هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴:۴۰ شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۱۶:۴۲
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
گردانندگان سایت
پیام: 563
آفلاین
مایکل بسیار فداکار بود. او به یک باره فقط بخاطر نجات مروپ از خوردن کرم، وارد لانه بچه شده و پس از خوردن کرم برای سالها و سالها غیب گشته بود.

مروپ به یاد مایکل...به یاد فداکاری اش...به یاد از خودگذشتگی بزرگوارانه اش...به یاد شجاعت بی وصفش...

یقه اش را گرفت و دوباره به داخل لانه برگرداند!
-کجا با این عجله مایکل مامان؟ آخه این درسته این مادر تنها در تلاش برای نجات قسمتی از روح پسرش رو اینطوری رها کنی و بری؟ آخه مرلینو خوش میاد؟

مایکل کمی سرش را خاراند.
-اممم...نه فکر نکنم خوش بیاد!
-پس وقتشه به مامان برای بیرون رفتن از این لونه کمک کنی.
-چطوری؟
-خیلی ساده س مایکل مامان. فقط کافیه نفس بکشی. البته فقط نفس بکشی...نفستو بیرون ندی! انقدر ادامه بدی که باد کنی. بعد مامان دستانو میگیره و صحیح و سالم مثل چتر میرسونیش از ارتفاع این لونه پایین.

مایکل تلاش کرد. نفس کشید...و باز هم نفس...و باز هم...

یک ساعت بعد

مگسی کنار گوش مروپ ویز ویز کرد و او را از خواب پراند. نگاهی به اطرافش انداخت.
-عه مایکل مامان چه بنفش بد رنگی شدی. هنوز خوب باد نکردی که! نکنه پنچری داری؟


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ جمعه ۱۸ تیر ۱۴۰۰

مایکل رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۲ دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۴۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 66
آفلاین
مروپ بعد از نگاه به افق نورانی
و به پی نخود سیاه فرستادن بچه، ناگهان مایکل رابینسون گرسنه را دید و گفت یا مرلین این هم از شانش نهایی من!

-آه! مایکل مامان. مرلین تو را از آسمان برام فرستاد.

مایکل با نگاهی پر از تعجب به او نگاه کرد و بعد گفت:

-چیزی شده بانو مروپ؟

-آره مایکل مامان! این کرم های خوب و تازه و خوشمزه و زنده منتظر اینن تا زیر دندونات له بشن!

مایکل کمی چندشش شد ولی بعد با خود گفت گرسنه کرم هم میخوره!... (البته او همیشه گرسنه بود!)

بعدش رو به مروپ گفت:

-بانو مروپ این کرم های لذیذ را بیش از این منتظر نذارید! من منتظر طعم زنده شان هست!

مروپ با خود گفت الحق که این پسر مدال همه چیز خوار بودن است! و بعد گفت:

-بفرما مایکل مامان!

بعد مایکل با ولع شروع به خوردن کرم ها کرد و در ده صدم ثانیه کرم ها را خورد!

-همه اش رو خوردی مایکل مامان؟!

-آره، بانو مروپ خیلی خوشمزه بود! اگه بازم هست بدین من میل کنم!!!

و بعد ناگهان غش کرد اما بعد از دو ثانیه بیدار شد و رو به مایکل گفت:

-مایکل مامان تیتاپ مامان پز و شیر کاکائو میل داری؟

و مایکل باز هم گفت:

-بله، بانو مروپ!

و بعد بچه برگشت و گفت:

-واو! مامان تو همه کرم ها رو خوردی؟! نکنه ریختی آشغالی یا شایدم تو خیابون...

بعد همه جا را گشت و دید کرم ها هیچ جا نیستند.

مایکل خواست به بچه بگوید که خودش خورده است اما مروپ جلوی او را گرفت و گفت:

-جان مرلین نگو! برات کلی تیتاپ مامان پز میارم!

و بعد مایکل با فکر به تیتاپ آن جا را رها کرد و رفت به دنبال اتاقش و غذا!



پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ دوشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۱۶:۴۲
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
گردانندگان سایت
پیام: 563
آفلاین
مروپ که بسیار امیدوار بود نگاهی به کرم انداخت. کرم هم نگاهی به مروپ انداخت.

به نظر نمی آمد مرده باشد!

-کرم مامان؟ نمیشه حداقل چند لحظه بمیری؟!
-خیر.

مروپ آهی از سر نا امیدی کشید. کرم را به دهانش نزدیک تر کرد.
-حداقل میشه اینطوری مامانو نگاه نکنی؟ میدونی آخه مامان اینطوری یه ذره احساس راحتی نمی کنه.
-خیر.

مروپ سعی کرد به افق خیره شده و تلاش کند حداقل نگاه کرم را نادیده بگیرد. شاید این گونه می توانست او را بخورد.


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۱۴ ۲۳:۰۹:۳۶
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۱۵ ۲:۱۲:۰۳

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ سه شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
مروپ خودش را به خواب زد!

مروپ خودش را به مریضی زد!

مروپ خودش را به جنون، بی هوشی، و حتی مرگ زد!

ولی فایده ای نداشت.

بچه اصرار داشت که مروپ، غذای لذیذش را در همان لحظه و جلوی چشمش بخورد.
مروپ نگاهی به کرم های داخل جعبه انداخت. سعی کرد آنها را به شکل اسپاگتی لذیذی تصور کند.

نشد!
اسپاگتی شدند... ولی لذیذ، اصلا!

مروپ فکر کرد و فکر کرد. ولی چون تا آن لحظه به کسی جز پسرش فکر نکرده بود، چیزی جز چهره زیبا و جذاب لرد سیاه، در ذهنش شکل نگرفت. این فکر هم کمک خاصی نکرد.

مروپ تصمیم گرفت شجاعت به خرج داده و غذا را امتحان کند. شاید کرم بسیار هم لذیذ بود و کسی تا بحال مزه اش را امتحان نکرده بود. شاید از این به بعد، غای مورد علاقه مروپ کرم سوخاری می شد.

با این افکار، یکی از کم تحرک ترین کرم ها را برداشت.
-هی... تو... مُردی دیگه؟ خواهش می کنم بگو که مردی!




پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 407
آفلاین
خلاصه:
هکتور که دچار افسردگی شده برای بهبود افسردگیش معجون درست می‌کنه و به خورد ملت می‌ده. حالا معجونشو به بچه رابستن داده و باعث شده اون پرواز کنه و قاب آویز لرد رو برداره ببره تو لونه‌ش. مروپ خودشو به‌جای جوجه پرنده جا زده تا به لونه بچه نفوذ کنه و هورکراکس لرد رو نجات بده. بچه هم که باور کرده مثل جوجه‌ش داره از مروپ مراقبت می کنه و می‌خواد پرواز رو بهش یاد بده که بارون میاد.

_____________________________

- جوجه باید با شرایط سخت شروع کردن کنه. توی بارون، بال‌هاشو باز کردن بشه و اینجوری قوی بار اومدن بشه.

عاقبت هم‌نشینی با بلاتریکس، این بچه‌ی نیم‌وجبیِ بی‌رحم بود. مروپ توی دلش "فست‌فودِ چرب"ی به بلاتریکس گفت و تصمیم گرفت در اولین فرصت فرزندش را از هم‌نشینی او دور کند.
- حالا که هیچ پرنده‌ای نمیاد و هیچ پری هم در نمیارم باید چیکار کنم؟ من اگه الان بپرم پایین دیگه برگشتی به لونه نیست و هورکراکس مامان تنها می‌مونه!

مروپ باید در لحظه تصمیم می‌گرفت؛ پس اول نگاهی به بچه انداخت، و بعد دهنش رو به‌سانِ غار باز کرد.
- جیک جیک جیک!
- وای! جوجه بالاخره غذا خواستن شد!

و به رسم خاله بلاتریکس از لای موهاش یه جعبه درآورد و آن را به طرف مروپ گرفت.
- من خیلی وقت بودن می‌شه که منتظر این لحظه هستن می‌شم!

مروپ آب دهنش رو قورت داد. کرم‌های زشت و سیاه و در هم لولیده‌ی توی جعبه بهش خیره شده و منتظر وقوع فاجعه بودن و تنها راهِ پیش پای مروپ، این بود که با جیک جیک های متعدد بچه رو متقاعد کنه که یه جوجه‌ی وجترینه؛ ولی بچه اصلا اهل این سوسول بازیا نبود.


گب دراکولا!


پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۸:۵۸ دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹

Nadinka


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۷ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۲۶ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۹
گروه:
مـاگـل
پیام: 15
آفلاین
در فلسفه ی نوین قانونی وجود دارد به نام قانون جذب! همانگونه که مرلین و تمام کائنات مطلع هستند، انرژی درونی ما و افکار مثبت و منفی ما باعث میشن اتفاقات و حوادث خوب و بد به سمت ما جذب شوند و هیچکس هم از این قاعده مستثنی نیست. می خواهد ماگلی بی ارزش باشد، یا وزیر وزارتخانه باشد یا حتی مادر بزرگترین جادوگر سیاه تاریخ!

درون سر مروپ

پنیر پیتزای مامان الان دلش تنگ شده یعنی؟

نکنید! کلاغ های مادر سیریوسی ! میوه های آن درخت بدبخت چه گناهی کردند گیر شما تسترال صفت ها افتادند؟

یعنی الان که من نیستم کی اشک های بندگان گیلاس مامان رو پاک می کنه؟ کی دست رو موهاشون می کشه وقتی منو ندارن؟

آخی یعنی الان گشنه شونه؟

یعنی...یعنی در نبود من کی از سبزی ها مراقبت می کنه؟


بیرون سر مروپ

مروپ در حالی که روی شاخه درخت نشسته بود و پاهایش را تاب می داد، به آسمان خیره شد. هیچ پرنده ای در این اطراف نبود!
قبل از اینکه بخواهد برای جست و جوی بیشتر وارد عمل شود، اتفاقات ناگوار یکی پس از دیگری تصمیم به خودنمایی گرفتند.

- مرلینی الان باید بارون می اومد؟

قانون جذب گاهی اوقات کار های مفیدی می کنه، ولی مثل سایر قوانین یه بخش نفرت انگیز و شوخ طبعی خاص خودشو داره.البته بخش دوم بر می گرده به یه قانون دیگه که میگه: زپلشک آید و زن زاید و مهمان های مادر سیریوسی به یکباره به منزل هجوم آورند.



.Even if a snake is not poisonous, it will always act as if it carries venom in its fangs.


.Estoy orgulloso de ser un Slytherin.


پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
مروپ روی لبه لانه ایستاد و تمرکز کرد و به شانه ها و کتفش فشار آورد.
بیشتر سعی کرد!
بیشتر و بیشتر...

ناگهان احساس کرد چیزی از کتفش بیرون زده. با خوشحالی به داخل لانه پرید.
-در آوردم... بال در آوردم. بالاخره! می دونستم خواستن توانستنه. اینو یادم باشه که ازش برای خوروندن کنگر فرنگی به لوبیا سبز مامان استفاده کنم. چه بال هایی هم در آوردم. لمسشون کنم.

لمس کرد.

بال هایش فاقد پر بودند. بسیار سفت و نامرغوب به نظر می رسیدند. ولی مروپ ناامید نشد.
-خب اول استخوناش باید در بیاد و محکم بشه. پرا رو هم در میارم. قسمت سختش انجام شد.

ولی با اولین حرکت، ناگهان بالهایش داخل لانه، روی زمین افتاد... و قرمز بود!
-بالام! چی شد؟ چرا قرمزه؟ چرا این شکلیه؟ پلاستیکی؟ چرا شبیه چوب لباسییه که صبح ردام بهش آویزون بود؟

برای مروپ سخت بود که باور کند که از شدت عجله، ردایش را با چوب لباسی پوشیده و بالی در نیاورده... ولی او مادر لرد سیاه بود. زن روز های سخت!
-باید پر پیدا کنم... همین جا می شینم. هر پرنده ای که رد شد گولش می زنم و می کشونم توی لونه و هر طور شده پراشو ازش می گیرم!




پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۲:۲۴ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۱۶:۴۲
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
گردانندگان سایت
پیام: 563
آفلاین
خلاصه:

هکتور دچار افسردگی شده. برای بهبود افسردگیش معجون درست می کنه و به خورد ملت میده. حالا معجونشو به بچه رابستن داده و باعث شده بچه رابستن پرواز کنه و قاب آویز لرد رو برداره ببره تو لونه ش. مروپ خودشو بجای جوجه پرنده جا زده تا به لونه بچه نفوذ کنه و هورکراکس لرد رو نجات بده. بچه هم که باور کرده مثل جوجه ش داره از مروپ مراقبت می کنه!
* * *


بچه در منقارش مقدار بیشتری کرم تازه و بسیار لذیذ (!) برای تغذیه جوجه اش آورده بود.

مروپ چندان علاقه ای به خوردن دوباره کرم در دلش احساس نمی کرد. شاید با کمی مذاکرات می توانست بچه را قانع کند از خیر تغذیه اش بگذرد!
-آمم...بچه رابستن مامان؟ حس نمی کنی کلسترول این کرم ها زیاده ممکنه مامان چاق بشه؟

ظاهرا بچه حس نمی کرد زیرا کرم هارا به دهان مروپ نزدیک تر کرد.

-ولی مامان حس می کنه به رشد کافی برای مستقل شدن رسیده بچه رابستن مامان.

چهره بچه تغییر کرد. مروپ را به سمت حاشیه لانه هول داد.
-جوجه باید پرواز کردن شد تا مستقل شدن شد!

نگاهی به ارتفاع لانه تا زمین انداخت. یا باید آنجا می ماند و تا ابد کرم های لذید میل می کرد و یا باید بال می گشود و پیش عزیز مامانش بر می گشت.

مروپ راه دوم را انتخاب کرد اما مشکل اصلی این بود که بالی نداشت تا بگشاید!
-مامان باید تلاش کنه تا بال در بیاره.


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۲ ۲:۳۲:۴۶

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹

ماتیلدا گرینفورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۷ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۱۷:۴۴ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
مـاگـل
پیام: 45
آفلاین
در معده مروپ جنگی عظیم در حال وقوع بود از طرفی لشکریان میوه از طرفی کرم بیچاره ای که از نگون بختی اش از حلقوم بد کسی پایین رفته بود.
در نتیجه این جنگ نابرابر و همچنین به دلیل اینکه معده او تا کنون به خود چنین موجود ناشناسی ندیده بود دچار تحولاتی شد و مروپی که همچنان در حال مقاومت بود که کرم بعدی به خوردش نرود، بر زمین افتاد. درد عجیبی به سراغش آمده بود.
بچه که متحیر به مروپ نگاه میکرد با فکر اینکه کرم در گلویش گیر کرده از لانه بیرون رفت تا برایش آب بیاورد.
این موقعیت شانس خوبی برای مروپ ایجاد میکرد که هورکراس های لرد را بر دارد و تا فرصت هست فرار کند. اما با شرایط به وجود آمده، مروپ به سختی میتوانست حرکت کند و در نهایت فرارش با مشکل رو به رو شده بود، ولی با اینحال کشان کشان خود را به لبه ی لانه رساند تا اوضاع را برای فالوده مامان و سایر اسلیترینی ها توضیح دهد تا بلکه زودتر چاره ای بیندیشند.

_عزیز مامان من تمام تلاشمو کردم که ماموریت شفتالوی مامان رو طبق نقشه انجام بدم اما گرفتار حرکت ناگهانی بچه شدم و در نهایت مامان با این وضع نمیتونه فرار کنه.

هرچند مروپ خیلی خلاصه ماجرا را تعریف کرده بود اما از آنجایی که لرد سالها فرزند او بود متوجه گفته هایش شد و به سرعت معنای آن را به بقیه ابلاغ کرد. لحظاتی بعد هر یک از اعضا با نقشه ای پیش لرد آمد اما فرصت برای بررسی همه ی آنها سخت بود. در کل طبق بررسی 2 الی 3 پیشنهاد تصمیم بر آن شد که مادر لرد هورکراس ها را از همانجا بر روی پارچه بزرگی که اعضا در دست گرفته اند، پرت کند تا بعدا چاره ای برای نجات خود او بیابند. اما خب نقشه ها قرار نیست همیشه بر طبق پیش بینی ها، پیش بروند. سایه ای از دور نمایان شد گویا بچه داشت بر میگشت. اما هنوز فرصتی برای پس گرفتن هورکراس ها باقی بود.


He deals the cards as a meditation
And those he plays never suspect
He doesn't play for the money he wins
He don't play for respect

He deals the cards to find the answer


پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۳ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۱۶:۴۲
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
گردانندگان سایت
پیام: 563
آفلاین
این انتقام طبیعت از مروپ بود. اما این انتقام طبیعت "فقط" از مروپ نبود!

فلش بک

-منو نخور!
-نه...من باید تو رو بخورم.
-کلی زحمت کشیدم. بهار از خواب بیدار شدم و شکوفه دادم. حالا که بعد ماه ها یه سیب قرمز و آبدار شدم داری منو می خوری. دلت میاد؟

دل کرم کاملا می آمد! یک گاز بزرگ از سیب زد و وارد آن شد، سپس از طرف دیگرش بیرون آمد و با سیب کرم خورده ای که دیگر هیچکس با کیفیت نمی دانستش و علاقه ای به خوردنش نداشت بای بای کرد.

پایان فلش بک

کرم سُر خوران از مری مروپ پایین رفت و به معده اش رسید.

-اونجارو نگاه...ببین کی به جمع مون پیوسته. یه کرم!
-چرا همه شما میوه ها اینجا جمعین؟!

جواب سوال کرم واضح بود. خوراک بد کسی شده بود...خوراک میوه خوار اعظم...مروپ!

کرم وارد مجلس ویتامین شدن میوه ها و هضم شدن خودش شده بود. میوه ها که کینه ای عظیم از کرم مذکور در دل داشتند تصمیم گرفتند انتقام خود را از او بستانند، بنابراین با "تفنگ های اسید معده پاش" خود به سمتش روانه شدند.

-آم...خب دیگه خوشحال شدم از دیدنتون میوه های عزیز. امیدوارم تبدیل به ویتامین های مفیدی برای سلامتی بشین. کبد یار و نگهدارتون.
-صبر کن بینیم. کجا؟ تشریف داشتی حالا...کلی کار باهات داریم!


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۲۹ ۱۵:۴۸:۱۰

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.