رون سریعا از سالازار دور شد و به دونبال مثلا راه چاره ای رفت.
_ خوب دیگه این بی مصرفم به درک رفت. خوب عجقم کجا بودیم .
_
هرمیون از اینکه رون نتونست برای نجاتش کاری کنه ناراحت بود و سعی کرد به روش نیاره.
_ اوه از این طرف هرمی , کمی دیگه بهش میرسیم... باورت نمیشه تازگیا یه تیپ لش زده خیلی خاص شده برا خودش...
ثانیه به ثانیه ان دو داخل جنگل میشدند و رون دیگه کم کم صداشونو نشنید. رون انطرف تر پشت یک درخت نشسته و زانوی غم بغل کرده بود. اون در این فکر بود که حالا چجوری هرمیون رو نجات بده , اگه کاری نکنه سالازار تسترال شده عشق اولو اخرش رو برای همیشه میدزده.
ارسینوس , استریکس و ارتور که تازه رسیده و تا جایی که از ماجرا لازم بود رو دیده بودند. ارتور که طاقت غصه خوردن بچشو نداشت و با دونستن اینکه اگه رون شکست عشقی بخوره باید صبح تا شب به بغبغو های مهرابو علی بالارو میلاد شاستاد گوش بده , بدون درنگ نزدیک رون رفت و بقیه به دونبالش راه افتادند.
_ رون , عزیزم , کاری از دست من برمیاد؟
_
هرمی!...هرمی جونم!... عشقم...نفسم...
ملت:
_ ارتور این بچه رد داده الان کاری ازش برنمیاد بهتره خودمون یه فکری به حال این موضوع بکنیم.
_ اهوم درسته استریکس.
_ بچه ها چطوریه گودریک گریفیندور رو پیدا کنیم حتما اون میتونه یه کاری کنه.
_ استریکس خوب گفتی. بهتره من و ارتور بریم دونبال گودریک بگردیم.
_ پس من چی؟
_ تو هم بهتره دونبال سالازار و هرمیون بری که یوقت عنکبوت کار دستش نده.
_ درسته , یه دورگه بهتر از تک رگه میتونه تو جنگل بین اون همه جکو جونور دووم بیاره.
_ اوکی.
استریکس با گفتن اوکیش به سرعت داخل جنگل رفت و ارتور و ارسینوس نیز به طرف هاگوارتز نیمه ساخت به راه افتادند.
In the name of who we believe, We make them believer.