فردا صبح، خمیازه کشان در خوابگاه دختران:لودو بگمن با خرسندی از خواب بیدار میشه و داد میزنه:
- بیدار شین بچه ها، بیدار شین.امروز اولین روزه و ما هم نباید وقتو تلف کنیم.
با دید خرناس وزیر دیگر صداشو پایین میاره و ادامه میده:
- یه چیز دیه ای هم باید بگم که نگفتم.وزیر بفهمه کارمون در اومده.میشناسینش که؟
خوابگاه دختران:چشمان دختر ها با دیدن دست خالی تری خشک میزنه.فلور میگه:
-تری عزیزم، چیزی شده؟
آندرو مدا با صدای لرزونی میگه:
- تری، خوفی؟
تری با نگاهی غمگین چند لحظه به دستش نگاه میکنه.آهی میکشه و میگه:
- نشد.نشد.نتونستم بگیرم.
داف میگه:
- چرا غصه میخوری؟ما پشتتیم.فردا دوبرابر شکلات میدزدیم خو؟
تری نیشخندی میزنه و میگه:
- اما شریکی نمیخوریما!
خوابگاه پسران:لودو میگه:
- وقتشه گلرت!
گلرت شماشو میبنده.تمرکز میکنه.آب دهنش میریزه و با زمزمه ای زیر لب وردو اجرا میکنه.
ویکتور کرام میگه:
-حالا باید امتحانش کنیم.
چند دقیقه بعد:در خوابگاه دختران به صدا در آمد و لودو داد زد:
- ساحره های عزیز، لطفا پوشش اسلامی رو رعایت کنین.ما چند لحظه باید وقتتون رو بگیریم.
فلور به در چشم غره ای میره و چند ثانیه ای پتویی رو دور خودش میکشه و میگه:
-بیا تو.
دافنه میگه:
-چیچیو بیا تو؟نخیر.اونا تو نمیان.مخصوصا لودو
اما لودو وارد شد.گلرت گفت:
- تری، ببخشید که شکلاتا رو خوردم.بیا.الان میتونی بخوری.
فلور به دافنه نگاه کرد.
لیسا به ماری و تری به همه.
فلور گفت:
- نخیر.هممون با هم میایم.شما یه جوری مشکوکین انگار.
فلور و تری جلو و بقیه ساحره ها پشت به اونا حرکت میکردن.
تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟