خلاصه:
مروپ به درخواست لرد ولدمورت در جهت مودار شدن براش کلاه گیسی میوه ای درست میکنه ولی ایوا اونو میخوره و بعد بلاتریکس و مروپ برای پیدا کردن و برگردوندن کلاه گیس وارد شکم ایوا میشن ولی همونجا گیر میکنن. مرگخوارا معجونی من درآوردی درست می کنن و به خورد ایوا میدن تا دچار حالت تهوع بشه و اونا رو بالا بیاره.دست ایوانوا روی دهانش بود و هی از این سو به آن سو می دوید.
مرگخواران نیز به دنبال او هی از این سو به آن سو می دویدند.
- ایوا وایسا!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
- ایوا دستتو از رو دهنت بردار!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
- ایوا خودتو رها کن!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
- ایوا ندو!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
- ایوا بشین!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
- ایوا غَلت بزن!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
ناگهان همه متوقف شدند و به مرگخواری که جمله ی آخر را گفته بود زل زدند. حتی خود ایوا هم ایستاده بود و با تعجب مرگخوار را می نگریست.
- چرا گفتی ایوا غلت بزن؟ مگه ایوا به این مهمی سگ دست آموزه؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413a50bb0ac.gif)
- ببخشید یه لحظه فکر کردم هر کی هر دستوری بخواد می تونه بده.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413799807e4.gif)
مرگخوار که دست پاچه شده بود، زیر نگاه های خیرهی دیگر مرگخواران آب شد و داخل زمین فرو رفت و صدایش از آن زیر زیرها به گوش رسید.
با از میان رفتن او، اوضاع به حالت عادی بازگشت و مرگخواران دوباره دنبال الکساندر ایوانوا دویدند تا گیرش بیاندازند.
هی مرگخواران بدو... هی ایوا بدو... اوضاعی بود اصلا!
داخل معده ایوا
بلاتریکس، مروپ و تسترال که بخاطر دویدن های ایوا، دائما به در و دیوار معده و روده می خوردند، حالا میان ماده ای زرد و چسبان و بدبو گیر افتاده بودند.
- همینمون مونده بود سرتا پا کره ای بشیم.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d519b99bde.gif)
- ایوای مامان انقدر تکون تکون خورد همه ی شیرای تو دلش تبدیل به کره شدن.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5890df2f054ed.gif)
بلاتریکس موهایش را گرفت و با پیچاندنشان آنها را چلاند و مقدار زیادی کره را از داخل موهایش استخراج کرد.
- ایوا اگه بیام بیرون یه بلایی سرت میارم که هیپوگریفای جنگل ممنوعه به حالت گریه کنن!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5320697087344.gif)
مروپ که میان گردآب کره ای دست و پا می زد فریاد کشید:
- بلای مامان اینطوری نمیشه! تا یارای پسر مامان ایوا رو بگیرن بین کره ها غرق می شیم.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413799807e4.gif)
باید یه فکری کنیم!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5890e555087a0.gif)
حق با مروپ بود. باید فکری می کردند تا حتی بطور موقت هم شده، خود را از دست کره ها نجات دهند.