هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: انجمن سه کله داغ
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱:۱۸ جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳
#3

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۱۵:۴۸
از تالار اسرار
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
اسلیترین
پیام: 279
آنلاین
سوژه: خرید چوبدستی از الیوندر

روزی روزگاری شکلکی سوت زنان تو هاگزمید قدم می زد و بین هر سوت هم بالا پایین می پرید تا نهایت توصیف اینکه نشون داده بشه که خوشحال هست نوشته شده باشه. ولی شما که دارین این متن رو میخونین بلافاصله به ذهنتون میرسه که خب چرا خوشحاله این شکلک؟ به نظرم سوال بهتر این هست که چرا خوشحال نباشه؟ چرا خوشحالی یه شکلک بیچاره رو اینقدر قضاوت میکنین و حتما دوست دارین دلیلی داشته باشه؟ یعنی یه شکلک بیچاره که این همه پست های طنز شما رو کامل می کنه حق نداره خیلی اتفاقی یه روز خوشحال و خندان تو هاگزمید قدم بزنه؟ واقعا باید به عقاید خودتون فکر کنین و اینقدر انتظار دلیل نداشته باشین.

ولی حالا چون من نویسنده بخشنده ای هستم و دیدم که شما مثل معتاد ها در به در دنبال دلیل هستین، یه دلیل هم درست می کنم که روح تون راحت شه. چون داره تو هاگزمید قدم میزنه و سوژه هم خرید چوب دستی الیواندرهست، میتونم اینا رو به هم وصل کنم با اینکه خوشحاله و بگیم که این شکلک بالاخره به عنوان دانش آموز مدرسه هاگوارتز قبول شده و حالا خوشحال و خندان داره قدم میزنه که بره وسایل مورد نیازش رو بخره. بالاخره اول مهر داره نزدیک میشه و با این گرونی ها هر چه زودتر خرید کنه، گالیون کمتری باید مصرف کنه. اولین چیزیم که انتخاب میکنه خریداری کنه یه چوب دستی از جناب آقای الیواندر هست.

همینجوری که خوشحال و خندان قدم میزنه و هاگزمید رو میره بالا و میاد پایین چنین مغازه ای نمیبینه. از چند نفرم میپرسه اونا هم هی بهش میخندن و مسخرش میکنن ولی دلیلی بهش نمیگن. این شکلک هم که خب نمیخواد مثل خواننده های این پست قضاوت کنه ساکنین هاگزمید رو و مدام به دنبال دلیل برای کاراشون باشه دیگه پرس و جو بیشتر نمی کنه و همینجوری هی هاگزمید رو دور میزنه. صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، فصل از بهار عوض میشه به تابستون و صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، صبح ظهر میشه، ظهر شب میشه، شب صبح میشه، و فصل داره از تابستون به پاییز عوض میشه و اول مهر میرسه که یه دفعه این شکلک داستان ما یادش میفته که مغازه الیواندر تو هاگزمید نیست اصلا.

خب شکلک عزیز ما هم 6 ماهه که داره قدم میزنه، خب چیکار کنه الان نمیتونه باز قدم بزنه بره دیاگون خرید کنه بیاد هاگوارتز که. تصمیم میگیره همینجا مشکلش رو حل کنه و برای همین به جای چوب دستی فروشی الیواندر، وارد چکش فروشی زوپس پرور میشه و اونجا یه چکش مشتی میخره که بره طلسم و اینا یاد بگیره. حالا که چکش رو خریده دوباره خوشحال و خندان میشه و به سمت هاگوارتز حرکت می کنه. بالا پایین میپره، چکش رو بالا پایین میکنه و همینجوری میخنده تا همه دنیا بفهمن که چقدر خوشحاله.


بله درست حدس زدین، این داستان (Origin Story) به وجود اومدن محبوب ترین شکلک سایت جادوگران، سلطان قلب ها، چکش اعظم، هست. امیدوارم که لذت برده باشین.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

بخشی از خاطرات سالازار اسلیترین : تاریکی که زنده ماند!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: انجمن سه کله داغ
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴:۰۲ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
#2

هافلپاف، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

کدوالادر جعفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۴:۴۸ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۰۹:۱۰
از وسط دشت
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
محفل ققنوس
شـاغـل
پیام: 123
آفلاین
درجه: یک کله داغ!
سوژه: بازدید از دهکده هاگزمید

حالش بد شده بود. توی دهکده نشسته بود و بی قراری می کرد. دلش می خواست از دهکده بزنه بیرون، بره و بره و بره تا به هیچ جا نرسه. انقد بره تا خسته شه و بیفته زمین. اما بجاش همه جا بَرّه بود. هرجا میرفتی فقط بَرّه و بَرّه و بَرّه میدیدی. انقد بَرّه میدیدی که سرت گیج میرفت و میفتادی زمین. جعفر فهمید که چه بِره چه برّه، بالاخره میفته زمین. پس تصمیم گرفت نره!

جعفر با خودش تصمیم گرفت که به بازدید از دهکده هاگزمید بره. تاحالا همچین کاری انجام نداده بود. البته اگه اون صد و بیست و چهار دفعه قبل رو ندید بگیریم. که نمیشد ندید گرفت. جعفر، کدخدا بود. کدخدای با عشقی هم بود. هرروز گوسفنداشو دنبال خودش ریسه می کرد و دور دهکده چرخ چرخ می زد. مخصوصا اون اوایل که باید خودش نقشه دهکده رو میکشید، چاپ می کرد و تحویل مردم می داد.

از دکه اش بیرون اومد. در صندوق داپ رو باز گذاشت. اسم صندوق کنار پیشخوان دکه رو گذاشته بود داپ! چون حال نداشت، اول کلمات درخواست، انتقاد و پیشنهاد رو بهم چسبونده بود و از اختصارشون استفاده می کرد. اما جکسی اسم صندوق رو اشتباه می گفت. اسم صندوق داپ بود، جکسی میگفت هاپ! جعفر بارها روی تلفظ جکسی کار کرده بود که نگه هاپ و بگه داپ. اما افاقه نکرد.

از کنار مغازه ها گذشت. کنار در ورودی هتل، شلوغ بود. با خودش فکر کرد که چرا ملوان زبده باید بیاد و توی دهکده کوچیک هاگزمید، هتلی بزرگ و چندستاره بزنه. اما یادش اومد که اون ملوان زبده نبوده و زبل بوده. هتلش هم خیلی بزرگ نیست ولی دهکده با وجود اینکه ده هست، بزرگه. هتلشم دو، سه ستاره بیشتر نداره.
بی خیال هتل شد و به جلو حرکت کرد.

گوسفنداش اما، از همراهی اون سر باز زدن و به سمت در هتل رفتن. از مدیر هتل، چند یونیفرم گرفتن و مشغول به کار شدن. اما بدلیل خوردن تمامی تزئینات گل و گیاهی هتل، بلافاصله اخراج شدن و پیش جعفر برگشتن. جعفر وسط راه فهمید گوسفنداش نیستن. با ترس و نگرانی دست به روی جیب های جلو و عقب شلوارش می کشید. اما وقتی سر راه گوسفنداشو دید خیالش راحت شد.

تا دم در باغ وحش دهکده رفتن. اما باغ وحش سوژه جدیدش تازه زده شده بود و کسی اونجا نبود. پس از دیدن اونجا هم بی خیال شدن و به سمت دکه برگشتن. توی راه گوسفندای جعفر با چند رهگذر دست به یقه شدن و براشون شاخ و شونه کشیدن و با بع های کشدار، اونارو تهدید کردن. جعفر هم جلو میرفت، گوسفنداش رو عقب می کشید و با گفتن جمله "ببخشید! گوسفندن دیگه!" عذرخواهی می کرد.

نهایتا به دکه رسید. گوسفندارو بیرون رها کرد و مسئولیتشون رو به جکسی سپرد. داخل دکه رفت. ژاکتش رو درآورد. جوراباش رو توی هم گوله کرد. کلاهشو در آورد. شلوارش رو هم عوض کرد و همه رو به اضافه چوبش، در محفظه ای که بالاش نوشته شده بود "یونیفرم کدخدایی" گذاشت. به سمت تختش رفت و به فرداش فکر کرد. اما بلافاصله، قبل از اینکه "ف" فکرش لباساشو بپوشه تا بیاد سر کار، خوابش برده بود.


Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


در آغوش روشنایی پروفسور!


انجمن سه کله داغ
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵:۳۲ یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
#1

هافلپاف، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

کدوالادر جعفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۴:۴۸ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۰۹:۱۰
از وسط دشت
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
محفل ققنوس
شـاغـل
پیام: 123
آفلاین
درود، انجمن سه کله داغ تقدیم می کند!


محققان زحمت کش و چیژ نکش این انجمن، این انجمن را فراهم نهاده تا چیژ کشان غیور خود را برای تحقیقات میدانی، بلواری، آزاد راهی، دو طرفه و یک طرفه معرفی نمایند. از چیژ کشانی که از چیژ کشیدن پشیمان شده اند، اما چاره ای ندارند و به چیژ معتاد شده اند دعوت به عمل می آید که به این انجمن بیایند و به روشی کاملا قانونی چیژ بکشن و کله های خود را داغ بنمایند.

سوالات متداول:



چیژ چیست؟

به هرگونه مخدر روان گردان، دور سر گردان، دور برگردان و بلا گردان، چیژ گفته می شود. چیژ مغز را از حالت طبیعی خود خارج کرده و به انسان حالتی خلسه و لذتی لحظه ای و خانمان سوز می دهد. در کل چیژ چیژ بدی اشت!


چیژ در اینجا چیست؟

در این مکان، مخدرهای تخیل، خلاقیت و نواندیشی استعمال می شود.


چیژ چگونه مصرف می شود؟

چیژ، از طریق قلمی که ما به دست شما می دهیم، از پوست انگشتان شما عبور کرده، وارد رگ های شما و از طریق خون وارد مغز شما می شود؛ و شما پس از مصرف چیژ تخیل، خلاقیت و نواندیشی احساس می کنید که نوشتار شما بی نقص شده است.


کله داغ یا کله داغی چیست؟

به حالت نئشـــ.ـــــگی، مســـ.ــــتی، چــــ.ــــتی و هرگونه احساس پس از مصرف چیژ کله داغی و به فرد، کله داغ گفته می شود.

---

خب، یه راست میریم سر اصل مطلب!...
دشمن اصلی کاربری این تاپیک تک پستی، طبیعی نویسی نوشتاره. یعنی خواننده که میاد اینجا نباید با یه نوشته طبیعی با فضاسازی، بیان دیالوگ یا مونولوگ و انتقال احساسات و عواطف عادی و نرمال روبرو شه. اینجا درواقع هیچ چیز نباید عادی باشه و عادی بودن، غیر عادی شمرده میشه.

شما میاید اینجا، مخدر و چیژ تخیل و خلاقیت و نواندیشی رو مصرف میکنید و به میزان درجه کله داغیتون و بر اساس سوژه هایی که بهتون داده شده، پست مینویسید و رولتون رو میزنید. تاکید میکنم، پست ها نــــــبـــــــایــــــــــد عـــــــــادیــــــــــی باشه!

منظور از غیر عادی بودن اینجا اینه که هرچیزی که توی پست عادی رعایت میشه، اینجا رعایت نشه. یجور بی بند و باری!
توی پست عادی علائم نگارشی رعایت میشن، اینجا بعد دوتا فاصله میان، پاراگراف بعد میان، توی یه پاراگراف تک و تنها و جدا میان یا اصلا نمیان. دسته جمعی یه ماشین میگیرن، میرن مسافرت!

توی پست عادی بعد هر پاراگراف یا دیالوگ اینتر زده میشه، اینجا نمیشه. یا اصلا 10 تا اینتر زده میشه. شکل بندی پست اونجا رعایت میشه، اینجا نمیشه یا اصلا یه شکل بندی جدیدتر، زیباتر و هنرمندانه تر ساخته میشه.

اما اون غیر عادی بودنی که مد نظر من هست و بهش نمره میدم! (بله درست شنیدید، من به تک تک پستها نمره میدم.) رعایت نکردن ترتیب و منطق توی رخداد اتفاقاته! مثل یه خواب. مطمئنم همتون منطق نداشتن خواباتون، بارها براتون سوال پیش آوردن. توی خونتون نشستین و دارین تلویزیون تماشا می کنین، یدفعه میچرخین و میبینین توی خونه عموتون هستین و داییتون خونه رو گرفته و توش مغازه اسباب بازی فروشی زده و همه چیو داره مجانی میده! یذره منطق نداشت! تو بگو قد یه عدس!

کسی که بتونه این غیر عادی بودن رو توی پستش بیاره، واقعا یه نویسنده ماهر و خبره اس که حقیقتا ما باید بکشیم کنار و انجمنو بدیم دست ایشون، خودمون بزنیم تو کار چیزکشی... مسافر کشی!

پس این پست ها و رول ها، درعین بی منطقی و غیر عادی بودنشون، باید یه پیام خاص رو برسونن! و براساس بی منطقی، غیر عادی بودن و پیامی که میرسونن، نمره میگیرن و تشویق میشن. حالا قضیه نمره و امتیاز بیشتر جای بحث داره.

و ما برای راحت تر کردن کار شما توی انتقال پیام، برای هر کدوم از سه درجه کله داغ( یک کله داغ، دو کله داغ و سه کله داغ) 3 سوژه بهتون میدیم، که هر ماه یکبار تغییر میکنن.



یک کله داغ: درجه اول کله داغ بودن! اینجا شما یه مقدار کمی چیژ کشیدید. به اصطلاح هنوز شمارو نگرفته. نوشته هاتون طبیعی ان، اما یه جاهایی از دستتون در میره و یمقدار کوچیک اما قابل فهم و توی چشم، غیر طبیعی میشه.

سوژه ها:
خرید چوبدستی از الیوندر- همراهی/ نبرد با ولدمورت( بسته به جبهه ایفایی تون!)- بازدید از دهکده هاگزمید




دو کله داغ: درجه دوم کله داغ بودن! اینجا دیگه گرفته شمارو. مقدار کم چیژ جواب نداده و بیشتر چیژ کشیدید. یسری جاها رو کنترل کردین، اما بی منطقی و غیر عادی بودن اکثر جاها حس میشه.

سوژه ها: بازدید از یک خاطره در قدح اندیشه با دامبلدور- درگیری با یک دوست صمیمی در سرسرای هاگوارتز- باز شدن قفس یک حیوان در باغ وحش هاگزمید




سه کله داغ: درجه سوم کله داغ بودن! تبریک میگم. شما رسیدین به مرحله غولو! ولی خیلی خوشحال نباشین. مرحله غولوعه ها! منطق صفر! طبیعی گرایی هیچ جای پستتون دیده نشه. جوری که هرکی پستتون رو خوند، بگه این حالش خیلی خراب بوده!

سوژه ها: سفر به قمر دوازدهم زحل با استفاده از جارو/ گیر افتادن در یک کابوس وحشتناک/ کدخدایی دهکده هاگزمید( شما برای یه روز، کدخدای هاگزمید شدین!)




مسئولین انجمن آرزوی چیژ کشی خوب و هیجان آوری را برای شما دارد.


Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


در آغوش روشنایی پروفسور!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.