هکتور با خودش فکر کرد و فکر کردو فکر کردو............
ولدمورت:دستور دادم حدس بزنی مجرم کیه!!
هکتور:بلههههههه!!به نظرم.........
ولدمورت:
مرکخوارها:
هکتور:حدسم...........
ولدمورت:من بازیچه ی دست تو نیستم که اینقد منو معطل خودت کردی!!
هکتور:البته که نه!!من میگم......لوسیس بوده قربان!!اونه که چوب دستیشو گرفنین.....پس انگیزشم داشته!!
ولدمورت:آره!!درسته!!
همه ی مرگخوارا غیر از لوسیوس:
لوسیوس:
نههههه من نبودم ارباب!!
ولدمورت درحالی که از جایش برمیخیزد میگوید:چرا نبودی!؟
لوسیوس:
نبودم!!!میتونین له جی منسی هم بزنین......نه نزنین!!بزنین!!!اه
ولدمورت:به نگو چیکار کنم چیکار نکنم!!!چرا بزنم بعد میگی نزنم!؟
لوسوس:
بزنین!!
ولدمورت:میگم به ارباب دستور ندهههههههه!!کرشیو!
لوسیس:نههههه.....چرااااااا من هکتور چرا من!؟
ولدمورت:هاهاهاهاها!حقته که میخاستی اربابتو اذیت کنی بی مصرف!
دراکو:نه بابام این کارو نکرد!!میتونم قسم بخورم و دو کرشیو هم نصیبم کنین!!
لوسیوس:نه پسرم!
ولدمورت:اه اه اه اه!عاشقونه بازیا پدرو پسیریتون به من نشون ندین که بدم میاد!!
با لحن سردی ادامه میدن:
کرشیو؟عاره؟اونم 2 تا!؟چه شجاعتی!
لوسیس پامیشه و میگه:پسرمه!!
ولدمورت:میدونم!
پس این پسره ی ضعیف غیر از مالفولی ها هم میتونه باشه!؟
لوسیس:نه! ار....با.....ب!
ولدمورت:پس کیه دراکو؟!بگو به اربابت تا شکنجت نکنه!!