همه بدون درنگ و تنها با گذاشتن قسمتی کوچکی از انگشتان دستشون روی پاتیل جلوی طلافروشی ای ظاهر شدن.
_خب کی بره؟
جواب سوال کاملا واضح بود. حتی هیچ یک از اسلیترینی ها زحمت فکر کردن رو هم به نورون های مغز محترمش نداد. به هر حال آنها برای ادامه راه به فسفرهاشون نیاز داشتن.
کمی طول کشید تا سلینا متوجه نگاه های خیره ی چند ده آدم آن هم از نوع جادوگر روی خودش شود. همین طور که به بقیه نگاه میکرد آخرین تیکه شرینیش رو با صدا قورت داد.
_چرا همه اینجوری نگام می کنین؟
هکتور وقت شناس بود. خیلی وقت شناس بود. بنابراین قدر وقت رو شناخت و تلفش نکرد.
_ببین سلی. ما یه ضرب المثل خیلی معروف توی دنیای جادوگری داریم که تو از اون بی خبری. این جاست که ضرب المثل سرا میگه: کار رو که کرد آن که کمک کرد.
_نه! میگه کار رو که کرد آن که نظر داد. دقیقا مثل کاری که من کردم.
_میگه هر کی کمک کرد.
_من اینو میدونم. میگه هر کی تموم کرد.
این حرف رو بلاتریکس در حالی که به آن دو نزدیک میشد زد.
_هرکی کمک کرد!
_بس کن دیگه! ببین چقدر وقت گرانمای مون رو هدر دادی هک.
سپس رو به سلینا کرد.
_ببین سلی منظور این ضرب المثل خیلی روشنه. خودت نظر دادی خودتم تمومش کن.
_چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟!... من فقط...
برای اولین بار و قطعا آخرین بار هکتور و بلاتریکس همزبان جمله ای رو آن هم با صدای بلند گفتن.
_روی حرف بزرگتر، هم گروهی و ناظر تالارت حرف نزن!
سلینا نگاه بغض آلودشو روانه ی نگاه آن دو کرد. هکتور کاملا بی تفاوت به سمت دیگه ای رفت. بلاتریکس هم با لبخندی که منظورش چیزی جز (منو خر نکن، خودتو خر نکن، بیا برو داخل.) نداشت به او خیره شده بود.
سلینا با شانه های افتاده، کلاهش رو روی سرش درست کرد و از پله ها بالا رفت. پله اول رو رفت و برگشت.
_یه سوال حیاتی، اونوقت شما چکار میکنین؟
_خب... همم... ما هم زندگی مشنگی رو مورد برسی و پژوهش قرار میدیم. دیدی که ما حتی طلا فروشی ای نتونستیم پیدا کنیم از پاتیل استفاده کردیم. ایران آلان حباب شده ما نباید با سوتی هامون کسی باشیم که ایران رو منفجر می کنه. می بینی که چه کار سختی روی دوش ماست.
سلینا تنها سرش رو تکان داد و از پله ها بالا رفت. این دفعه پیشترفت چشم گیری کرد و شش پله بالا رفت... اما باز همه رو برگشت.
_ببخشید! یه سوال دیگه.
این دفعه لبخند بلاتریکس به معنای (بپرس برو بالا تا نکشتمت.) تغییر کرد.
_بپرس.
_همم... نه خب چیز مهمی نیست.
_بپرس تا بریم به پژوهشمون برسیم.
_ چیزه مهمی نیستا. ولی چون اصرار کردین می پرسم. اون گالیون هایی که باید ببرم پولشون کنم دقیقا کجان؟