آماندا با عصبانیت پشت سر هم جمله ردیف میکنه: من ناظر ریونم! این به نفع منه که همه صحیح و سالم باشن! این به نفع منه که تعداد شما زیاد باشه! این به نفع منه که شما با سلامت به فعالیت ادامه بدین! بعد بیام به یکی ازشما حمله کنم؟ :vay:
دافنه ابروشو بالا میندازه و میگه: ببینم این تو نبودی که با هلنا مشکل داشتی؟ ... اوممم یا نکنه من بودم؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6c85fc0983d.gif)
آماندا چشم غره ی عظیمی(!) به دافنه میره و میگه: آدم با هرکی مشکل داشته باشه که نمیخورتش!
فلور یادآوری میکنه: آدم نه تو! تو یه خون آشامی، مردی، روح نداری، احساس ندار...
آماندا وسط حرف فلور میپره و میگه: به جای یادآوری این چیزا به این فک کن که چرا منکه این همه وقته با هلنا مشکل دارم، گذاشتم دقیقا همین الان که تالار شلوغه بهش حمله کردم؟ هان؟
همون موقع در باز میشه و لینی یورتمه کنان وارد تالار میشه و با دیدن جمعیت ریونی که یه گوشه جمع شدن با خوش حالی به سمتشون میره، اما وقتی نزدیک میشه و چهره های عجیبشونو میبینه با تعجب و البته کمی نگرانی میپرسه:
- چیزی شده؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413bd684071.gif)
آماندا مثل جت خودشو به لینی میرسونه، یقه شو میگیره و میگه: خودشه! اون این کارو کرده!
لینی پوزخندزنان به جایی که قبلا آماندا وایساده بود و فاصله ش با خودش نگاه میکنه و میگه: الان دقیقا چرا این مسافت کوتاهو با این سرعت اومدی؟ خواستی بگی خون آشامی؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d45da12fc5.png)
اما با دیدن صورت کاملا جدیه آماندا دست اونو از یقه ش جدا میکنه و میگه: هرگز فراموش نکن آماندا، من و تو توی یک جبهه هستیم. حالا ماجرا از چه قراره اصن؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)
آماندا دوباره یقه لینیو میگیره و چشم تو چشم میگه: تو مدام عین همین جمله رو تکرار میکنی اما همیشه ضدش عمل کردی!
و رو به بقیه ادامه میده: کار خودشه! البته نمیگم از قصد این کارو کرده، چون یه خون آشامه تازه وارده رو خودش کنترل نداره و بی هوا زده به یکی حمله کرده.
قبل از اینکه لینی بتونه دفاعی از خودش بکنه تری میگه: آماندا با دوز و کلک آب آلبالویی که خون خودش بوده رو به خورد لینی میده و بعدشم میکشدش و اونو به زور خون آشام میکنه! حالا هم میخواد تقصیرارو گردن لینی و تازه کار بودنش بندازه. نقشه ی حساب شده ایه!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6c85fc0983d.gif)
آماندا تا میاد دهنشو وا کنه تا جوابی بده لینی که رگ غیرت خون آشامیش بالا زده فریادزنان میگه: نــــه من نمیتونم به هم نوع خودم خیانت کنم. ما تو یه جبهه هستیم، آماندا نکرده، اون نکرده! من خودم خواستم خون آشام شم، من اصرار کردم، من من من ... آماندا من دیگه طرف توئم، آماندااااا ...
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d42991c0eb.gif)
ملت ریونی با دهن باز به لینی خیره میشن که عین ابر بهاری گریه میکنه.
تری آروم زمزمه میکنه: یعنی اگه ارباب بفهمه لینی اینطوری گریه میکنه چی فک میکنه؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413cd727066.gif)
فلور بدون توجه به حرف تری با تردید میپرسه: یعنی تو بهش حمله کردی؟
لینی سرشو میخارونه و میپرسه: هان؟ Who am I؟ Who r u؟ What r u talking about؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)