خلاصه :
نجینی نیاز به حمام داره و بودنش تالارو کثیف می کنه. اسلیترینی ها با کلی بدبختی و توسل به انواع حیله موفق میشن اونو حمام کنن اما دردسر جدیدی تو راهه. وقتی لرد نجینی رو می بینه دستور میده طلاکوبش کنن.برای این کار به 3.5 کیلو طلا نیازه و اعضا تو این فکرن که چه جوری این مقدارو فراهم کنن.نارسیسا میگه طبق افسانه ها سالازار برای اسلیترینی ها گنج بزرگی تو تالار به جا گذاشته.در این گیر و دار لرد هم به وجود این گنج افسانه ای پی می بره و به اسلیترینی ها فرصت میده بگردن دنبالش.اسلی ها دست به دامن سالازار میشن و با هدایت اون به تالار اسرار میرن که البته راهش از حفره شرارته!و در اونجا با باسیلیسک عظم الجثه ی سالی رو به رو میشن که سخت گرسنه اس.قرار میشه مورفین با باسیلیسک صحبت کنه ولی به جای کمک فرار میکنه داخل تالار و بلارو با باسیلیسک تنها می ذاره که به نظر میاد از بلا خوشش اومده.به طرز عجیبی همون لحظه که بلا تلاش می کنه از شر باسیل(!) خلاص شه آیلین وارد میشه و باسیلیسک به اون علاقه مند میشه و آنتونین و پرنل میرن کمکش.
--------------------------------------گرد و خاکی عظیم در حمام بلند شد... و صدای شکستن لوله های آب و جیغ و داد پری های دریایی سیاه حمام اسلایترین طنین انداز شد...
فیلم بردار که به شدت در تلاش بود صحنه های هیجان انگیز و پر از خشونت را از دست ندهد به محل درگیری نزدیک شد اما به دلیل عجله زیاد و شاید گرد و غبار شدید اشتباها با دیوار رو به رو برخورد کرد و با آن یکی شد.
چند لحظه بعد دوربین جدیدی روشن شد و روی محل حادثه زوم کرد.
منظره فوران آب از لوله های شکسته، دیوارهای فرو ریخته و گرد و غباری که به آرامی در حال محو شدن بود نشان می داد که در صورت یافتن گنج باید از خیر طلاکوب کردن نجینی بگذرند.
گرد و غبار کم کم فروکش می کرد... ولی واقعا فروکش می کرد یا به طرز غریبی در حال حرکت به سمت دیگر حمام بود؟
دوربین چرخید و روی حرکت گرد و غبار که با سرعت به طرف در حمام حرکت می کرد زوم کرد. هیچ شکی نبود که این گرد و غبار به خاطر فرار پرنل و آنتونین به طرف در خروجی است.
آیلین:
باسیلیسک:
آیلین و باسیلیسک در تاریکی حمام و میان گرد و غبار و لوله های شکسته و صدای شرشر آب به هم خیره شدند.
آیلین در حالیکه به طرز غریبی در چشمهای زرد روشن مار خیره شده بود و هنوز قادر به نفس کشیدن بود به این فکر کرد که این ماه چقدر قبض آب برای تالار خواهد آمد.
در همان لحظه درب حمام به آرامی باز شد و چند جفت چشم از لای درب به داخل زل زدند.
- پیشته...آیلین؟ هنوز زنده ای؟
- تموم نشده؟ لوسی...ببین خوردتش یا نه؟
- بارتی از روی کله م برو پایین بچه.دهه!
- تا باسیلیسکه اینجاست بپرین بریم تو حفره دنبال گنج... ممکنه از خوردن آیلین سیر نشه... آخه جز چندتا تیکه استخون چیزی نداره که...
آیلین:
ناگهان فکری به ذهن سیاه آیلین رسید. در حالیکه چشمانش برق می زد رو به مار عظیم الجثه گفت:
- تو واقعا به من علاقه داری؟
باسیلیسک:
آیلین: خب اینجوری که نمیشه عزیز من. تو باید علاقه تو به من ثابت کنی.
باسیلیسک:
چند لحظه بعد درون تالارچند وقتی از حضور باسیلیسک و آیلین درون حمام می گذشت. اسلی ها پشت درب حمام جلسه گذاشته بودند و برای ورود مجدد به حفره نقشه می کشیدند.
- خب اگه یه باسیلیسک دیگه تو حفره باشه چیکار کنیم؟
- آخه بوقی! مگه سالازار بیشتر از یه باسیلیسک اونجا کاشته بود؟ الان باید هرچه سریعتر بریم تو حفره... ایوان ببین هنوز صدای جویدن استخوناش میاد یا نه؟
سالازار عصایش را بر سر لوسیوس که این حرف را زده بود کوبید.
- اگر ژوزفینیم را این هیولا خورده باشید باید یکی دیگر برایم پیدا کنیه فهمیدیه یا نیه؟
بلا با عصبانیت گفت:
- چقدر بگم این اسمش آیلینه...هومم البته الان که فکر می کنم می بینم بود... حالا هم زود باشین بریم تو حفره تا این هیولا نیومده بیرون. یکی هم زیر بغل این مورفینو بگیره بلندش کنه.
اما پیش از آنکه کسی بتواند تکان بخورد درب حمام با صدای مهیبی شکست و آیلین در حالیکه بر پشت باسیلیسک سوار شده بود با نگاهی شیطانی از حمام خارج شد.