خلاصه سوژه:
رادیو ریونکلاو اعلام میکنه که هرکس دیهیم گم شده ی روونارو پیدا کنه، میتونه با استفن سالواتوره، یه قرار ملاقات داشته باشه. تمام ساحره های ریون برا پیدا کردن دیهیم بسیج میشن و این وسط هیچ کدوم با اون یکی همکاری نمیکنه و هرکس به فکر خودشه.
مشخص شده که دیهیم آخرین بار دست هری دیده شده، اولین جایی که به ذهن ساحره ها میرسه که ممکنه هری اونجا باشه، زمین کوییدیچه.================================================
مندی و لینی یه نیم نگاهی به هم میندازن و در عرض سه سوت هردو ناپدید میشن و سایر ساحره های ریونی رو تو گرد و غبار بلند شده تنها میذارن.
پادما بعد از مقادیری سرفه کردن، سعی میکنه با دستاش گرد و خاکو دور کنه و ناله کنان میگه:
- این نامردیه، اونا دارن از سرعت خون آشامانه شون استفاده میکنن.
چو بند کفشاشو محکم میکنه و با دیدن بقیه بروبچز ریون که با سرعت دارن از اونجا دور میشن، دستشو رو شونه ی پادما میزنه و میگه:
- بپا از ساحره های دیگه جا نمونی.
و اونم گازشو میگیره و به جمع دیگر دوندگان ریونی افزوده میشه.
سمت لینی و مندی:لینی و آماندا با سرعت برق و باد راهروهای هاگوارتزو به مقصد زمین کوییدیچ طی میکنن و مدام با تنه زدن سعی میکنن حریفو از میدون به در کنن که ناگهان ...
- پق! پوق!
آماندا با برخورد به طنابی که تا زانوهاشون بالا اومده بود پخش زمین میشه و لینی هم روی اون سقوط میکنه. مندی با عصبانیت لینی رو از روی خودش به کنار پرت میکنه و با دیدن ایگور و جیم بیش از پیش بر خشمش افزوده میشه.
- واسه چی اینکارو کردین؟
ایگور چوب کوچیکی رو که تو دهنش گذاشته بیرون پرت میکنه و جواب میده: یعنی واقعا نمیدونی؟ شما سوء استفاده گرین. باید با عدالت سعی کنین استفنو بدست بیارین.
لینی که هیچی از حرفای ایگور نفهمیده میپرسه: منظورت چیه؟
- سرعتتون!
جیم که با بیخیالی به دیوار تکیه داده، طنابو جمع میکنه تا بقیه ریونیا باهاش برخورد نکنن و همون موقعه که بقیه سر میرسن و با دیدن مندی و لینی که نقش زمین شدن، لبخندی میزنن و به راهشون ادامه میدن.
جیم نگاهشو از ساحره هایی که رد شدن برمیداره و جلو میره.
- رد شدن، حالا میتونین برین.
و دستشو دراز میکنه تا اونارو از زمین بلند کنه که مندی دست جیمو کنار میزنه و میگه:
- حیف که عجله دارم وگرنه حسابتونو میرسیدم.
و چهره ی خشن خون آشامیشو تحویل جیم میده و خودش از رو زمین پا میشه و میره. به دنبالش لینی رو به جیم و ایگور فریاد میزنه:
- کرموها! همه ش بلدین کرم بریزین.
- کرم از خود درخته!
جیم با دیدن چشم غره های لینی ساکت میشه و در کسری از ثانیه لینی غیبش میزنه.
ایگور و جیم چشمکی به هم میزنن و بی توجه به حرکت مسخره ی ساحره ها برای دست یابی به استفن مخالف جهت حرکت اونا، در راهروها به پیش میرن.