هکتور با قيافه ناراضی به گويل نگاه کرد گفت:
باشه بابا ي کاريش ميکنم.
گويل-مرسی هکتوری جووونممم
-اگه باز منو اونجوری صدا کنی از کارم پشيمون ميشمااا!"!!!
-باشه باشه غلط کردم حالا درستش کن حالا
هکتور شيشه ی ارلن مانندشو برداشتو روی ميز گذاشت البته اول سلينارو از روی ميز پايین انداخت..
تقريباً نيم ساعت از شروع کارش گذشته بود و دارلين و گويل همچنان خيره به هکتور نگاه ميکردند
گويل:هکی جوونم کارت تموم نشد؟؟
-حواسمو پرت نکن هنوز کار دارم.....
5دقيقه بعد:
-ا اهم هکتوری هنوز تموم نشده؟؟
-نه انقد حرف نزن.
-يه سوال پرسيدم خو چرا با من بد رفتاری ميکنی؟؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52412daa96b98.gif)
دارلين فهميده بود اگه همين جوری وايسن گويل گريش در مياد پس به گويل گفت:
گويل بهتره بريم بيرون تا هکتور کارشو تموم کنه زود باش
-باوووشه
گويل و دارلين رفتن بيرون وتقريبا نيم ساعت به سر صدا هايی که کتور توی اتاق ايجاد ميکرد گوش ميدادن که دانش آموزای سال اولی اومدن
هستيا:مثل اين که ما آن اتاق را اجاره کرديم تقريبا يک ساعت گذشته است چرا اين همه طولش ميدهيد؟؟
سلينا:اووهووم راست ميگهه
که يک دفعه در باز شد و هکتور با چهره ای ژوليده بيرون اومد
-اهم خب معجونو درستش کردمم!!......