هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بچه‌های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: دیروز ۲۰:۱۰:۰۴

گریفیندور، محفل ققنوس، مرگخواران

الستور مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۹:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۱:۰۹
از ایستگاه رادیویی
گروه:
گردانندگان سایت
شـاغـل
جـادوگـر
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
محفل ققنوس
پیام: 181
آفلاین
خلاصه تاابتدای پست هاسک: اسلیترینی ها از تالارشون بیرون افتادن و دارن دنبال تالار جدید می‌گردن که تصمیم می‌گیرن داخل یه قابلمه فعلا زندگی کنن. برای رفتن توی قابلمه کوچیک میشن و توسط الستور و گابریل برای خاله بازی گیر میفتن. این دو نفر لباس سیندرلا رو تن سالازار می کنن و حالا به تامم لباس سفید برفی پوشوندن تا مهمون چایی خوری بشه.


-----------------------------

سالازار تام رو رها کرد که با کله بیفته توی فنجون چایی.
- شاهزاده از کجا می‌خوای پیدا کنی حالا واسه این؟
- اون صدای با کله تو چایی افتادن رو می‌شناسم! چه بلایی سر شوهر مامان آوردید؟ فقط مامان حق داره شوهر مامانو زجرکش کنه!

گابریل بدون توجه به داد و قال اسلیترینی‌ها، بدن بی‌جون تام رو از دست سالازار گرفت و رفت به سمت الستور.
- ال! ال! باید براش یه شاهزاده پیدا کنیم که بوسش کنه.

الستور جرعه‌ای چای نوشید، سرش رو تکون داد، و گفت:
- من یه ایده بهتر دارم... بیا کالبدشکافیش کنیم، سیبه رو ازش خارج کنیم و دوباره استفاده کنیم.
- ولی اونطوری که... دیگه بیدار نمیشه.
- عوضش بیشتر سرگرم میشیم.
- فقط مامان حق داره شوهر بی‌لیاقت مامانو کالبد شکافی کنه!
- پس همون شاهزاده پیدا کنیم بلکه بیدارش کنه. نمی‌ذارن یکم سرگرم شیم که.

و گابریل دوباره به سمت قابلمه برگشت، دستش رو تا آرنج وارد قابلمه کرد و شروع کرد به گشتن به دنبال شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفید.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: بچه‌های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳:۱۴ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین

هاسک پایک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۴:۰۹ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۳۳:۳۳
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 8
آفلاین
گلرت با سینه ی ستبر و چشمای مغرور جلوی انگشتای مهاجم وایساده بود. گرمی هوای قابلمه با خون اصیلی که توی رگ‌هاش جریان داشت، هارمونی خاصی پیدا کرده و اون رو به یه شخصیت اصلی شگفت‌آور تبدیل کرده بود‌. ابر چوبدستی توی جیبش سنگینی می‌‌کرد و آماده بود به محض خروج از قابلمه، جونش رو بذاره وسط تا غرور اسلیترین لکه‌دار نشه. اون واقعا بچه ی باحال اسلیترین بود.

سر انگشتای گابریل به خاطر اصطکاکی که با تام و سالازار داشت، برق برقی شده بودن و موهای طلایی گلرت سیخ وایسادن. چیزی نمونده بود که بهش برسه... سه سانتی متر... دو... یک.

صدای کشمکش و افتادن از بیرون تالار به گوش رسید و گابریل با عجله دستشو کشید و ازشون دور شد.

سر میز مهمونی چای‌خوری بلبشویی به پا شده بود. سالازار درحالی که با یه دست گوشه‌های دامنش رو گرفته بود، با دست دیگه‌ش محکم کمر و ستون فقرات تام رو هدف گرفته بود. چشم گابریل به سیب گاز زده‌ای که جلوی تام بود افتاد فهمید و تلاشای اون یکی دوست قابلمه‌ایش برای نجات دادن سفیدبرفی بی‌فایده‌س. درحالی که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت:
- نه سیندرلا اینطوری نمی‌تونیم نجاتش بدیم. تنها راه نجاتش...

نگاهی به قابلمه انداخت و این بار مصمم‌تر از قبل آستین‌هاش رو بالا داد.
- باید یه شاهزاده براش پیدا کنم!



پاسخ به: بچه‌های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹:۰۹ یکشنبه ۳ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۸:۴۵:۲۳
از تالار اسرار
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
اسلیترین
پیام: 279
آفلاین
- چقدر کوچولو و بامزه!

گابریل هم‌زمان که تام ریدل کوچولو رو به‌آرامی از قابلمه خارج می‌کرد، داشت به این فکر می‌کرد که کدوم شخصیت دیزنی رو برای ایفای نقش تام ریدل انتخاب کنه. تام ریدل که خودش ماگل بود و داشت تام ریدل رو ایفای نقش می‌کرد، دیگه حوصله نداشت به‌عنوان تام ریدل هم نقش شخصیت دیزنی رو بازی کنه. () برای همین سعی کرد که به سایز واقعیش برگرده تا بتونه اعضای اسلیترین رو از دست گابریل و الستور نجات بده، اما برعکس چیزی که فکر می‌کرد، نتونست به سایز واقعیش برگرده. کمی بیشتر سعی کرد و بازم موفق نشد. مروپ که از اون پایین‌ قابلمه داشت این صحنه رو می‌دید، با صدای بلندی فریاد زد:

- یادت رفته ماگلی و نمی‌تونی از جادو برای تغییر سایزت استفاده کنی؟

تام سال‌ها بود که در میان جادوگران زندگی می‌کرد و حتی به هاگوارتز اومده و توسط کلاه گروه‌بندی به تالار اسلیترین فرستاده شده بود و همه این اتفاقات باعث شده بود که یادش بره جادوگر نیست. الان که یادش افتاد، خاطرات این همه سال مثل قطار هاگوارتز وارد ذهنش شدن و باعث ایجاد بحران هویتی در تام شدن.

- من کی‌ام؟ هدفم چیه؟ چرا اینجام؟
- تو سفید برفی‌ای عزیزم، از دست مادرخوانده‌ات فرار کردی و اومدی اینجا پیش ما.
- من سفید برفی‌ام و از دست مادرخواندم فرار کردم و اومدم پیش شما چایی بخوریم.

تام که دیگه نمی‌تونست واقعیت رو از ایفای نقش تمایز بده، راحت‌ترین کار رو پیدا کرد و اونم قبول نقشش به‌عنوان سفید برفی بود. با کمی رقص و عشوه به سمت میز گابریل رفت و پشتش نشست. گابریل هم که از اولین مهمانش خوشحال بود، کمی به درون قابلمه نگاه کرد تا مهمون بعدیش رو برای صرف چایی انتخاب کنه.

- گابریل مامان، دفعه پیش که تنها ماگل رو از بین این همه جادوگر خالص کشیدی بیرون. این بار بیا این گلرت رو بکش بیرون ببینم این می‌تونه از دست تو نجاتمون بده یا نه.

گلرت هم که منتظر فرصتی بود که خودش رو به جهان جادوگری ثابت کنه و بالاخره بتونه کمی از طرفداران دامبلدور رو به سمت خودش بیاره، سینه‌اش رو سپر کرد و با شجاعت جلوی دستای گابریل قرار گرفت تا ناجی اعضای اسلیترین بشه.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

بخشی از خاطرات سالازار اسلیترین : تاریکی که زنده ماند!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بچه‌های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸:۳۶ شنبه ۲ تیر ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۲۲:۲۰
از اعماق خیالات
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
گردانندگان سایت
پیام: 193
آنلاین
اسلیترینی‌ها که اون پایین پایینا قرار داشتن، با شنیدن تصمیم جدید گابریل که اکو مانند از اون بالا بالاها پایین میومد، بر خود می‌لرزن و می‌ترسن و در نهایت می‌گرخن!

بله جماعت اسلیترینی که روزگاری به وقار و متانتشون معروف بودن، حالا با دیدن سالازار اسلیترینی که ابهتش توسط گابریل با خاک یکسان شده بود، به این نتیجه می‌رسن که اگه فریادزنان به این سو و آن سو بدون براشون کم آبرو ریزانه‌تره تا این که توسط دستان گابریل هم‌چون گل چیده بشن و در نهایت لباس سفید برفی یا راپونزل به تنشون بره. خصوصا اگه جنسیتشون مذکر بود این حقارت چند برابر می‌شد می‌دونین؟

در بین هیاهوی اسلیترینی‌ها که هرکدوم به سویی می‌دویدن، سالازار هم‌چنان دست به سینه رو صندلی پلاستیکیش نشسته بود.
- دست از سر نوادگان من بردار دختر! تالارمونو ازمون گرفتن بس نبود، حالا می‌خواین هویتمون هم ازمون بگیرین؟

اما در بین جیغ‌ها و فریادهای متوالی جماعت اسلیترینی، صدای سالازار به گوش گابریل نمی‌رسه. شاید صدای سالازار نمی‌تونست به گابریل برسه، اما دست گابریل که می‌تونست به اسلیترینی‌ها برسه!

- نه مامان نه! گابریل مامان تجدید نظر کن!

گابریل در واقع نمی‌دید که چه آشوبی به پا کرده و اون پایین چه خبره. فقط دستش رو تا آرنج تو قابلمه کرده بود و منتظر بود سر انگشتانش با شخصی برخورد کرده و اونو بقاپه. از قضای روزگار مروپ شخصی بود که انگشتان گابریل هر لحظه داشت بهش نزدیک‌تر می‌شد. اما مروپ مامانی نبود که با این انگشتا گیر بیفته. پس بلافاصله تام رو که درست از کنارش داشت عبور می‌کرد می‌گیره و سپر بلای خودش می‌کنه.

انگشتان گابریل حالا با رسیدن به تام به دورش حلقه می‌زنن و اولین قربانی رو بیرون می‌کشن!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بچه‌های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶:۴۰ جمعه ۱ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکارلت لیشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۲:۲۷
از میان ورق های کتاب
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
پیام: 58
آفلاین
- بفرمایید چایی میل کنید سیندرلا خانم.

نگاه سالازار کبیر بسیار خشمگینانه بود. از شدت سنگینی هوای داخل قابلمه تا چند دقیقه صدایی از کسی بیرون نمی‌آمد و سکوت حکم‌فرما بود. حاضرین متاثرانه به سالازار که ابهتش در حال خدشه‌دار شدن بود نگاه می‌کردند و در همان حال گابریل با شادی به او چایی تعارف می‌کرد و با اصرار از او می‌خواست که چای نامرئی‌اش را بنوشد.

- آخه این چه وضعشه زن؟ با این قابلمت دستی دستی آبروی گروه و جدمون رو ریختی سطل آشغال که؟ مرلینا من از دست این زن چیکار کنم؟
- گابریل تو یه مقدار برای خاله بازی بزرگ نیستی؟ اینجوری به بیماری رفتار کودکانه در بزرگسالی دچار میشیا!

مروپ سرش را به سمت بالا بلند کرد و رو به جایی که گابریل باید می‌بود گفت:
- گابریل مامان، نمیخوای قابلمه مامانو بزاری کنار و بری با شاخای الستور بازی کنی؟
- آخه چرا؟ من هیچوقت دوستای قابلمه‌ایمو تنها نمیزارم!
- حیف که درب خروجی اینجا تو آپدیت های بعدی اضافه میشه شاتوت های مامان، مگرنه میرفتیم.

با پیچیدن دوباره صدای گابریل در تالار مو بر تن حاضرین سیخ شد و قابلمه در سکوت فرو رفت:
- هرچی مهمونای خاله بازی بیشتر باشن بهتره! الان دو نفر دیگه رو هم میارم بازی کنیم! کی لباس سفید برفی و راپونزل می‌پوشه؟



پاسخ به: بچه‌های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲:۰۶ جمعه ۱ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۲۰:۴۸
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
گردانندگان سایت
پیام: 567
آفلاین
دست غول پیکر به داخل قابلمه آمد. کله دوریا را گرفت و به سمت راست چرخاند.

- گابریل مامان؟! دستتو آوردی تو قابلمه تالار اسلیترینی مامان چیکار؟!
- دوستان من کله دوریا رو هم چرخوندم و اینطوری همه دخترا یه وری نگاه می‌کنن همه پسرا اونوری.

صدای الستور از بیرون قابلمه به گوش رسید.
- من هنوزم کله‌م متمایله خیلی ریز به سمتی که کله‌های شماها متمایله ولی... سختم بود کامل کج کنم کله‌مو.

گابریل با انگشتش کله دوریا را ناز کرد و با یک چشمش به داخل قابلمه نگاهی انداخت.
- دوریا عیبی نداره کله‌تو چرخوندم که؟

دوریا که گردنش در اثر چرخش ناگهانی کله‌اش تا ابد متمایل به راست گیر کرده بود، نگاهی سنجش‌گر به دست گابریل که در فاصله چند میلی‌متری سرش قرار داشت انداخت و با نگرانی لایکی نشان داد.

- پس از الان به بعد شماها دوست قابلمه‌ای منین!

درب قابلمه را بر روی آن گذاشت و خوشحال و خندان خودش را به میزی که روی آن فنجان و قوری‌ای چینی و چند لباس باربی در ابعاد کوچک قرار داشت، رساند.
- حالا که دوست خوب منین بیاین با هم خاله بازی کنیم! کی لباس سیندرلا رو می‌پوشه؟

لحظه‌ای بعد سالازار اسلیترین کبیر در حالی که لباس سیندرلا را بر تن داشت بر روی صندلی صورتی رنگ پلاستیکی تکیه زده و گابریل، فنجان چینی را در دستش جا می‌داد.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸:۴۳ چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۱:۱۳ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۲۰:۳۰
از عمارت ریدل ها
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
پیام: 32
آفلاین
اعضا یک به یک وارد شدند. تالاری بود پر شکوه و عظمت ...که نه خب! در واقع قرار بود وارد یک عدد تالار لوکس، با تمام امکانات رفاهی، تفریحی شوند که کفگیرشان به ته قابلمه خورد. تالار جدید چیزی جز یک چادر مسافرتی ۱۲ نفره نبود. خب حداقل از این لحاظ ظرفیت بیشتری نسبت به سایر چادرهای مسافرتی داشت. البته ۴ تا پنجره ی مشرف به دره هم از آپشن های گفتنی آن بود.

-بانو دیگه مارو نمیخواین؟
-امم بانو اینجا قرار گاه موقتمونه نه؟ بعد از استراحت کوتاهی دوباره مسیرو ادامه میدیم؟
-بانو میگم میشه ته قابلمه رو قیر بگیریم تو خود قابلمه یه گوشه ی تالار بمونیم؟
-بانو...
-چه خبره جوجه اردکای مامان؟ نیومدیم اردو که! خونه زندگیمونو جمع کردیم اوردیم. میخواین بخواین نمیخواینم بازم باید بخواین چون دیگه جا نداریم همینم غنیمته.
-بابا آخه زن! شد ما یه بار در یه جایی رو باز کنیم رو به روی فلاکت و بدبختی و کنار ملک الموت این جناب داس بدست حاضر به قبض روح ظاهر نشیم؟ من چه گناهی کردم آخه؟ میخوام همین فردا مهریه مو بذارم اجرا.
-مهریه که مال منه تو باید بدی.
-مرلینااا من چه گیری کردم از دست این زن؟
-
-بانو مروپ حالا چجوری از توی قابلمه اومدیم اینجا وسط نا کجا آباد؟
-اسکور مامان هنوز این چیزا برات زوده یاد بگیری.
مروپ درحالیکه به شکل جان سینا طور هرکدام از اعضا را در گوشه ای از چادر جا میداد این را به اسکورپیوس گفت.

-دوریا کاهوچینی مامان حالا که بغل در نشستی اون زیپ چادر رو میکشی شبا اینجا خیلی سوز میاد.
دوریا درحال کشیدن زیپ بود که ناگهان یک دست مجهول الهویه از در قابلمه عبور کرد و وارد قابلمه شد.


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۲ ۱۶:۱۷:۵۱

S.O.S


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰:۲۰ سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکارلت لیشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۲:۲۷
از میان ورق های کتاب
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
پیام: 58
آفلاین
- این قابلمه نیس؟

نگاه اسلیترینی ها روی قابلمه میچرخید و سعی داشتند کوچک‌ترین نشانه ای از تالار عظیم و چشمگیر و چشم‌کور‌کن جدید در آن پیدا کنند ولی نبود.

- مثبت فکر کنید شاید کلید تو قابلمه‌س.
- فکر نمی‌کنم...
- این بود آرمان های سالازار؟
- تازه قابلمه مامان دستگیره نسوز هم داره شفتالو های مامان.

مروپ همچنان به‌شدت بر عقیده‌اش استوار بود و قابلمه گرانیتی سه جداره را بهترین تالار جدید می‌دانست. قابلمه‌ای که هر کسی به آن نگاه می‌کرد آخرین چیزی که به ذهنش می‌رسید تالار اسلیترین بود. تنها فایده ای که قابلمه بی‌نوا می‌توانست برای اسلیترینی ها داشته باشد، این بود که غذا هایشان را در آن بپزند.

یکی از اسلیترینی ها که هنوز اعتقاد داشت کلید تالار جدیدشان در قابلمه منتظر است تا دست دراز کنند و خوش و خرم به تالارشان بروند، جلو رفت و دستش را داخل قابلمه کرد. اما در کمال تعجب دستش به کف قابلمه برخورد نکرد و ار آن رد شد!
_ها؟

مروپ، نواده بر‌حق سالازار بار دیگر نجاتشان داده بود.



پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰:۳۶ سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۲۰:۴۸
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
گردانندگان سایت
پیام: 567
آفلاین
خلاصه:

تالار گریفیندور دچار نقص فنی شده و اعضاش برای سکونت به تالار اسلیترین فرستاده شدن. حالا دامبلدور میخواد کلا تالارو به گریف بده و به اسلیترینی ها گفته باید برن برا خودشون دنبال جا بگردن!
_____________


-نوادگان جد مامان، اصلا نگران نباشین! مامان یه مکان گرم و مناسب برای همتون تدارک دیده!

اسلیترینی ها نگاه تردید آمیزی به نواده رسمی سالازار اسلیترین انداختند. به هر حال سالازار اسلیترین یک بار تالار اسلیترین را در اختیارشان گذاشته بود؛ حتما نواده او هم میتوانست اینکار را انجام دهد.

-تالارتون جا داره؟ میتونم کل پاتیلامو توش بذارم؟
-کاملا هکولی مامان.
-مطمئنه دیگه؟ دوباره که دامبلدور از توش نمیدازدمون بیرون؟!

به هر حال دوریا به عنوان سرگروه اسلیترین حق داشت از مطمئن بودن تالار جدید اطمینان حاصل کند.

-شک نکن دوریا مامان...اصلا اسلیترینی های مامان، میخواین خودتون تالار جدید مامانو ببینید؟
-ببینیم.
-نشنیدم صداتونو!
-بـــبــیـــنــــیـــم!

مروپ دستش را در جیبش فرو برد. جماعت اسلیترینی مطمئن بودند به زودی کلید طلایی تالار جدیدشان را در دست او خواهند دید. با آن کلید، در تالار پهناورشان را می گشایند و روبان سبزش را می برند؛ سپس با شومینه طلاکوبش در دهان بد خواهان اسلیترین میزنند.

-اینم تالار جدیدمون نوادگان جد مامان. قابلمه گرانیتی سه جداره مامان! تازه پایینشم یه شومینه بزرگ براتون روشن میشه.
-


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۱ ۱۸:۱۹:۱۷

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۳:۳۹ چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱

دیانا کارتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۰ یکشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱:۱۱:۰۸ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
از خونت خوشم میاد
گروه:
مـاگـل
پیام: 59
آفلاین
«مدتی بعد»
-دیانا بالاخره اومدی ببین ما معجون رو آماده کردیم و برودریک هم آماده است باید شروع کنیم
&آره ولی قبلش باید یه چیزی رو بدونین
-چی؟

دیانا اول همه جارو با دقت زیاد نگاه کرد تا لرد رو نبینه و بعد گفت: اگه بفهمم کسی گفته این نقشه رو آندرومدا کشیده اون وقت فکر کنم بدنم از خون پر میشه و خونه ام از جسد. فهمیدین چی میگم دیگه؟

همه ی اعضا با ترس سر تموم دادن. همه جز آندرومدا.

-هی صبر کن ببینم قرارمون این نبود که
&دوریا نقشه عوض شد خودت معجونو به دست برودریک برسون
-دارم میگم این نقشه من بود نه تو
&برو مرلین رو شکر کن که خونت رو تا ته نمی‌کشم بیرون حالام برو دورشو از جلو چشام وگرنه به سرنوشت پانسی دچار میشی
-اما...
-هی آندرومدا بس کن دیگه. باشه دیانا من معجونو به برودریک میدم. فقط بگو ببینم چه بلایی سر پانسی آوردی؟
&یکم ادبش کردم. همین.

دوریا معجون رو از هکتور گرفت و رفت تا اونو به دست برودریک برسونه. اعضای اسلیترین هم به گفته دیانا هکتور رو در تنها اتاق سالم اسلیترین مخفی کرده و تحت محافظت شدید قرار دادن.

_____

-دیانا بیا که مشتری آوردم برات.

دیانا که آرامشش با داد ناگهانی دوریا و افتادن فردی روی پاهاش به هم ریخته بود با بدترین نگاهش به چشم های دوریا زل زد.

-اینجوری نگام نکن. ببین خانم چه دستگلی به آب داده. ظاهراً از کاری که باهاش کردی درس نگرفته

دیانا صورتش رو برگردوند و پانسی که با ترس توی خودش مچاله شده بود رو نگاه کرد.

&اون وقت ایشون چه گندی زده؟
-درست لحظه ای که پاتر می‌خواسته نوشیدنی رو بخوره سر رسیده و جلوشو گرفته بعدم بهش گفته نقشه ما چی بوده
_چی گفتی؟

لرد همون لحظه از راه رسید. رنگ صورت پانسی مثل گچ شد و آماده شد تا همون لحظه به بدترین روش کشته بشه.

-دیانا اجازه داری هرکار خواستی با اون بکنی
& خیالتون راحت باشه

دیانا یقه ی پانسی رو گرفت و در حالی که بیرون می رفت گفت: لرد، فکر کنم مجبوریم از نقشه آخر استفاده کنیم.

یک ساعت بعد، دیانا با پاتر برگشت. لرد و بقیه اسلیترینی ها هم منتظرش بودن.

&خب، فکر کنم وقتشه که نقشه مون رو عملی کنیم.

لرد و دیانا به پاتر نگاه کردن که از ترس می‌لرزید.
-پانسی، از اونجایی که تو پیمان ناگسستنی بستی به نفعته که کاری که ازت خواستیم رو انجام بدی وگرنه سرنوشت شومی در انتظارته
&تهشم جان تو تابوت منه. پس حواستو جمع کن پانسی

و پانسی رو که دیگه نمی شد از پاتر تشخیصش داد، به سمت اتاق دامبلدور فرستادن.


بی صبرانه منتظر قربانی بعدی ام







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.