استریکس و ارتور با اونور و اینور رفتن بلاخره تونستن با سیم کارت انگلستانسل فیلمو اپلود کنن.
96_97_98_99_100زارت! این صدای ارور گوشی ارتور بود که نشون میداد پلیس فتا انگلستان فیلم های غیر مشنگیو فیل'تر میکنه.
دزز اینم صدای ارور گوشی استریکس بود که همون حالتو نشون میداد. هردو پوکر فیس وارانه به خود و ارور گوشی هاشون نگاه میکردند ولی بعد چند ثانیه هر دو بیخیال گوشیو این فیلم تسترالی شدند و با ارسینوس به دونبال رون راه افتادند.
اونور تر رون در حال دید زدن هرمیون و سالی.رون پشت درخت ها درحال تماشا کردن دو پرنده عاشق بود و از حرص دندوناشو بهم فشار میداد و زیر زبونش هی بووووق میگفت.
_هرمی جوون میدونستی من تو ساختن معما ها خیلی معروفم میخوای چند تاشو برات بگم؟
_ واقعا! خوب چند تاشو بگو ببینم سالی جوون.
_ خوب بگو ببینم چرا یه مار نمیتونه بره تولد؟
_امممم. نمیدونم، چون که پول نداره کادو بخره؟
_ نه عجیجم چون که دست نداره کف بزنه.
اهان،عجب. خوب یکی دیگشو بگو شاید جواب دادم.
_بگو ببینم چرا یه مار نمیتونه سوار قطار بشه؟
_ امممم. حتما چون پا نداره که از پله ها بره بالا.
_ نه عجقم، چون که پول نداره بلیط بخره.
اوکی، خوب میشه از مار بیای بیرون و یکی دیگه بپرسی؟
_بلشه گلم. خوب بگو ببینم یه فیل چرا نمیتونه دوچرخه برونه؟
_ خوب لابد وزنش زیاده دوچره نمیتونه وزنشو تحمل کنه دا.
_ نه بابا چون که انگشت نداره زیرینگ زیرینگ دوچرخرو بزنه.
_ اهان خوب اخریشو بپرس حتما میتونم جواب بدم.
_ این یکی خیلی سادس ، بگو ببینم یه فیل چرا نمیتونه سربازی بره؟
_ چمیدونم حتما انگشت نداره ماشه تفنگو فشار بده.
_ نه بابا خله، چون زیر پاش صافه مافیت میگیره نمیره دیگه.
هرمیون که بدجوری از این خلچل عصبی شده بود نفسشو بیرون میده و میگه:
_امممم. ببخشیدا ولی فکر کنم دوستام خیلی وقته که منتظر منن.
_ اوه نه نه نباید بری. یعنی عزیزم من یه مار دارم که بندری میرقصه یا اصلا عنکبوت دارم که هویج میخوره تازه هم برنزه کرده خیلی نازه نمیخوای ببینیشون.
_ نه ممنون.
اون ورتررون که از خوشحالی تو چیزش عروصی بود. (ببخشید اون چیزه شی بود زاد بود چی میگن بهش یادم رفت... اهان تو مخش)
و خوشبختانه ارتور و استریکس هم خودشونو رسونده بودن با تایید پیروزی این عملیات رو هم تبریگ گفتند و فقط باید منتظر میموندن تا هرمیون از سالی جدا بشه تا برگردن به اینده.
ولی این خوشحالیو عروسی زیاد طول نکشید که ارتور یادش افتاد گودزیلا هارو وقتی داشتن از ارسینوس فیلم میگرفتن جا گذاشتن و تدا میدونه الان کجان و همینطور اینکه سالی به زور دست هرمیون رو گرفته و نمیزاره بره و این طرف نفس های تند رون که بدجور عصبی شده. استریکس، ارتور و ارسینوس تازه متوجه شدن چه تسترال تو تسترالی شده.
In the name of who we believe, We make them believer.