- هممم نوشیدنی...
لرد سیاه کمی فکر کرد. حتی کمی بیشتر هم فکر کرد و دو دو تا چهار تا کرد. بالاخره لرد سیاه اربابی بود ریاضیدان و تیزهوش! لرد در حالی که طول و عرض اتاق را رفت و برگشتی طی میکرد زیر لب محاسباتش را مرور میکرد.
- معده ای داریم بزرگ و اربابی! نوشیدنی هم دوست داریم. هاتچاکلت مثلا... اون رو خیلی دوست داریم. هم از نوشیدنیمون لذت میبریم هم یارانمون رو پس میگیریم!
و بعد با صدای بلند خطاب به سالازار ادامه داد:
- خوبه قبول میکنیم!
سالازار کف دست هایش را با ذوق به هم کوبید و کاغذ و قلم پر را جلوی لرد سیاه گذاشت.
- بیا نواده ما! بیا اینجا رو امضا کن پس.
به نظر میرسید که سالازار هم درست به اندازه لرد سیاه به برنده شدنش اطمینان دارد.
- این چیه؟ چی رو باید امضا کنیم؟ ما تا وکیلمون نباشه چیزی رو امضا نمیکنیم!
الستور که از طریق سیگنالهای رادیویی گوش ایستاده بود و مکالمه را در حال پاپکورن خوردن گوش میداد، از پشت در با عصای رادیوییاش گفت:
- ولی ارباب شما که وکیل ندارین...
- تو ساکت تا خوراک مرغ های توی فسنجون مادرمون نکردیمت!
سالازار آهی کشید و گفت:
- حیف شد نواده ما... اگر امضا نمیکنی که ما بریم با یاران جدیدمون یه تور لحظه آخری هاگزمید رزرو کنیم و بریم عشق و حال.
- یاران ما هستند، نه یاران شما! خودمون میبریمشون گردش. با فرست کِلَس میبریمشون! اصلا بده به ما اون برگه رو امضا میکنیم!
لرد سیاه طی یک حرکت هیجانی برگه و قلمپر را برداشت و توافقنامه مسابقات نوشیدنی را امضا کرد. سالازار نگاهی به برگه ها انداخت و لبخندی شیطانی زد.
- عالیه! الان میگم مادرتون آبمیوه های تازه و مغذی رو بیاره برای مسابقه.
- آبمیوه؟ ما میخوایم هاتچاکلت بنوشیم!
- ولی توی برگهای که امضا کردی نوشته آبمیوه...
-