در همین حین که پسرا گرفتن خوابیدن و خروپف می کنن دخترا به انجام کارهای شیطانی و خبیث در بیرون خوابگاه هستن.
فلور : خب همه هستیــن؟
همه (با صدایی همچون نعره شیر و بچه های کلاس اولی) : بلـــــــــــــــــه
فلور : هیـــــــــــــش
مگه سر کلاس درسین اینجوری داد میزنین؟ اؤوم باشید بابا.
همه (با صدایی همچون صدای دولفین) : بلـــه
آوریل : خب بچه ها. من و این فلور نشستیم فکر کردیم و از خواب شبانمون زدیم و یه خیلی تو کتابخونه گشتیم و خلاصه از مغزمون یه خیلی استفاده کردیم تا بتونیم با انجام یه کاری، به این پسرا یه درس درست حسابی بدیم.
همه :
فلور : درسی که تا آخر عمر یادشون نره. و دیگه جرات نکنن بیان طرف خوابگاه ما.
همه :
پادما : راس میگن اینا. چه معنی میده که اینا هرشب خواب و اسایش رو از ما میگیرن.
دزیره : دقیقا. من الان چند روزه که سر کلاسا همش چرت می زنم.
کارولینا : تو که همیشه خدا چرت می زنی
دزیره :
فلور : خیلی خب دعوا بسه.
آوریل : ما هم برای همین میخوایم تنبیهشون کنیم.
فلور : و برای اینکار میخوایم از یه روش ماگلی کمک بگیریم.
همه : روش ماگلــــــــــــــــی؟؟
آوریل : بله روش ماگلی. من این روش رو از توی فیلم Resident Evil 1 یاد گرفتم.
همه : Resident Evil؟؟؟؟
فلور : بله. Resident Evil که یه فیلم فوق العاده قشنگ و خفنه.
البته چون روشش ماگلی بود من با کمک گرفتن از کتابخونه تونستم یه ورد برای اینکاری که میخوایم انجام بدیم پیدا کنم.
همه :
آوریل : ببینین تو اون فیلم یه نور باریکی بود که رنگش قرمز بود. بهش میگن اشعه.
همه :
پادما : به این نورای باریک می گن شعاع نور.
فلور : شما دخالت نکن. آوریل بهتر از منو تو می دونه چی میگن به اونا.
پادما : حالا نمیشد منو ضایع نکنی؟
آوریل :بسه دیگه. خب .... اگه کسی از اون اشعه رد میشد بدنش از همونجا قطع میشد.
همه :
گابر : مامـــــــــــان :mama: :mama: من می ترسم.
فلور : ااا ساکت باش. من با این تحقیقاتم کاری می کنم که اون نور به صورت یه صفحه در بیاد و اگه کسی از اون نور یا اشعه رد شه، یه صدای بوق بیاد و یه آژیر قرمز رنگ تو تالار روشن بشه. نه اینکه کسی بدنش قطع شه. در نتیجه اگه کسی بخواد بی اجازه وارد خوابگاهمون بشه ما می فهمیم و .....
همه :
کارولینا : شما واقعا نمونه یه ریون کلاو دانا و باهوش هستین.
همه :
آوریل و فلور :
فلور : خب بچه ها. من الان اینو یه کار می کنم که فقط اگه پسرا رد شن بوق و .... بزنه.
همه :
یهو حمید از خوابگاه میاد بیرون
همه (هم حمید هم دخترا) :
حمید : شما خواهرا این موقع شب اینجا چی کار میکردین؟؟؟
آوریل : مـــا؟؟؟...چیزه... یعنی میدونی......چیزه دیگه...
حمید : خواهر..انقده چیزه چیزه نگو. میان میگیرنتـــــا. خجالت داره واله.
فلور : منظور آوریل اینه که ما خوابمون نمی اومد گفتیم اینجا دوره هم جمع شیم.
همه :
حمسد : خواهر...لطفا انقده خالی نبند که من همه حرفاتون رو شنیدم.
دزیره : مر....بوق بوق بوق بوق ......(بوقا ادامه دارن) تو خجالت نمی کشی فالگوش وامیستی؟
حمید : خواهر دزیره خجالت داره. دختر که نباید انقده فحشای بد بد بلد باشه.
همه :
حمید : تازه..من میخواستم برم دست به آب. حالا به طور اتفاقی حرفای شما رو هم شنیدم.
پادما : شنیدی که شنیدی. گوشت روشن. جالا منظورت چیه؟
حمید :
منظورم اینه که باید یه جوری اون طلسم رو اجرا کنین که از پسرا من بتونم بیام تو. بقیه نتونن.
همه :
کارولینا : تو چرا می خوای بیای؟
حمید : واسه اینکه اگه یه وقتی اتفاقی افتاد براتون بیام کمک.
فلور : ما اینکارو نمی کنیم.
حمید : منم میرم به برادرا میگم. و از همونجا شروع میکنه به داد زدن : برادرا......برادرا.....
آوریل : ااااااااا........چه خبره ؟؟؟آروم. خیلی خب قبوله.
حمید :
فلور : ولی وای به حالت اگه به کسی اینو بگی فهمیدی؟؟؟؟
حمید : باشه
[size=small]جادÙÚ¯Ø±Ø§Ù Ø¨Ø±Ø§Û ÙÙ
Ù