سوپر وزغ !قسمت اول
كارگردان : استیون اسپیلبرگ
نويسنده : ویکتور هوگو
بازيگران : همه در جای خود
موسیقی متن : متالیکا
تیتراژ فیلم : با صدای محمد اصفهانی
با تشکر از شما خواننده / بیننده عزیز و جیگر و گرامی که این سری پست/ فیلم ها را تا آخر مطالعه / مشاهده خواهید کرد !
_______________
ــ عزیزم کدومو دوست داری برات بخرم ؟
ــ همون .
ــ کدوم ؟
ــ اون .
ــ کدومو میگی ؟
ــ همون جیگره .
ــ آها... فهمیدم !
لحظه ای بعد نویل و مامان بزرگش از مغازه میان بیرون ، نویل وزغی رو که از مغازه خریده دستش گرفته وخیلی خوشحاله وبالا پایین میپره و اینا .
مامان بزرگ نویل درحالی که داره نوه شو نوازش میکنه میگه : چطوره ؟
نویل : خیلی دوستش دارم ! برم خونه میخوام کلی باهاش بازی کنم !
ــ اسمشو چی میخوای بذاری ؟
ــ تره ور !
ــ واسه چی ؟
ــ برای ای که اسم جنی که تونست شونصد سال پیش اولین گیتار الکتریک رو اختراع کنه تره ور بوده ! اسم اولین جادوگری که فرضیه کروی بودن زمین رو با دلیل و برهان تکذیب کرد تره ور بوده ! طبق شواهد مستند و خیلی خفن و اینا اسم کلئوپاترا توی شناسنامه ، تره ور بوده ! لغت تره ور از رموز باستانی یونانی بوده و خیلی کلمه خوفی بوده .
مامان بزرگ نویل که تحت تاثیر اطلاعات عمومی نوه ش قرار گرفته :
قطار قطبی هاگوارتز نویل تنها توی کوپه نشسته و داره طرز صحیح نوشیدن چای رو به تره ور آموزش میده .
در همین لحظه در کوپه باز میشه و هری پاتر میاد تو .
هری پاتر : سلام چطوری خوبی ؟ چه خبر ؟ من دنیل رادکلیفم ! تو خوبی ؟ جیگرتو...
نویل : اهههههههه... ایول !
...باب مخ این اما واتسونه رو بزن دیگه !
ــ یه آدم بوقی ایه که نگو ! صد بار بهش گفتم شماره بده ، زور زد شماره ایرانسلشو داد بوقی .
ــ نگران نباش ، جوینده یابنده س !
ــ حالا اونو بیخیل ، یه دقه وزغتو میدی ؟
ــ واسه چی ؟ مگه خودت نداری ؟
ــ دارم ، جغد دارم ولی ازش خسته شدم ، یه چند دقه همینو بده دیگه .
نویل با اکراه تره ور رو ورمیداره و میده دست هری .
هری : اووووف چه جیگری هم هست !
-- نیم ساعت بعد --
نویل تنها توی کوپه نشسته و داره کتاب قدیسین مرگبار با ترجمه وبلاگ هری پاتر 2000 رو میخونه . ( زیرنویس : بیایید دست به دست هم دهیم و قانون کپی رایت را ارج نهیم !
)
در کوپه باز میشه و هری میاد تو ، تره ور تو دستشه .
هری : بیا عزیز ، دستت درد نکنه ، خیلی حال داد ، پنج دقیقه من پنج دقیقه اون ...
نویل میره جلو و تره ور رو از دست هری میگیره و شروع به نوازشش میکنه .
-- چند دقیقه بعد--
در کوپه باز میشه و اسنیپ با موهای سیخ سیخ و خیلی فشن و اینا میاد تو .
اسنیپ :
نویل : ایول چه تیپی !
اسنیپ : هوووم...یه مغازه ای هست تو هاگزمید اسمش مغازه اتو موی اسنیپه ! مال خودمه ! خواستی بیا !
نویل : میام حتما !
اسنیپ : چیزه... یه دقه همون وزغتو میدی ؟
نویل :
-- نیم ساعت بعد --
اسنیپ تره ور رو پس میاره .
اسنیپ :
تره ور :
نویل :
اسنیپ : چه وزغ جیگری داری !
جلوی در هاگوارتز نویل : تره ور جون ، میگن که خوابگاه ها جداست ، نظر تو چیه ؟
تره ور : خیلی خوبه که دختر و پسرا از هم جدا هستن ! این طوری بچه ها از همون اول آدم بار میان و سالم رشد میکنن .
داخل هاگوارتز صحنه های فجیع بی ناموسی !
جرج ویزلی و آنجلینا جانسون جلوی هم واستادن و در حال صحبت هستن . جرج در حالی که به برجستگی ای روی شلوارش اشاره میکنه میگه : بیا مسابقه بیست سوال بازی کنیم ! حدس بزن این برجستگیه چیه ...
آنجلینا:
تو جیب جا میشه ؟
جرج: بستگی داره سایز جیب چی باشه ولی عموما نمیشه گفت که تو جیب جا میشه .
آنجلینا : اوه چه خوب... خصوصیه یا عمومی ؟
جرج: همه میتونن ازش استفاده کنن .
آنجلینا : خوردنیه ؟
جرج : اگه خوردنی بود که میدادم بخوریش !!
آنجلینا : نمیدونم باب بگو دیگه .
جرج دست میکنه تو جیبش و یه دسته گل ، همون چیزی که موجب ایجاد برجستگی میشد رو بیرون میاره و میده به آنجلینا .
آنجلینا :
دامبلدور و مک گونگال کنار هم نشستن .
دامبل : اوففف... مینروا جون چقدر جیگر شدی ، هلوتو بخورم !
مینروا :
کارگردان : کات ! آقا کات ! ای بابا ! دوباره می گیریم .
دامبل : اوففف... مینروا جون چقدر هلو شدی ، جیگرتو بخورم !
مینروا :
نیک بی سر توی هوا شناوره و با بانوی خاکستری ( همون یارو شبح ریون !) داره حرف میزنه .
نیک : شما چقدر متشخص هستین ! این شخصیت رو از چه کسی به ارث بردین احیانا ؟
ــ از مادرم راونا ، اونم خیلی متشخص بودش .
تره ور : این جا چقدر فساد جریان داره ! از بالا بودن درصد انرژی منفی خفه شدم !
دو جغد در حال صحبت با هم هستن و تره ور داره نگاشون میکنه .
ــ میگن اونورا یه مدرسه ای هست به اسم آکوارتس که مخصوص موجودات جادوئیه ، موجودات جادویی اداره ش میکنن و خیلی جای خفنیه !
ــ هوم اوهوم .
تره ور با خودش : عجب ! مدرسه ای برای موجودات جادویی ! جایی که فساد توش راهی نداره ! اوفففف...من باید برم آکوارتس ! جای من این جا نیست !
یه لحظه که نویل انگشتش تو دماغش بود ، تره ور از فرصت استفاده کرد و سریع پا به فرار گذاشت و انقدر دوید و دوید و دوید تا شونصد ها کیلومتر از هاگوارتز دور شد ، بعد به این نتیجه رسید که باید به دنبال آدرس آکوارتس بگرده .
در همین افکار بود که تالبویی جلوش دید که روش نوشته شده بود : آکوارتس ــ شونصد کیلومتر
تره ور : ایول بالاخره رسیدم !
و شونصد کیلومتر دیگه میدوه .
آکوارتس تره ور جلوی یه پری دریایی که منشی اونجا بود ایستاده و در حال صحبته .
تره ور : اومدم تو مدرسه ثبت نام کنم .
پری دریایی : اوه شما یه کم دیر اومدین ، توی آکوارتس این طوریه که کلاسا از اول تابستون شروع میشه و اول مهر یه امتحان از ملت میگیریم و تمام .
تره ور : خب من الان چی کار کنم ؟
پری دریایی : از شانس شما تا چند دقه دیگه امتحان شروع میشه و شما هم میتونین توش شرکت کنین و در صورت قبولی در تابستان بعدی در کلاس های آکوارتس شرکت کنید.
تره ور : آها ایول...بعدامتحان چه درسی هست الان ؟
پری دریایی : یه امتحان کلی هست از همه درس ها ، موفق باشید .
تره ور وارد سالن امتحان میشه ، سالن پر بود از جک و جونور های جادویی که روی صندلی ها نشسته و منتظر شروع امتحان بودن .
تره ور کنار موجود پشمالوی پنج پایی میشینه که با هر دستش یه قلم پر گرفته و شدیدا آماده جواب دادن و تست زدن و پر کردن و غیره س.
-- چند دقیقه بعد ، بعد از توزیع ورقه ها --
تره ور به موجود پنج پا نگاه میکنه که بالای ورقه ش مینویسه : مک بون پشمالو .
تره ور : آقا بی زحمت یه دونه قلم پر مرحمت میکنی ؟ هیچی ندارم بنویسم .
مک بون : مگه خودت نداری ؟
تره ور : نه ندارم .
مک بون : چی کار کنم که نداری ، میخواستی یه چیزی با خودت بیاری بنویسی .
تره ور : یهویی شد ... حالا تو که پنج تا قلم پر داری یکیشو بده دیگه .
مک بون : نمی دم آقا نمی دم ! میخواستی یه قلم پر بیاری واسه خودت ! اصلا چیز خوردی دست خالی پاشدی اومدی امتحان بدی !
هدویگ که کنار تره ور نشسته بود و فلاکت و بدبختی تره ور رو می دید یه قلم پر ورداشت داد به تره ور .
تره ور : دست شما درد نکنه ! چه قلم پر خوشگل ناز جیگری داری !
هدویگ : قابل شما رو نداره
تره ور : شما جغد هری پاتر نیستی ؟
هدویگ : چرا ولی وقتی که این قضیه آکوارتسو شنیدم از دهن بچه ها اومدم این جا و یه هویج هم رنگ کردم گذاشتم جای خودم .
-- دو دقیقه بعد --
تره ور سرشو روی برگه خم کرده و به سوال " چگونه دراز نشست برویم ؟" نگاه میکنه .
تره ور توی برگه ش مینویسه : به سادگی هر چه تمام تر ، ابتدا روی زمین دراز می کشیم ، برای بهتر شدن کیفیت و سرعت دراز نشست بهتر است که فردی جلویمان بنشیند و با ما قاطی و محکم شود و بعد ما باید خم و راست شویم و عمل درازنشست را انجام دهیم ، اصولا باید در یک دقیقه 35 بار خم و راست شویم و کلا جواب این سوال به عبارت ساده تر ، بخوابیم و بریم .
تره ور میرفت که سوال بعدی رو جواب بده که صحنه ای دید که اونو کلا از ادامه نوشتن بازداشت .
چند پری و داف دریایی موجودات جادویی کیک و آبمیوه تقسیم می کردند و آنان را شارژ می کردن تا سوالات را بهتر جواب دهند و همچنین ( اوه این جا حتما باید سانسور بشه !)
تره ور با عصبانیت بلند میشه و در حالی که برگه شو پاره میکنه و فحش خارمادر میده ازآکوارتس خارج میشه .
تره ور : اه ! هیچ جایی نیست که در اون جا فساد نباشه ! تف ! اه خوب نشد...خخخ... تف ! تف به این زندگی ! من آخرش یه جایی رو پیدا میکنم که با روحیات لطیفم سازگاری داشته باشه !!
و تره ور اونقدر دوید و دوید و دوید تا آخرش دست و پاش با هم یکی شدن ولی اون دست بردار نبود و همچنان در پی مکانی برای زندگی بود که توش هیچ گونه فسادی از هیچ نوعی نباشه .
وسط بیابونی بی آب و علف تره ور از دور کلبه ای می بینه . از یه رهگذری که از اون بیابون رد می شد میپرسه : اون کلبه مال کیه ؟
رهگذر : توی اون کلبه استاد ایکس زندگی میکنه .
تره ور :
ایکس ؟! داداشش هم ایگرگه حتما ؟ ها ؟
رهگذر : عزیز چقدر بامزه ای تو..
آدم مرموزیه ، میگن چون که نتونسته بود جای سالمی برای زندگی پیدا کنه این جا زندگی میکنه ، حتی هاگوارتز هم نرفت چون نتونست اون همه فساد رو تحمل کنه و الان هم دور از بقیه مردم زندگی میکنه و در ضمن... استاد کنگ فو هم هستش !
تره ور با خودش : خیلی ممنون آقای رهگذر... هومم ...ایول ! این جا همون جایی هست که باید باشم ، باید با استاد ایکس زندگی کنم ... اما چه جوری وارد خونش بشم
برم در بزنم بگم لطفا جون مادرت منو تو خونت راه بده ؟
-- نیم ساعت بعد --
تره ور در حالی که خیلی خوشحاله مرتبا فریاد می زنه : اوره کا ! اوره کا !
اون به سمت کلبه راه میفته و با خودش میگه : باید خودمو تو یه پارچه بپیچم و در بزنم و جلوی در بخوابم و نقش یه نوزاد رو بازی کنم ! این طوری اون منو بزرگ میکنه !!
دقایقی بعد درحالی که تره ور یه پارچه سفید بزرگ از کارگردان گرفته و دور بدنش پیچیده آماده در زدن و اجرای نقشه س .
تق تق !
تره ور سریع میخوابه رو زمین و برای این که به نوزاد شباهت بیشتری پیدا کنه شروع به گریه کردن میکنه .
چند لحظه بعد ایکس که پیرمردی ریزه میزه و لاغر بود درو باز میکنه .
ایکس : هوممم... کی این بچه رو گذاشته این جا ... هوممم من باید بزرگش کنم .... هوممم م هیچ وقت بچه نداشتم ! این بچه رو مثل خودم تربیت می کنم ، به یه انسان سالم تربیتش میکنم ، کنگ فو یادش میدم و غیره !
ایکس تره ور رو ورمیداره و وقتی که پارچه رو از رو صورت تره ور کنار میزنه با تعجب فریاد میزنه : این یه وزغه ! هوممم ولی مشکلی نیست.... چرا قیافش درهم بر هم و عجیب غریبه ، انگار پیر به دنیا اومده و هر چقدر زمان بگذره قراره جوون تر بشه !!!
( درهم برهم بودن قیافه تره ور به خاطر خستگی شدید ، عرق و آفتاب سوختگی ای در حد تیم ملی بود .
)
ایکس : من اسم تو را بنجامین می گذارم ! بنجامین وزغ ! باشد که همانند من شوی ! (
)
تره ور : اسم من تره وره ! من قورباغه ام .
ایکس : هوممم... تو حرف زدن بلدی ! تو یه قورباغه استثنایی هستی !
تره ور : آره دیگه چی کار کنیم... البته من وزغم .
ایکس :
بیا تو ...
تره ور با خودش : بالاخره به آسایش رسیدم .
ایکس : پدر و مادرت چرا تو رو این جا ول کردن ؟ اصلا یادت هست ننه باباتو ؟
تره ور : همون اول که به دنیا اومدم این پارچه رو پیچیدن دورم و من الان اولین باره که چشم باز کردم و دارم می بینم دنیا رو .
ایکس : هوممم... تو واقعا دارای قدرت های فوق مخوفی هستی ! تو می تونی خیلی کارها رو انجام بدی ! تو باید پیش من زندگی کنی و من بزرگت کنم تا بتونی به قدرت های مخوف فرا افسانه ای دست پیدا کنی !
تره ور : حالا زحمت نمیدم ...
ایکس : نه ! تو باید پیش من پرورش پیدا کنی تابتونی از قدرت هات در حد تیم ملی استفاده کنی !
تره ور : البته زیاد موافق نیستم ولی چون شما زیاد اصرار می کنین ، چشم پیش شما میمونم
راستی اسم شریف شما چیه ؟
ایکس : بنده ایکس هستم ! و از الان هم گادفادر تو هستم و هر چی بلدم بهت یاد میدم تا به موجود استثنایی تبدیل بشی !
تره ور : میشه بگین من چه قدرت به خصوصی دارم الان ؟
ایکس : همین که درحالی که نوزاد هستی حافظه قوی و قدرت تفکر و اینا داری !
تره ور که خودش از خودش کفش بریده بود :
ایکس : بیا تا جای خوابت رو بهت نشون بدم ...
سال ها بعد!... تره ور که تمرینات فوق تخصصی رو زیر نظر استاد ایکس گذرونده و در کنگ فو ، سانگ شو ، شطرنج ، چوگان ، هفت سنگ ، ادبیات ، نقاشی با پاستل ، قالیبافی ، معرق و غیره به حد استادی و خدایی رسیده .
ایکس : تره ور ! الان تو دیگه آماده شدی تا من اون راز خلی خفن رو بهت بگم !
تره ور : بگین استاد ، من سراپا گوشم .
ایکس : اول باید توانایی هات به من ثابت بشه... بگو ببینم ، تو این مدت ... در زمینه ادبیات اثری از خودت داری ؟ کتابی چیزی ؟
تره ور : اوه آره استاد ، من همین دیشب نوشتن دیوان شعرمو تموم کردم !
ایکس با تعجب و شوق و ذوق و خوشحالی : ایول ! چی نوشتی حالا ؟ بیار بخونیم ...
تره ور یه کتاب از تو جیبش درمیاره که رو جلدش نوشته " لیلی و شیرین " .و میده به ایکس .
ایکس شروع به خوندن کتاب میکنه و با افسوس میگه : چقدر بی ناموسی ! ظاهرا در زمینه ادبیات یکم ضعیف عمل کردم وبد پرورشت دادم... اما مشکلی نیست ! من اون راز رو بهت میگم ...
تره ور وسط حرف میپره ومیگه : این رازی که شما ازش حرف می زنین چی هست ؟
ایکس : یه چیز خیلی مخوف که اگه کسی بهش دست پیدا کنه صاحب قدرت فرا افسانه ای میشه ، البته این قدرت رو تو فقط با گفتن من پیدا نمی کنی ... مثل یه گنج میمونه که خودت باید بعدا بری و پیداش کنی .
تره ور که شدیدا بوق گیج میزنه میگه : استاد بگو دیگه رازو .
ایکس : اول باید به من نشون بدی که لیاقتشو داری .
یه غار خیلی تاریک و سیاه روی زمین پر از اسکلت و جمجمه و تار عنکبوت و بطری های آب معدنی خالی بود و همه چی بوی ترس می داد !!
تره ور : من می ترسم !
ایکس قرار گذاشته که اگه تره ور بتونه از غار صحیح و سالم بیرون بیاد راز رو بهش بگه .
ناگهان صدای غرشی شنیده میشه و یه موجود خیلی سیاه و ترسناک و وحشتناک میاد جلوی تره ور .
ده دوازده تا مار از یکی از سوراخ های بدن اون موجود زده بود بیرون و اون مارها از گوشت اطراف سوراخ تغزیه میکردن و خیلی صحنه بیناموسی و زننده بود !!!
موجود مخوف : یوهاهاهاهاهاهاها ! از من میترسی ؟
تره ور : باب تاریکه نمیبینمت بیا جلوتر بوقی .
موجود مخوف میاد جلوتر و میگه : حالا دیدی ؟
تره ور : نه آقا تاریکه ! ای بابا...
در همین لحظه نورپرداز گرامی نور میندازه وسط و تره ور موجود مخوف رو میبینه و میفهمه که کیه !!
تره ور : لرد لاس !
لردلاس :
حالا که خوردمت وهضمت کردم و به پشگل تبدیلت کردم می فهمی !! هاهاهاها !
لرد لاس جلوتر میاد تا به تره ور حمله کنه اما تره ور زبونشو میکنه تو همون سوراخی که مارها ازش زدن بیرون و همین طور فشار میده و میچرخونه و اینا تا این که بالاخره لردلاس از درد میمیره !
تره ور زبونشو از تو سوراخ میاره بیرون و به عقب برمیگرده ، با کشته شدن لردلاس ، در غار به طور اتوماتیک باز میشه و تره ور با خوشحالی از غار میاد بیرون !
کلبه استادتره ور و ایکس جلوی هم نشستن و همه جا ساکته و تره ور منتظر شنیدن رازه .
ایکس : خب تو توی این مدت توانایی هاتو نشون دادی و من الان آماده م تا راز رو بهت بگم ... اون راز فقط و فقط کلمه " آه " هستش .
تره ور با تعجب : آه ؟!
ایکس : بله ، توی این کلمه راز های فراوانی پنهان شده که هنوز کسی به اون راز پی نبرده ، خیلی از شاعرا و نویسنده ها به صورت زیرپوستی و پنهانی به کلمه آه اشاره کردن ... برای این که بهتر بفهمی بیا اینو بخون .
و بعد یه کاغذ میده به تره ور و اون هم شروع به خوندن میکنه :
نقل قول:
رومئو و ژولیت
رومئو : ای ژولیت ! همانا بپر خونه ای خالی گیر بیارو اینا تاآه آه و اینا .
ارباب حلقه ها
فرودو : چه حلقه ی تنگیه ! تو انگشم گیر کرده و با تف و کف و صابون هم در نمیاد ! آه!
بر باد رفته
اسکارلت : آخ ! اوی ! اوپس ! وای ! آه! دستم موند لای در !
خواجه تاجدار
آغا محمد خان : بی زحمت همون لیوان آب رو بده من .
لیلی و مجنون
مجنون : آه ای لیلی ! جیگرت را بده تا مصرف کنیم اندکی !
بی نوایان
ژان والژان : آه آه...
سرزمین اشباح
دارن شان : لارتن پاشو بریم ترقه هوا کنیم .
لارتن :اَه اَه! ترقه چیه دیگه باب
خاطرات مرلین کبیر
گفتم آه آه
گفتا چرا آه آه؟
گفتم چون آه آه
گفتا آه آه؟
گفتم آره دیگه بوقی آه آه
گفتا هوممم... پس آه آه!!!
من نیز در پی او گفتم آه آه...
ایکس : بازم هست .
و بعد به چند تابلو که روی دیوار نصب شده بود اشاره میکنه .
تره ور به سمت تابلوها میره.
ایکس به تابلوی ماشین بوگاتی ویرون ! اشاره میکنه و میگه : این خیلی جالبه .
تره ور : آره استاد ! شنیدم صفر تا صدش فقط 2.5 ثانیه س !
ایکس :
منظورم اون نبود ...
بعد با چوبدستیش به کاپوت ماشین اشاره میکنه و کاپوت باز میشه و موتور نمایان میشه .
ایکس : حالا تف بزن به چشمات و به موتور نگاه کن و بگو چی می بینی ؟
تره ور که خیلی تعجب کرده بود یه تف میندازه کف دستاشو و بعد میماله به چشماش و به موتور بوگاتی نگاه میکنه .
تره ور :
... وای استاد ! روی موتورش به 24زبان زنده دنیا نوشته آه !!
ایکس به سراغ تابلوی بعدی میره که نقاشی مونالیزا هستش .
ایکس چند بار با نوک چوبدیتسش روی نقاشی و نقاشی زوم میشه .
ایکس : خوب نگاه کن .
تره ور که با دقت نقاشی رو نگاه میکنه می فهمه که کل نقاشی از ذرات ریز کلمه آه تشکیل شده !
ایکس : بیا حالا چند تا فیلم رو ببین که توش کلمه آه به وفور گفته میشه .
تره ور :
-- چند ساعت بعد --
ایکس : حالا فهمیدی که آه خیلی کلمه مخوفیه و حالا باید بفهمی که دقیقا چه معنی ای میده و چرا ملت انقدر ازش استفاده کردن ، بر طبق افسانه ها اگه کسی بتونه به معنای کلمه آه دست پیدا کنه صاحب قدرتی افسانه ای و خیلی خفن میشه و اینا .
تره ور : حالا چه جوری باید بفهمم معنی واقعیشو ؟
ایکس از جیبش یه بطری کوچک درمیاره که توش مقدار خیلی کمی ( دو الی پنج قطره !) معجون سبز رنگ وجود داره .
ایکس : با خوردن این .
تره ور : با خوردن کدوم ؟
ایکس : با خوردن این دیگه ، این معجونه رو میگم... در طول تاریخ افراد زیادی از این معجون خوردن و قدرت های خیلی سوپری پیدا کردن و الان از این معجون فقط همین یه ذره مونده و اونم تو باید بخوریش... البته این معجون فقط به مدت یه سال تو رو قدرتمند میکنه وبعدش به حالت اول بر می گردی ، الان تو میای اینو میخوریش...
تره ور : کدومو ؟
ایکس : این معجونه رو میگم ! خب تو الان میای اینو میخوریش و بعد برای یک سال صاحب قدرت عجیبی میشی و توانایی های خاصی پیدا میکنی که باید با کمک این قدرتت دنبال پیدا کردن معنی واقعی کلمه آه بری و صاحب قدرت جاودانه بشی !
تره ور که به وجد اومده میگه : استاد وقتو تلف نکن ! بده اون معجونو .
ایکس در حالی که داره بطری رو میده به دست تره ور میگه : امیدوارم تو این یه سال از قدرتت در راه درست استفاده کنی .
تره ور معجونو میخوره و بعد درحالی که از خودش نور تراوش میکنه و چند سانت از زمین جدا شده ، احساس میکنه که قادره هر کاری انجام بده و هیچ چیز جلودارش نیست و اون الان خفن ترین و قدرتمند ترین موجود روی کره زمینه .
تره ور در حالی که خیلی جوگیر شده فریاد میزنه : من از این به بعد سوپر قورباغه...اهم... سوپر وزغ هستم !