هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس گیاه‌شناسی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶:۴۱ یکشنبه ۳ تیر ۱۴۰۳

هافلپاف

پروفسور اسپراوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۳:۵۷ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۶:۱۹ یکشنبه ۳ تیر ۱۴۰۳
گروه:
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 2
آفلاین
دوشیزه یوریکا هاندا.

پستت تمام عناصری که یه پست جدی نیاز داره رو داشت. توصیفاتت زیبا بود و به خوبی تونستی خواننده رو با یوریکا و احساساتش همراه کنی. کارت خوب بود.

فقط یه چیزی... موردی رو که قبلا پروفسور مودی بهت گفته بود رو در ابتدای پستت رعایت کردی ولی رو به انتهای پست که رفتی فراموش کردی انجامش بدی. متوجهم وقتی در حال یادگیری هستی ممکنه گاهی فراموش کنی و از دستت در بره، ولی به مرور زمان و با تکرارش دستت میاد و همه جا درست انجام می‌دی. صرفا برای اطمینان مجددا اشاره می‌کنم که برای نوشتن دیالوگ باید بعد از "-" حتما یک بار اسپیس بزنی (فاصله بدی) و بعد شروع به نوشتن دیالوگ کنی.

چالش دومت تایید می‌شه.

به جمع جادوآموزان سال‌بالایی خوش اومدی.



پاسخ به: كلاس گیاه‌شناسی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱:۱۶ یکشنبه ۳ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین

یوریکا هاندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۱:۴۱ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۸:۵۰
از وسط طرح های نیمه کاره
گروه:
جـادوگـر
جادوآموز سال‌بالایی
اسلیترین
پیام: 35
آفلاین
چالش دوم: جدی نویسی

برای چندمین بار در یک ساعت گذشته زمین خورد. این بار، بدتر از دفعات قبل. نفس عمیقی از روی درد کشید و سعی کرد نگاهی به پاهاش بندازه تا ببینه آسیبی که دیده چقدر جدیه، اما بیشتر از چند سانتی متر رو به روش رو نمی دید. تاریکی مطلق اطرافش رو فرا گرفته بود. تعجبی هم نداشت، اصلا دلیل زمین خوردنش هم تاریکی بود.

خودش رو روی زمین سرد و نمور جنگل جلوتر کشید و سعی کرد با تکیه به دست هاش از جاش بلند شه، اما ضعف و نا امیدی آخرین جرعه های قدرت رو هم ازش گرفته بود. چوبدستیش رو بیرون آورد و ورد لوموس رو نجوا کرد. دوباره به عقب چرخید، زخم عمیقی روی مچ پاش بود که بی شک نتیجه ی شاخه های خشک و ریشه های قدیمی بیرون زده از خاک بود.

به زحمت از جاش بلند شد. با دست های کثیف و گِلیش، موهای خیسش رو بالا داد تا راه دیدش رو نگیرن. با درد و سختی زیاد چند قدم جلو تر رفت، و درست همون لحظه ای که فکر می کرد شاید بهتره همونجا دراز بکشه و منتظر بمونه تا حیوون های گرسنه ی جنگل پوست و استخوان هاش رو از هم بِدَرن، صدایی شنید که باعث شد خون توی رگ هاش یخ بزنه. صدایی مثل روی هم سابیده شدن دو سنگ.
- راه گم کردی خانم هاندا؟

یوریکا با ترس به سمت راستش نگاه کرد و از دیدن گیاه بزرگ و نسبتا زشتی که می دید سرجاش میخکوب شد. چشم هایی طلایی توی ساقه سبز رنگش و شکافی کمی پایین ترش داشت که به نظر می رسید باید دهنش باشه. یوریکا گیاه رو خوب می شناخت. ساگاوای آدم خوار بود، بومی ژاپن و یکی از تنها گیاهان دارای عقل و اختیار دنیای جادویی.

ساگاوای آدم خوار، با همون صدای خش دار و مرموزش پرسید:
- اینجا چیکار می کنی هاندا سان؟
- فرار می کنم. یه گند ناجور زدم و چاره ای جز فرار ندارم.

یوریکا ناخوداگاه جواب داد. به اینکه درموردش صحبت کنه نیاز داشت، حتی با ساگاوا. کسی که اسمش رو از روی یه قاتل معروف ژاپنی برداشته بودن. ساگاوای آدم خوار خندید. خنده ای بلند و دلهره آور.
- مثل اون وقتی که توی 4 سالگی دفتر طراحی پدرت رو خراب کردی و تصمیم گرفتی فرار کنی، نه؟ روش سوپ ریختی، بعدش تصمیم گرفتی وسایلت رو جمع کنی و رفتی خونه ی سوکی، تنها دوستت توی ژاپن. درسته؟
-ساکت شو..
-یا مثل اون دفعه که تازه به لندن اومده بودید، ترسیده بودی، فکر می کردی هرگز انگلیسی یاد نمی گیری، برای همین دوباره مثل یه ترسوی بیچاره فرار کردی و باعث شدی پدر و مادرت تمام شب دنبالت بگردن.
-گفتم ساکت شو!

یوریکا فریاد زد. صورتش حالا به جز خون و عرق، از اشک هم خیس بود. ساگاوای آدم خوار بیشتر خندید.
-چیه؟ هنوز که به هزاران باری که وقتی تکالیفت رو ننوشته بودی از زیر مجازات در رفتی اشاره نکردم، یا نه، صبر کن، اون چیه؟

اگه ممکن بود گیاه هیجان زده بشه، ساگاوای آدم خوار توی اون لحظه هیجان زده بود. روی ساقه ش به جلو خم شد و یوریکا که می دونست قراره درمورد چی صحبت کنه چشم هاش رو بست.

-وقتی سوکی رو از خودت رنجوندی، وقتی بحث کردین، وقتی رابطه ت تموم شد، چیکار کردی یوریکا؟ به جز فرار از قبول کردن واقعیت و تظاهر به اینکه هیچی نشده و اصلا دلتنگش نیستی چیکار کردی؟ به جز بازی کردن نقش ترسو ترین آدم دنیا که حتی تحمل نداره قبول کنه دوست صمیمیش باهاش چیکار کرده..
-کروشیو!

یوریکا که تحمل نداشت، یا شاید هم نمی خواست واقعیت چیزی که احساس می کنه رو اینجا و توی این شرایط برای خودش یادآوری کنه ناخوداگاه فریاد زد. نفرین از چوبدستیش مستقیم به ساگاوای آدم خوار خورد و باعث شد سر جاش میخکوب بشه. همین بود، حالا صحبت های پروفسور رو به یاد می آورد. بهترین راه برای مقابله با ساگاوای آدم خوار همین کروشیو بود.

می دونست که فقط نیم ساعت برای دور شدن فرصت داره، اما تصمیم گرفت بچرخه و به سمت هاگوارتز برگرده. هرچقدر از عواقب کارهاش دور شده بود بسش بود. وقتش بود که باهاشون رو به رو بشه.


(ایسی ساگاوا، یه قاتل معروف ژاپنیه که برای تجربه ی آدم خواری یه دختر فرانسوی رو به قتل می رسونه.)


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

I was tame, I was gentle 'til the circus life made me mean
"Don't you worry, folks, we took out all her teeth"
Who's afraid of little old me?
Well, you should be


'Cause I'm a real tough kid
I can handle my shit
They said, "Babe, you gotta fake it 'til you make it" and I did
Lights, camera and smile
Even when you wanna die


پاسخ به: كلاس گیاه‌شناسی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲:۱۰ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳

هافلپاف

پروفسور اسپراوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۳:۵۷ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۶:۱۹ یکشنبه ۳ تیر ۱۴۰۳
گروه:
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 2
آفلاین
تدریس و چالش کلاس گیاه‌شناسی (طنز نویسی و جدی نویسی)


بوی گل و گیاه کل فضای گلخانه را در بر گرفته بود. زنبور عسل کوچکی در هوا پرواز کنان از این سمت به آن سمت می‌رفت. همان‌طور که با سرعت زیاد خود گلدان های بزرگ و کوچک را پشت سر می‌گذاشت، رفت و روی شانه پومانا فرود آمد.‌
- خب خب! وقتش رسیده تا کلاسمون رو شروع کنیم.

منظره روبه روی پومانا چندان جالب نبود. عده‌ای از جادوآموزان همانطور که لباس و دستکش‌های مخصوص بر تن داشتند، خمیازه کشان و با چشمانی خواب آلود به او نگاه می‌کردند. استاد گیاه شناسی لبخندی زد و به سراغ دو گلدان بزرگی که در گوشه از آن گلخانه قدیمی جا خوش کرده بودند رفت.
- نوبتی هم باشه، نوبت دوتا گل مورد علاقه منه!
- استاد جلسه قبل هم همین رو گفتید. مرلین شاهده که شما به تموم گل و گیاه‌هایی که سر این کلاس درموردشون توضیح دادید گفتید گل مورد علاقه من!
- ام... شاید! دوتا گل امروز مون خیلی خیلی خاص هستند. سیریسیلا و فانیلا.

پومانا گل ها را در وسط میز گذاشت؛ به طوری که همه بتوانند به راحتی آن ها را ببینند.

- این فانیلاست. ظاهر گیرا و جالبی داره. گیاه سرخوش، با نشاط و شادابیه. بامزه‌ست و به اصطلاح خوش نمکه. می‌تونه کاری کنه شما از خنده روده بر بشید و یا یک لبخند کوتاه بزنید. می‌تونه در هر مکان و یا زمانی رشد کنه و شما پرورشش بدید.

توجه بیشتر جادو آموزان به آن گیاه جالب و خوش نمک جذب شده بود؛ بنابراین پومانا بدون معطلی سراغ آن یکی گلدان رفت.
- اما این یکی! بچه ها این شما و این سیریسیلا؛ گیاهی خونسرد، ساکت و در عین حال تاثیر گذار! این گیاه بر عکس فانیلا کاملا جدی و صامته. طرفداران خاص خودش رو داره ولی باب سلیقه شما هم می‌تونه باشه. می‌تونه به سادگی شما رو جذب خودش بکنه و شما رو غرق در افکار خودتون بکنه.

این بار هم سیریسیلا توانسته بود توجه جادوآموزان را به خودش جلب کند.

- خب دیگه حرف اضافه کافیه! روی هر میزی یه دونه سیریسیلا و فانیلا هست. می‌خوام که خوب بهشون دقت کنید و بعد خودتون از هر کدوم یه نهال رو قلمه بزنید. تا یک ساعت دیگه قلمه هاتون رو تحویل می‌گیرم، پس بهتره سریع باشید.


_____________________



سلام
به کلاس گیاه‌شناسی خیلی خوش اومدید.

نکات آموزشی: سعی کردم داخل رول بالا تا حد ممکن مبحث این کلاس رو بهتون توضیح بدم و یکم با مبحثی که قرارم یاد بگیرید آشنا تون کنم.
قرار اینجا شما رو با دو سبک طنز و جدی نویسی آشنا کنم.

داخل رول بالا، فانیلا نمادی از سبک طنز نویسی بود.

داخل این سبک شما آزادید که از شکلک‌های سایت، اصطلاحات بامزه و فان، جملات و میم‌های معروف و... استفاده کنید تا هر چه بیشتر بر طنز رول و نوشته تون تاثیر بذارید. طنز رول شما می‌تونه در حدی باشه که خواننده رو از خنده منفجر کنه و یا باعث بشه یک لبخند کوچک روی صورت خواننده بشینه.

این پست‌ رو ببینید. نمونه از یک پست طنز و کامله. ممکنه شما رو به خنده وادار نکنه ولی خوش نمک و بامزه ست.


و اما سیریسیلا نماد جدی نویسی!
بر عکس سبک طنز نویسی که که شما در استفاده شکلک و دیگر جلوه‌های طنزی که بهتون گفتم آزاد بودید، در سبک جدی نویسی اصلا نباید از شکلک و اون جلوه‌ها استفاده بشه.
داخل این سبک شما آزادید اگر دلتون خواست از دیالوگ‌های تاثیر گذار، لینک به موسیقی که با محتوای پستتون در ارتباطه و یا چند بیت شعر استفاده کنید. داخل این سبک داستان و رول شما می‌تونه درام، دارک، غم انگیز و یا ‌در آمیخته با زندگی واقعی و خاطرات خوبتون باشه. این سبک شباهت زیادی با رمان‌های معروفی مثل دزیره، گوژپشت نتردام، مزرعه حیوانات و... داره.
در جدی نویسی کلمات هم خیلی تاثیر گذارن. کلماتی که بار طنز آمیز دارن مثل پیژامه و آفتابه بهتره استفاده نشن، پس باید مراقب بود چه واژه‌هایی برای بیان احساساتمون استفاده می‌کنیم.
توصیفات و دیالوگ‌ها باید غنی‌تر و دارای محتوای بیشتری باشه و این همراه کردن خواننده توی جدی نویسی خیلی باید با دقت بیشتری انجام بشه.

نمونه پست جدی هم میشه به این پست اشاره کرد. یک پست کامل و خیلی خوب.

خب بریم سراغ چالش‌ها.

چالش اول: یه کاکتوس دنبال تون کرده، فرار کنید.

این چالش رو باید به سبک طنز بنویسید و پستتون شرایط یه پست طنز رو داشته باشه. می‌تونه در هر جا و هر زمانی رخ بده. می‌تونه دارای کلی پارادوکس بامزه، موقعیت های خنده دار و کلی اتفاق جالب باشه.

چالش دوم: یک گیاه آدم خوار روبه روی شما ایستاده که قابلیت این رو داره که ذهن شما رو بخونه و خاطرات شما رو بهتون یاد آوری می‌کنه.

چالش دوم رو باید جدی بنویسید. پستتون باید کاملا قالب یک پست جدی رو داشته باشه و اصلا از شکلک داخلش استفاده نکنید. جزئیات، تاثیر گذاری و ظاهر مناسب پست رو یادتون نره.

پست چالش‌ها رو داخل همین تاپیک ارسال کنید. لطفاً حواستون باشه که بالای هر پست اعلام کنید که برای کدوم یکی از چالش‌ها پست رو ارسال کردید.

موفق باشید.



پاسخ به: كلاس گیاه‌شناسی
پیام زده شده در: ۰:۰۳:۱۱ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳

مرگخواران

سیلوی کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲:۰۰ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۳:۰۳:۴۲
از آشیونه کلاغا
گروه:
جـادوگـر
گردانندگان سایت
مترجم
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
مرگخوار
پیام: 28
آفلاین
شرح امتیازات کلاس گیاهشناسی


گابریل: 10
نقل قول:
من یک عدد گیاه گوشت‌خوار پیدا کردم و تصمیم گرفتم قبل از این که اون منو بغل کنه (در واقع کله‌مو نوش جان کنه)، خودم بغلش کنم و بهش بگم چقد برگاش، ساقه‌ش و کله‌ش خوشگله. چه دندونای تیز زیبایی

ما جادوآموزا رو بیمه نکردیما! خودتونو به کشتن ندید خوشگلا از من گفتن...

استفن: 4/5
همش ستاره تو ستاره شد که. احساس کردم به کهکشان راه شیری نگاه میکنم به جای تکلیف.

اما: 9/5
نقل قول:
هنوز هم در جنگل هستم و این تکلیف را با جغد برایتان میفرستم.

برگرد بیا ببینم! مگه سر در اونجا به اون بزرگی ننوشته "ممنوعه" ؟

ساکورا: 8/5
نقل قول:
پروفسور عزیز که پر های سیاهت مثل مرگ قشنگه

بله میدونم. قشنگ تره حتی.

ریموس: 10
نقل قول:
پیام زده شده در:۲۳:۵۹:۳۱ جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳

...
میذاشتی 23:59:58 میزدی. زود اقدام کردی به نظرم خوشگلم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹:۳۱ جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳

گریفیندور، محفل ققنوس

ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۳:۴۸
از مصرف شکلات‌های تقلبی بپرهیزید!
گروه:
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
گریفیندور
محفل ققنوس
جـادوگـر
پیام: 56
آفلاین
- تاج‌الملوک عزیز، سلام. من ریموسم. راستش ماهی یک بار به وجودت احتیاج پیدا می‌کنم. اگه تو نباشی، معجون گرگ‌خفه‌کنی درست نمی‌شه و من ممکنه یکی دوتا دوست و آشنا رو تیکه‌پاره کنم. یعنی خب... وقتایی که باشی هم گرگ می‌شم ها، ولی یه گوشه می‌شینم و خُرخُرم رو می‌کنم و تهش دوتا زوزه پنبه‌ای بکشم که پیشی‌ها بهم بخندن.

گیاه، روی پارچه زردرنگ جا خوش کرده و مانند چغندری خسته، به ریموس و قلم و کاغذ درون دستش زل زده بود.

- یه سری سوال داشتم ازت. می‌شه بهم بگی چطوری گرگ درونم رو خفه می‌کنی؟ آخه حتی پروفسور دامبلدور هم نمی‌تونه با هیچ افسونی، بدون این که به خودم آسیبی برسه آقا گرگه رو خفه کنه.

گیاه در آن لحظه، تنها تمایل داشت خود شخص ریموس را خفه کند.

- می‌شه بهم بگی چرا باید دو هفته دم بکشی تا بشه ازت معجون ساخت؟ آخه معمولا ما وقتی تو آشپزخونه‌ی خونه گریمولد برنج می‌ذاریم دم بکشه هم اینقدر طول نمی‌کشه معمولا. البته می‌دونم تو کارت افکندن گرگ‌های خوابیده‌ی درون ملته، ولی خب ما هم برنج خیس می‌کنیم که معده‌مون زوزه نکشه دیگه.

گیاه، احساس بی‌مصرفی می‌کرد. آرزو داشت زبان می‌داشت تا چند واژه‌ای نثار ریموس کند، اما دریغ از یک افسون.

- خب... الان صحبت نمی‌کنی؟ پروفسور کرو گفته باید باهاتون مصاحبه کنیم. سوروس هم اگه بفهمه مخفیانه اومده‌م انبارش، دیگه برام معجون درست نمی‌کنه، بعد از هاگوارتز می‌ندازنم بیرون.

گیاه، از شنیدن این خبر کمی به وجد آمد. تصمیم گرفت این‌بار با مقداری شوق بیشتر، به سخن‌نگفتن ادامه دهد.

- می‌گم به نظر خودت، می‌شه باهات شکلات درست کرد تا به‌جای یه معجون تلخ، ماهی یک بار یه‌دونه شکلات با نوشیدنی کره‌ای زد تو رگ؟

گیاه، سعی کرد این توهین را نادیده گرفته، و با سخن نگفتن، ریموس را بیشتر دلخور کند. ریموس نیز کمی از گیاه ناامید شد. آهسته دستمال را تا زد و روی گیاه را پوشاند. آن را درون قفسه موردنظر قرار داد و به آرامی از انبار مواد معجون‌سازی سوروس اسنیپ خارج شد. هنوز تا ماه کامل بعدی فرصت داشت، اما فرصتش برای ارائه تکلیف کلاس گیاه‌شناسی رو به اتمام بود.
آرام در انبار را بست و به سمت دفترش چرخید.
- ام... چیزه... چه شب زیبایی... مگه نه، سوروس؟


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۱۹ ۰:۰۲:۳۴

...you won't remember all my champagne problems


پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰:۰۵ جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳

گریفیندور

ساکورا آکاجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰:۵۲ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۲۶:۱۲
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 128
آفلاین
پروفسور عزیز که پر های سیاهت مثل مرگ قشنگه، من با یه گیاه پیچک شیطان دوستم. دوستی ما از اونجایی شروع شد که یه روز که می خواستم خودمو از در حلق اویز کنم اما اشتباهی در اتاق اونو باز کردم و خب اونم منو گرفت و دستاشو دورم پیچید.

صادقانه بگم خیلی وقت بود کسی این طوری بغلم نکرده بود و کم کم داشتم با خوشحالی نفس آخرم رو میکشیدم که متاسفانه فهمیدم این خودکشی محسوب نمیشه.

ناچار چوبم رو درآوردم و کل اتاقو با لوموس روشن کردم و اون هم ولم کرد. البته نتیجه رها شدن وسط هوا با کله به آغوش سخت زمین رفتن بود.

فکر کنم مدت طولانی ای بیهوش بودم چون وقتی بهوش اومدم بدنم کاملا خشک شده بود، وقتی نگاهم به بالا افتاد دیدم یه گیاه عجیب شبیه ماکارونی مثل همین عکسی داره منو نگاه می کنه.

تصویر کوچک شده


باید بگم تحت تاثیر روحیه لطیف و ترسیده اش قرار گرفتم، مخصوصا اینکه بدون تعارف از تمام قدرتش برای دفاع از خودش استفاده میکنه. چی بهتر از یه گیاه جالب که بتونم ازش برای راحت تر و تمیز تر راحت کردن کسایی که میخواستم استفاده کنم؟
اون بیچاره وقتی دیده بود من اصلا هیچ قصد صدمه زدن بهش رو نداشتم کلی پشیمون شده بود. بعد از اینکه با هم حرف زدیم من بهش پیشنهاد کار دادم ولی از اونجایی که حرف زدن هم بلد نبود اول بهش زبون اشاره یاد دادم. خلاصه پروفسور از اون موقع ما دوستیم و توی خیلی از کار ها مثل سر به نیست کردن بقیه که اون فکر میکنه گیاه آزارن به هم کمک میکنیم و هوای همو داریم.

راستش راجب مصاحبه شما هم بهش گفتم ولی اون گفت علاقه ای نداره رسانه ای بشه و این حرفا.


تصویر کوچک شده

It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww


پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۱:۳۵ جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

اما ونیتی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۲ پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۰:۲۷:۰۸
از دست رفته و دردمند
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
مشاور مدیران
پیام: 159
آفلاین
تکلیف : مصاحبه با گیاه

در راستای پیدا کردن گیاه مناسب برای مصاحبه به مکانهای زیادی سر زدم. به راه پله پاتر، به سرای چهارگانه، به میدان لندن و هزار جای دیگر و نتوانستم گیاه مورد نظر برای مصاحبه را بیابم! همه گل ها و گیاه ها به نظرم تکراری بودند و ارزش مصاحبه را نداشتند.

خسته و گشنه از همه درگیرها و جستجو ها بر میز رستورانی نشستم و آنجا بود که گلم را دیدم. زینتی بود بی مثال و‌ بر گل گلی سفره میز رستوران میدرخشید. گلی بنفش بود و با برگهایی ضخیم و بلند که از لبه گلدانی شیشه ایی به پایین آویزان شده بود. بسیار زیبا و در عین حال ساکت و متین بود.

پرسیدم: سلام… عجب گل با کمالاتی هستی شما….
اما پاسخی نیامد. با سکوتش به من نشان داد که تملق و بزرگ گویی جایی در گفتگو ندارد. باید فراتر از گل دید که هر چیزی گلی است.

باز گفتم: چقدر بزرگوار…. شما خودتو معرفی میکنی اشنا شیم؟
و برگش را نوازش کردم. تکانی نخورد و هیچ نگفت. باز من درسی دیگر گرفتم که ما هیچ هستیم و نامی نداریم. باید در ناشناسی بمانیم و خودمان ، خودمان را به دنیا معرفی کنیم. آشنایی برایمان معنی ندارد و همگی غریبیم.

- ای غریبه اشنا….برامون از خودت نمیگی؟ باهامون مصاحبه میکنی؟
باز هیچ نگفت . سکوتش نشان دهنده ‌بعد عظیم خودشناسی او بود. اون با سکوتش گفت هر کسی دنیایی درونی است که قابل گفتن نیست. مصاحبه فایده ایی ندارد چون ما قابل شناخت نیستیم و کشف نمیشویم. دنیای تاریکی هستیم که باریکه نوری در ما تابیده و عمق تاریکی مان مشخص نیست. این باریکه نور به هر جا بتابد جای جدیدی را روشن میکند و رنگ جدیدی می بخشد. در همین راستا مصاحبه هم محکوم است چون چیزی که قابل شناخت نیست قابل بازگو و صحبت نیست. پس سکوت کرده و این نامصاحبه را تمام کردم.

از فشار این گفتگوی ناگفته ردا دریده و سر به جنگل ممنوعه گذاشتم. پیشخدمت هم پشت سرم فریاد میزد « این گل مصنوعیه!» اما به نظرم از هر گل طبیعی تر و واقعی تر بود و پیشخدمت هیچ نمیفهمید.

هنوز هم در جنگل هستم و این تکلیف را با جغد برایتان میفرستم.


تصویر کوچک شده

All great things begin with a vision ……....A DREAM


پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰:۲۴ چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳

ریونکلاو

استفن کورنفوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۷:۵۶ پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۱۷ شنبه ۲ تیر ۱۴۰۳
گروه:
جـادوگـر
جادوآموز سال‌پایینی
ریونکلاو
پیام: 12
آفلاین
من تصمیم گرفتم با یه بستنی حرف بزنم
عه، مثل اینکه از پشت صحنه میگن باید حتما گل باشه پس این گزینه رو نداریم. ولی خوب من چرا باید به حرف معلم گوش بدم؟
خوب بستنی اولش حرف نمیزد ،ولی وقتی که با روش های زشت که نمیشه گفتشون به حرفش در اوردم، چیز های خوبی نگفت:
-**** چرا منو بیدار میکنی، نمیفهمی؟ من مثل ادم خواب بودم بیای من بخوری ولی نه اینکه بیای مثل ****** با مت این حرکات **** رو انجام بدی! من دوباره میخوابم، خدافظ!

-نه نه نه ! نخواب!

- چکار داری؟ باز میخوای با روش های ***** اذیتم کنی؟

-نه میخوام ازت یه چند تا سوال بپرسم. اسمت چیه؟اهل کجایی؟ چند سالته؟

-اسمم **** ** و اهل **** و ** سالمه

- بنظرم بخوای بهتره، با این چیز هایی که تو گفتی فکر کنم اخراج بشم، التبه که ارزومه ترک تحصیل کنم و از دست معلم بدم به اسم سیلوی کرو خلاص شم! ولی خوب، شب بخیر.
و اینگونه مصاحبه ن
ما تمام شد



Şťęfāñ


پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶:۲۱ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۲۵:۵۹
از اعماق خیالات
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
گردانندگان سایت
پیام: 191
آفلاین
من یک عدد گیاه گوشت‌خوار پیدا کردم و تصمیم گرفتم قبل از این که اون منو بغل کنه (در واقع کله‌مو نوش جان کنه)، خودم بغلش کنم و بهش بگم چقد برگاش، ساقه‌ش و کله‌ش خوشگله. چه دندونای تیز زیبایی. اینقد بهش محبت کردم و زیبایی‌هاشو بهش یادآوری کردم که اونم شروع کرد به درد و دل کردن.

تصویر کوچک شده


گفت یه زمانی این شکلی بوده، اسمش chomper بوده و ستاره‌ی بازی‌هایی به اسم Plants Vs Zombies بوده. اما یه روز یکی از زامبیای رقصان که با رقصنده‌هاش میاد، اینقد رقص زیبایی با آهنگ پس‌زمینه زیبایی به نمایش می‌ذاره که دل گیاه ما رو می‌بره و محو تماشای اون می‌شه. تو همین مدت خورده می‌شه و برای همیشه از صحنه بازی محو می‌شه.

اما اون انرژی‌ای که تو آهنگ و رقص بود رو همیشه تو خودش نگه می‌داره. هرگز یادش نمی‌ره حسی رو که اون لحظه داشت. پس می‌ره با یکی از آفتابگردونا که اونم خورده شده بود می‌ریزه رو هم، با هم پیوند می‌خورن و این گیاه زیبای جدید بوجود میاد.

اون پرده از راز بزرگی از بازی هم برداشت. گفت اینطوری نبود که زامبیا واقعا ما رو دو لپه بخورن و یهو از روزگار محو شیم. بسته به ظاهرمون یه جامونو می‌خوردن و وقتی اونجا خورده می‌شد از بازی حذف می‌شدی. مثلا نوع خودش چون زامبیا جرات نداشتن به کله‌ش نزدیک شن، ساقه و برگشو می‌خوردن. در نتیجه موقع باخت کله‌شون تلپی میفته رو زمین. اکثریت خودشون رو فدا می‌کنن، همون‌جا می‌مونن تا تبدیل به کود شن و خاک رو حاصل‌خیزتر کنن برای رشد گیاهان بعدی.

اما گیاه داستان ما پر از امید به زندگی و انرژی بود به خاطر آهنگی که شنیده بود و رقصی که دیده بود. پس با کله‌ش قل می‌خوره و خودشو به آفتابگردون می‌رسونه. آفتابگردونا چون بی‌آزارن زامبیا ترسی ازشون ندارن و کله‌شونو می‌خورن. بعد ساقه‌شون میفته زمین و خود به خود نابود می‌شن. بنابراین چامپر کله‌شو پیوند می‌زنه به ساقه و برگِ بی‌جونِ یکی از آفتابگردونای خورده شده و جانی تازه پیدا می‌کنه.

اگه این معجزه نیست پس چیه؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۲:۰۴:۱۶ شنبه ۵ خرداد ۱۴۰۳

مرگخواران

سیلوی کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲:۰۰ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۳:۰۳:۴۲
از آشیونه کلاغا
گروه:
جـادوگـر
گردانندگان سایت
مترجم
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
مرگخوار
پیام: 28
آفلاین
ترم 28 مدرسه‌ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز

کلاس گیاهشناسی




شروع: 5 خرداد 1403
پایان:18 خرداد 1403 - ساعت 23:59:59
نوع: تک‌جلسه

---------------

فلان شناسی، بهمان شناسی، ال شناسی، بل شناسی... اینا رو کی تالیف کرده؟ نه بگید ببینم اینا رو کی تالیف کرده واقعا؟
جادوآموز های عزیزم! به این مقدار قانع نباشید! یعنی چی که میان این کتاب های بی اساس رو بهتون تدریس میکنن و میرن؟ شما خودتون خوشحال میشدید کتاب جادوگر شناسی رو یک بوته بادمجون تالیف کنه براتون؟ این مطالب بی اساس توی این کتاب ها رو ما جادوگر ها از خودمون درآوردیم و برداشتیم نوشتیم این تو!

مثلا همین صفحه 12 کتابتون که درباره درخ ت آنانارنگی صورتی آفریقاییه... ما از کجا اطمینان داریم که آنانارنگی صورتی آفریقایی هم با ما در این مورد موافق باشه؟

بله نوگلان باغ جادو همونطور که میبینید این کتاب ها همشون حاصل سال ها بی توجهی ما به عقاید و احساسات واقعی گیاهانه.

اما مگر نه این که ما جادوگریم؟ خب بسم المرلین! شروع کنید گیاهانتون رو به حرف بیارید. پای حرفاشون بشینید. ازشون بپرسید و به حرفاشون گوش بدید! بابا این بندگان مرلین خودشونو بهتر از ما میشناسن قطعا. تا به ریشه واقعی یه چیز نرسید نمیتونید اون رو واقعا بشناسید که آخه!

منتظر چی هستید. برید برید ببینم وقت مدیر خوشگلتونو دیگه بیشتر از این نگیرید عزیزای دلم من وقت مانیکور ناخن دارم. پاشید برید بگردید یه جایی گلی، دار و درختی چیزی پیدا کنید و پای حرف دلش بشینید.


تکلیف

یک گیاه جادویی یا غیر جادویی دلخواه انتخاب کنید. با روش های مسالمت آمیز و حتی در موارد حاد اگر نیاز شد غیر مسالمت آمیز به حرفش بیارید و پای حرفاش بشینید تا بتونید بشناسیدش و باهاش مصاحبه کنید. 10 امتیاز

---------

فعالیت های مورد پذیرش: رول/ مقاله

---------

مبنای نمرات:

شلختگی افسانه‌ای
بی‌بهداشتی قهرمانانه
دروغ‌گویی برتر
تخریب گسترده
نیرنگ و فریب
خیانت استراتژیک
فرافکنی ابتکاری
سرپیچی خلاق از قوانین

مثل همیشه مجازید تنها و یا تیمی کار کنید. اما توی تیمی کار کردن یادتون باشه که همیشه گزینه از پشت خنجر زدن هم روی میزه!

یادآور میشم که این ترم بر مبنای هرج و مرجه بنابراین چیزی به اسم گروه های چهارگانه هاگوارتز نداریم و هر امتیازی که کسب میکنید فردیه و فقط برای شخص خودتون محاسبه میشه.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.