قصه جدید مکان: تالار هافلپاف
زمان: هوا تاریکه نمیتونم ببینم
موضوع: طعم شیرین ساندویچ جنایت ! (خدا آخر و عاقب معده دانش آموزان را به خیر کند و از پروردگار متعال برای چاه مرلینگاه صبر آرزو می کنم که کوهی از مواد شبه شکلاتی را در آغوش می کشد !
)
دیدالوس دیگل پیر با پیکری ویبره وار روی یکی از مبل های تالار هافل نشسته بود و پایش را روی میز دراز کرده بود. رز و ویکتور با اتفاق با اره برقی و چکش مشغول گرفتن ناخن های دو متری پای دیدالوس بودند.
ویکتور: پدر جان...چند وقته که ناخن های پاتون رو نگرفتین؟
دیدا: دوووواوووویییم...
ویکتور: چی گفت الان این رز ؟
رز ماسک جوش کاری اش را کنار داد. اره برقی را خاموش کرد و گفت:
- فکر کنم گفت دو سال و نیم. دندون مصنوعیش رو جا گذاشته بنده خدا.
ویکتور: اهم اوهوم. ایهیم. پدر جان. هاف هافی هستید اما خب هزینه برق اره برقی و زور چکش من با فشار یارانه ها کلا در میاد 5 گالیون براتون. البته قابلی هم نداره.
دیدالوس با نا امیدی سر لرزانش را پایین انداخت و عرق شرم از مرکز کله بی مو و صکثی اش جاری شد !
. حتی یک سیکل هم در ته جیب های سوراخ شلوارش نداشت. لبه مبل را گرفت و بلند شد. پشت به رز و ویکتور ایستاد. کمربندش را سریعا کشید و شلوارش افتاد و صفحه تلویزیون چشمان شما مشکی رنگ شد !
ویکتور در حرکت انتحاری پرید و شلوار را در آستانه سقوط کامل نگه داشت و آن را دوباره بالا کشید و گفت:
- گفتم که قابل نداره پدر جان . این کارها چیه توی این سن و سال خجالت میدین مارو.
و با شرمندگی پس از اینکه زباله اتمی (ناخن) این انسون پیر را درون سطل زباله آهنی مخصوص قرار داد، به همراه رز به سمت مطبخ رفت.
در مطبخ ویکتور دستش به سرخ کردن پیاز بند بود و رز در حال سرخ کردن زنده زنده یک عروس دریایی بود که از آکواریوم مطبخ به اشتباه جای ماهی، بیرون کشیده بود...
رز: نه ویکتور. فکر نکنم جواب بده این کار. کلی وقت گیره برای ما. همینجوریش توی سیر کردن شکم بروبچه های هافل موندیم.
ویکتور: ولی باور کن فست فود هاگوارتز ایده مشتیه.
رز: آره. عالیه اما سود نداره. مگر اینکه از روز دوم به بعد جای مرغ و گوساله از ژامبون تسترال و تک شاخ و سوسیس جن خونگی استفاده کنیم. اینطوری فقط میشه سود کرد. ما هزینه کندن یه قسمتی از دیوار مطبخ رو هم حساب کن. باید دیوار رو بریزیم که یک در بذاریم از مطبخ هافل به یکی از همین راهرو ها. نمیشه که بچه های گروه های دیگه رو راه بدیم به داخل تالار هافل که !
ویکتور: خب من مخالف سود نیستم. اما اول باید از ستاد آسلام حلال گوشتی این مخلوقاتی که گفتی رو بپرسیم.
پیاز سرخ کردنش را رها کرد و تلفن مطبخ را برداشت و شماره گرفت. صدای شفاف و زیبای زنی در گوشش پیچید:
- سلام مشترک گرامی. به مرکز تلفن گویای ستاد آسلام و مبارزه با منکرات جادو خوش آمدید. جهت طرح سوال خود مربوط به محدوده زانو تا بالای شکم شماره 1 را گرفته، جهت طرح سوال خود مربوط به محدوده بالای شکم تا گردن شماره 2 را گرفته، جهت طرح سوال خود مربوط به محدوده پا و کله و دست شماره 3 ، جهت طرح سوال خود مربوط به سایر موارد بی ارزش دیگر شماره 4 را بگیرید...بوووووووق !
ویکتور با تردید شماره 4 را فشار داد و بلافاصله صدای مردی جوان با ترکیبی از لهجه مشهدی و افغانی شنیده شد:
- های و علیکم و الرحمت ال.. و برکــــــــــــــات اجمعین فلنفس!
ویکتور: سلام آقا. سوالی داشتم در مورد موجودات حلال گوشت.
صدا: بفرمایید برادر. از خودم گوش در می کنم.
ویکتور: می خواستم ببینم تسترال و تک شاخ حلال گوشت هستند ؟
صدا: صد درد صد ! تسترال کاملا حلال هسته. اما تک شاخ چون رو به انقراضه و خونش افزایش عمر از خودش در می کنه موقتا حرامه تا اطلاع بعدی که از خودمون تراوش در می کنیم.
ویکتور: بعد جن خانگی چطور؟ جن ها حرام گوشت هستند یا حلال گوشت؟
صدا: به مقدار گوشت بستگی دارد هر چقدر گوشتی تر باشد حالش بیش...ئه ...نه ببخشید...حلالش بیشتر خواهد بود...و اگر فقط استخوان بود که مکروه است و توصیه میشود استفاده نشود....
ویکتور با امیدواری گوشی تلفن را گذاشت و رو به رز گفت:
- خب. حلالن. فقط تک شاخ حرامه. حالا گوشت جن خونگی و تسترال از کجا گیر بیاریم ؟ تسترال که دیده نمیشه. آدمای خاص می بیننش .