خلاصه:دامبلدور شروع به بازرسی تالارهای خصوصی کرده.که با دیدن لرد سیاه بهش مشکوک میشه.اعضای اسلیترین وانمود میکنن لرد دانش آموز جدیده و لرد مجبور میشه از این پس سرکلاس ها حاضر بشه.اسلیترینی ها تصمیم میگیرن طلسم فراموشی رو روی لرد اجرا کنن که مثل یک دانش آموز تازه وارد رفتار کنه.اما موفق نمیشن!
در این بین دامبلدور نجینی رو میبینه و از اونجایی داشتن مار ممنوعه قصد داره تا اونو با خودش ببره که بلاتریکس به دروغ میگه که نجینی مار نیست و یه دانش آموزه جدیده به اسم سوفیا لورن و از روی شوخی دوستان به مار تبدیلش کردن! حالا اعضای اسلیترین مجبورن معجون مرکب تهیه کنند و به خورد نجینی بدند تا تبدیل به آدم بشه...
____________________
لدو تار موهای آنجلینا جولی را به سمت اسنیپ گرفت. اسنیپ تار موها را از دست لدو گرفت و در معجون قهوه ای رنگ و کدر و بدبویی که درون پاتیل در حال قُل قُل کردن بود، انداخت. بلافاصله معجون به رنگ قرمز روشنی در آمد. اسنیپ جامی را به درون پاتیل فرو برد و جام را از معجون مرکب پر کرد.
- خیلی خب. این آماده است. حالا کی داوطلب میشه برای اینکه معجون رو به نجینی بده؟ آستوریا !؟
آستوریا در حال خارج شدن از کادر بود که با شنیدن نامش توسط اسنیپ سرجایش متوقف شد.
- نـه من نه!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f66189fcb3d2.gif)
نجینی از بعد از اون روزی که اشتباها" به جای طناب برای بندلباس ازش استفاده کردم هیچ دل خوشی از من نداره. همش منو میبینه نیششو به من نشون میده.. الان مدت هاست از ده متریشم رد نشدم
بلاتریکس در حالیکه سرش را با اقتدار بالا گرفته بود آستوریا را از سر راهش کنار زد، جلو آمد و جام حاوی معجون را از اسنیپ گرفت.
- خودم اینکار میکنم
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f66192311863.gif)
و درمقابل نگاه تایید کنندهء ملت اسلی
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d449461b5d.gif)
به سمت اتاق لرد رفت و در زد. صدای خفهء لرد از پشت در شنیده شد که او را به داخل خواند. بلاتریکس با اعتماد خاصی وارد اتاق شد.
- سرورمممم
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6cacf43898f.gif)
یافتـــم!
بلاتریکس جام شیشه ای را با احترام در مقابل ولدمورت گذاشت .
- من اومدم تا این جام رو که توش معجون مرکبه به شما بدم. اینجوری دیگه دامبلدور نمیتونه برای نجینی ِ دلبندتون مشکلی بوجود بیاره.
ولدمورت :
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d8518e85b8.gif)
بلاتریکس بدون اینکه فرصتی به ولدمورت بدهد شروع به صحبت کرد:
- خواهش میکنم! تشویق لازم نیست.هیچ نیازی به پاداش نیست سرورم. باورکنید من اینکار رو به تنهایی و فقط برای خدمت صادقه به شما انجام دادم اینجور جاهاست که شما میتونید خادمان وفادار خودتون رو از....
ولدمورت با تعجب به بلاتریکس که بدون وقفه حرف میزد، خیره شده بود.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413cd727066.gif)
که سرانجام با فریاد ولدمورت، بلاتریکس از حرف زدن دست کشید.
- کافیه بلا! مخ ما رو خوردی
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d880505a29.gif)
برو بیرون
بلاتریکس سریعا" خود را جمع و جور کرد و به فرمان لرد از اتاق بیرون رفت.
چند دقیقه بعدولدمورت با شگفتی و علاقه به دختر زیبا و جذابی که بر روی پاهایش نشسته بود، نگاه میکرد.
- مااادر جااان! چه خانوم با شخصیتی!! با مو ازدواج میکنندنده!؟