونا:
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524135f27fa3a.gif)
------------------------------------
خواستم سریعا درای ورودی کافه رو از دو طرف مشخص کنم یکم پستم بد شد.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)
از طرف راهرو هرگروهی میتونه وارد این مکان شه (درصورتی که ماجرارو بدونه) اما سمت دیگه ش که عقابه فقط ریونی ها میتونن وارد تالار شن. پس ورود بقیه گروها به تالارو غیرممکن کرده و فقط تا حد اون مکان میتونن وارد شن.
حالا اینکه لینی و لونا این موضوعو با بقیه درمیون میذارن و یه نفر این وسط میگه کافه ش کنیم با شما!