چو سعی کرد جو موجود بین بچه ها رو از بین ببره. به آماندا اشاره ای کرد و گفت:
- تا وقتی که ما ترسناک ترین موجود دنیا رو داریم کسی جرئت نمی کنه به ما حمله کنه! :zogh:
آماندا زبونش رو برای چو در آورد و بعد گفت:
- خیلی خوب! تام برو تو تالار افتخاراتمون، جام رو وردار و واسه منم صبر کن. بقیه هم برن حاضر شن. تری و لودو شما تو تالار بمونین.
تری اعتراض کرد:
- ینی چی بمونیم؟ مثل اینکه این عملیات شما بخاطر مشکل ماست!
- برای همینه که می گم نیاین. اینجوری واسه ما هم راحت تره.خوب، شاید مجبور شدیم بچه رو به زور بگیریم.
تری در حالی که بغض کرده بود سعی کرد موضوع رو هضم کنه و ساکت شد. ریونی ها طبق حرف آماندا، سر کارشون رفتن.
10 دقیقه بعد- بوقیا ما حاضریم!
- ناظرای مسخره برای چی طولش می دین؟
- دارین چه غلطی می کنین تو اون تالار؟ جامو ور دارین بیاین!
ریونی ها پایین پله های تالار خصوصیشون ایستاده بودن و برای تام و آماندا معطل شده بودن. لودو که واقعا کلافه شده بود، بدون سر و صدا خودش رو به در تالار افتخارات رسوند و از لای شکاف در داخل رو نگاه کرد. آماندا رو دید که با علاقه ای مادرانه، جام رو تو بغلش گرفته بود و داشت با تام که چند متر اون ور تر ایستاده بود حرف میزد:
- آره... تنها مشکلمون منوی فلوره. با یه کلیک میتونه جفتمونو بفرسته جزایر بالاک!
- اینکه خیلی خوبه! جزایر بالاک! من و تو...مروپ!
- چند بار بگم من مروپ نیستم؟!
قیافه ی آماندا به حالت بی روحی در آمد و گفت:
- قبل از اینکه به اون بچه دزدا برسیم...باید یه جوری منو رو از دست فلور در بیاریم. بعد می تونیم هرکاری دلمون بخواد با ریونیا بکنیم. مثلا همه رو بلاک کنیم و جام رو صحیح و سالم بر گردونیم و بعد...
- با پسرمون تا ابد به خوبی و خوشی زندگی کنیم...مروپ!
-
آماندا به سرعت سمت در رفت و لودو هم پشت یه مبل پرید. بعد از اینکه لودو از رفتن ناظرا و ریونیا مطمئن شد با صدای بلند داد زد:
- آهــــــــــــــــــــــــای عیال! کجـــــــــــایی؟ چرا غش کردی تری؟ پاشو پاشو که بچمونو کشتن!
20 دقیقه بعد- و اینم جنگل ممنوعه! کی جلوتر از همه میره؟ فلور؟ پریزادا مقدم ترن!
فلور نفس عمیقی کشید و جلوی همه به راه افتاد. بقیه هم پشت سرش وارد فضای جنگل ممنوعه شدن. آخرین نفری که پا به داخل جنگل گذاشت، تام بود؛ که از دور نگاهی به برج ریونکلا ــ جایی که لودو هنوز موفق نشده بود تری رو بهوش بیاره ــ انداخت و بعد، اون هم رفت.
ویرایش شده توسط آماندا بروکل هرست در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۴ ۲۰:۴۰:۲۹
ویرایش شده توسط آماندا بروکل هرست در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۵ ۱۵:۳۵:۰۴