هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: تدریس خصوصی هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ جمعه ۷ آذر ۱۳۹۳
#48

نیمفادورا تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۳ پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۳۳ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از از دل برود هر آنکه از دیده برفت!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
به نام هلگا هافلپاف!

سکوت بر تالار هافلپاف حاکم بود و غیر از صدای دورا که یک بند حرف میزد صدای دیگری به گوش نمی رسید.اعضا با دقت گوش میکردند و گهگاهی هم سوال میکردند.دورا تانکس از گوشه چشمش به رودولف نگاهی انداخت و فریاد زد:
-گوشت با منه؟
رودولف دستپاچه شد و به وینکی اشاره کرد و من ومن کنان جواب داد:
-بله..یعنی نه...وینکی تهدیدم میکنه که چرا موضوع تدریس به اون قشنگی رو ماستمالی کردم.

دورا ابروهایش را بالا انداخت و با لبخندی مرموز به دوستانش خیره شد و گفت:
-خوب حالا که حرف موضوع قبلی تدریس شد میگم چطوره که این سری هم بریم تو فاز قهرمان بازی؟

هافلپافی ها به هم چشم دوختند و فکورانه فکر کردند.دورا منتظر پاسخ نشد و ادامه داد:
-هر کسی برای خودش یه قهرمان داره قهرمانی که دوست داره جای اون باشه تا بتونه یه ناجی باشه،یه فرد دوست داشتنی باشه،قابل احترام باشه تا...تا مردم دوستش داشته باشن تا یه نفر بلند بشه و بگه که ایول دمت گرم و بعد از هرطرف صدای تشویق و تحسین مردم به هوا بلند بشه اما خیلی هامون نمیدونیم که قهرمان بودن چقدر میتونه سخت باشه. قهرمان ها یه فرق بزرگ با آدم های معمولی دارن اون ها از زندگی راحت و یکنواختشون میگذرن و پا به دنیای دیگه ای میذارن دنیاای که موندن توش مردونگی و شجاعت میخواد!
سپس با حرکت چوبدستی اش این جمله بر روی تخته نقش بست:
نقل قول:
1- در یک رول قهرمان مورد علاقه خودتون بشید و وارد یک زندگی متفاوت بشید،یک زندگی قهرمانانه!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: تدریس خصوصی هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ جمعه ۷ آذر ۱۳۹۳
#47

مادام هوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۴۹:۱۱ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
از زمین کوییدیچ هاگوارتز
گروه:
مـاگـل
پیام: 112
آفلاین
نقل قول:
- در یک عمل غیر رول، یک دستور پخت سرشار از پروتئین رو به کلاس ارائه بدین. (10 نمره)

{ ای بابا . این کتاب اشپزی جادوگری کجاست؟ آهان. پیداش کردم } مواد مورد نیازبرای پخت سوپ جادوگران:گوشت اِژدها –جوپرک –رب - پیاز- نمک و فلفل جادوگری به میزان لازم وهرچیزی که فکرمیکنید سوپتونو خوشمزه میکنه{اینا چین؟؟؟ ژله ای و نارنجی خوشمزه به نظرمیادباید بریزم تو سوپم}
طرز تهیه:جوپرک را خیس میکنیم.پاتیل را پراز آب میکنیم ومیزاریم تا جوش بیاید. گوشت اژدهاو پیاز را ریز ریز کرده و بعد همه مواد را در پاتیل باهم مخلوط میکنیم تا خوب بپزد .
نقل قول:
دریک رول، صبحانه سرشار از پروتئین خودتون رو به قهرمان مورد علاقتون (عله، سوپرمن، سوپر گرل، واندر وومن، گندالف، بیلبو بگینز، آواتار، پرسی جکسون، شاه آرتور و...) بخورونین! دقت کنین که حتما اونو با زور بریزین تو حلق یارو )20نمره)


-ای بابا حالا اینو به کی بخورونم.قهرمان از کجا بیارم آخه.اینم ازون کارای عجیبه پروفسور وینکیه .....اوه سلام رز.( )
-سلام مادام این چیه تو دستت؟؟؟
-ااا.....هیچی.راستی رز یه غذای خوشمزه درست کردم .خیلی خوشمزه شده ..میخوای امتحان کنی؟؟؟ ( )
-هااااان غذا؟؟؟...........نه ممنون سیرم .اوه حواسم نبود.وینکی گفت بعد کلاس کارم داره برم پیشش.فعلا.
-این رز چش شد یه دفعه.....ای بابااخه اینو به کی بدم بخوره؟؟؟
انتونین که داشت به اتاق ناظرین میرفت مادام را دید که خیلی ناراحته پرسید:
-چیزی شده هوچ؟؟؟
-اوه ..سلام انتوجان.ببخشید متوجه نشدم .کی اومدی؟؟؟( )
-همین الان چیزی شده؟؟؟
-نه بابا .راستش انتواِاِاِا...... من برات غذا درست کردم . گفتم یه جوری از زحماتت تو گروه تشکر کنم .امیدوارم خوشت بیاد انتو جان. ( )
-برای من؟؟؟اما من غذا خور نیستم خودت که میدونی.
-یعنی دست منو رد میکنی؟؟؟ فک کنم باید یه صحبتی بادورا یه صحبتی داشته باشم.
-اوه نه .بدش به من حالا یه کاری میکنم.
-انتو اینطوری که نمیشه من دوست دارم ببینم میخوری وخوشت میاد یانه؟؟؟
-{خدایا کمکم کن }ممنونم .بیا بریم تو اتاقم.تا امتحانش کنم.
5دقیقه بعد
-هوق ....وای توش چی... هوق ...بود هوچ...هوق .........
-بیا بریم بیارستان انتو جان.... نمیدونم چی شده.......سلام فرجو . :worry:
-اینجا چه خبره؟؟؟
- فرجو حال انتو بده.بیا کمک کن ببریمش درمانگاه :worry:
-مگه چی شده؟؟؟.....اوه راستی من تو اشپزخونه چند تا پاستیل تهوع اور گذاشته بودم.رزگفت تو اونجا بودی ندیدش؟؟؟
-پاستیل تهوع اور؟؟
-اره .باعث حالت تهوع میشه .نارنجی هم هست.خنثی کنندش هم ارغوانیه .اما ارغوانی ها همونجا بودن ولی نارنجیا نبودن...خودم ساختمشون.
-متاسفم فرجو.متاسفم انتو.من نمیدونستم اونا چین؟؟؟خنثی کنندش الان دستته فرجو.
-تو اونو دادی به انتو هوچ؟؟؟واقعا که خیلی احمقی !!!بیا انتو اینو بخور.
پایان


تصویر کوچک شده


پاسخ به: تدریس خصوصی هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ چهارشنبه ۵ آذر ۱۳۹۳
#46

محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
جـادوگـر
پیام: 1125
آفلاین
نقل قول:
1- در یک عمل غیر رول، یک دستور پخت سرشار از پروتئین رو به کلاس ارائه بدین. (10 نمره)


بیسکویت مادر خواهر.........................................10 بسته

شکر...................................................................5 کیلو

شکلات ذوب شده.........................................2لیوان بزرگ

شیر دامداران هافلداران پر چرب............................1 بطری

رنگ طبیعی(و البته زرد!)................................به مقدار لازم

نقل قول:
-در یک رول، صبحانه سرشار از پروتئین خودتون رو به قهرمان مورد علاقتون (عله، سوپرمن، سوپر گرل، واندر وومن، گندالف، بیلبو بگینز، آواتار، پرسی جکسون، شاه آرتور و...) بخورونین! دقت کنین که حتما اونو با زور بریزین تو حلق یارو )20نمره)


اعضای کشتی آرگو دو با خیال راحت کنار شومینه هاشون نشسته بودند و دو به دو به استثنای لئو مشغول صحبت بودند.

رز روی صندلی کنار پرسی نشسته بود و به پرسی خیره شده بود.باید به طریقی صبحانه ی هافلی رو به خورد پرسی می داد ولی چه جوری؟هنوز در این افکارات (!)غوطه ور بود که صدای پرسی،رز متفکر رو از افکار نچندان شیرین بیرون کشید.

-.....لرد باکخوس!به نظرم دیونیسوس بیشتر بهش می آد.جونو یا همون هرا هم که از المپ فرار کرده زئوس هم در المپ رو بسته پوسایدون هم نمی تونه باهام ارطبات برقرار کنه ....

رز که سرش از این همه اسم های یونانی رومی و افسانه های مختلفی در باره ی یونان گیج می رفت با التماس پرسید:
-پرسی گرسنه نیستی؟

پرسی دست از حرف زدن کشید و گفت:
- هوم....نه میل ندارم.
-بیارم ببینیش دلت می خاد
-نه تازه ناهار خوردم.
-حالا بیا یکم بخور.
-نه مرسی.

رز با عصبانیت به پرسی نگاه کرد،مثل اینکه پرسی قصد نداشت غذا بخوره ولی مهم نبود که پرسی دوست داره بخوره یا نه مهم این بود که باید بخوره!

چند دقیقه ی بعد رز با معجون زردش از راه رسید(!)و اونو روی میز، جلوی پرسی گذشت.
پرسی سرشو کج کرد و به معجون نگاه کردو گفت:
-میل ندارم.

رز در کمال نا امیدی به یاد آورد که پرسی فقط از خوراکی هایی که رنگ آبی دارند می خورد و با این حساب خوردن معجون زرد غیر ممکن به نظر می اومد.
ولی رز خسته شده بود و می خواست سریع تر به تالار هافلپاف برگردد بنابراین با یه حرکت تماشایی با یه دست لیوان معجون رو برداشت و با دست دیگر فک پرسی رو گرفت و معجون رو توی حلقش فرو برد.



وینکی هم با اون سوژه هاش.....




پاسخ به: تدریس خصوصی هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۳
#45

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 1272
آفلاین
نقل قول:
1- در یک عمل غیر رول، یک دستور پخت سرشار از پروتئین رو به کلاس ارائه بدین. (10 نمره)


مواد لازم برای یک عمل غیر رول یک صبحانه سرشار از پروتئین:
1_صبحانه به مقدار کافی
2_سرشاریت شونصد بینهایتوم قاشق تسترال خوری!
3_پروتئین چند پیمانه

نقل قول:
2-در یک رول، صبحانه سرشار از پروتئین خودتون رو به قهرمان مورد علاقتون (عله، سوپرمن، سوپر گرل، واندر وومن، گندالف، بیلبو بگینز، آواتار، پرسی جکسون، شاه آرتور و...) بخورونین! دقت کنین که حتما اونو با زور بریزین تو حلق یارو )20نمره)


رودولف در به در به دنبال قهرمان مورد علاقه خود میگشت تا صبحانه را در حلق قهرمان مورد نظر به زور بریزد.اما مشکل این بود که رودولف نمیدانست قهرمان مورد علاقه اش کیست؟!

زه همین رو(ادبیات رو حال کردین؟!)تصمیم گرفت که نخست به دنبال قهرمان مورد علاقه خود برود تا بفهمد که او کیست...پس شروع به جستو جو کرد..

او با خود فکر کرد:
_خوب رودولف!فکر کن ببین که به کی علاقه داری؟! به بلاتریکس؟!نه نه...اگه به تسترال سر کوچه علاقه ای داشته باشم به بلاتریکس هم علاقه دارم!بذار بیشتر فکر کنم...

رودولف فکر کردو فکر کرد و فکر کرد...اما هر کسی که به ذهنش میرسید،میفهمید که به تسترال سر کوچه بیش از آن شخص علاقه دارد...حتی این فکر هم به ذهن او رسید که برود و صبحانه را به زور در دهان تسترال سر کوچه فرو کند!ناگهان...قهرمان مورد علاقه اش را پیدا کرد...اربابش...لرد ولدرمورت...

اما چگونه میتوانست چیزی را به زور در دهان اربابش بریزد؟!پس عطای نمره گرفتن از وینکی را به لقایش بخشید و شد آنچه شد!

این بود سر هم کردن قضیه! انشا من!
(انشا بود دیگه؟!نه؟!)


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۴ ۱۹:۴۹:۵۲



پاسخ به: تدریس خصوصی هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ جمعه ۳۰ آبان ۱۳۹۳
#44

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 1272
آفلاین
نمرات جلسه اول تدریس خصوصی


مادام هوچ: 25 نمره!

خب مادام...فکر نکنم رولتون خیلی مسخره باشه...اتفاقا میشه از همین رول هم میشه نکاتی رو برای بهتر شدن استخراج کرد!

نقل قول:
صبح زود بود هلگا مدتی بودکه از خواب بیدارشده بود

سه تا بود تو همین جمله کوتاه...طبیعتا سخت میشه معادلی برای کلمات رو تو این جمله پیدا کرد ولی بهتر بود از کلمه"بود"این همه استفاده نشه...

غلط های املایی هم همیشه امکان بودنش هست...تنها راه حلش هم این هست که قبل از ارسال یه بار دیگه نوشته رو بخونیم و غلط های املاییش رو تصحیح کنیم....

در مورد رول و داستانی که نوشتین هم طبیعتا به دلیل ضیغ وقت!چیز جدیدی ننوشتین...همون داستان معروف و واضح تقسیم شدن دانش اموزها توی گروه های هاگوارتزه ولی از دید طنز...
طنزتون هم بد نیست...البته باید نشون میدادین که هلگا از دیگران بهتره...

به عنوان کلام اخر بگم که پیشنهادم اینه که بیشتر رول بنویسید.هم توی تالار و هم توی انجمن های دیگه و درخواست نقد بدین...بزرگترین نویسنده های سایت که سالهاست در حال نوشتن هستن هم درخواست نقد میکنن...

موفق باشید...



رز زلر:28نمره

زلزله...خوب سر هم کردی رول رو از روش سمبللیسم استفاده کردی!خوشم اومد!

خلاقیتت خیلی خوبه...یادمه تو یکی از رول های هاگوارتزم از این روش استفاده کرده بودم...ولی ای کاش بعد از تموم شدن خاطره هلگا باز به زمان حال برمیگشتیم و یه حرکتی از رز میدیدم...

چیز زیادی ندارم بگم...کارت خیلی خوب بود...یه پیشنهاد کلی هم دارم...شروع کن به نوشتن رول توی انجمن های دیگه...

موفق باشی...




پاسخ به: تدریس خصوصی هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ جمعه ۳۰ آبان ۱۳۹۳
#43

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۲۱:۳۱
از مسلسلستان!
گروه:
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 555
آفلاین
وینکی از نوک پوزه ش به نوگلان باغ دانش نگاه میکرد. از اونور، نوگلای باغ دانش جرئت نگاه کردن به یک متری جن خانگی مزدور رو هم نداشتند. این سکوت ادامه داشت و ادامه داشت و ادامه داشت تا دالاهوف به خودش جرئت داد و از اونجایی که خیلی ناظر گولاخ و دِپی بود، گفت:
-میس وینکی تونست توضیح داد که چرا آواتارش راکون بود؟

وینکی این بار با خشم بیشتری به نوگلای باغ دانش نگاه کرد. انگار تقصیر نوگلان بود که آنتو توجیه نشده بود.
-دِپ سوال مفت کرد. این به دپ مربوطی نداشت. دپ خیلی دزد دریایی ناظر بیخودی بود. دپ علاف و بیکار بود.دپ باید سوراخ شد.

این بود اخلاق وینکی بعد از ترک اعتیاد. به شما پیشنهاد میکنم اصلا با این راکون جن، حرف نزنید چون ممکن است سوراخ شوید.

-ای بابا... ببخشید خب. وینکی حوصله نداره همش باید دق و دلی ـشو سر ما خالی کنه...

وینکی مسلسل هایش را بالا برد و خواست ماشه هایشان را بکشد که دستی از پشت صحنه خورد توی سرش و به همان سرعتی که وارد کادر شده بود، خارج شد. پس وینکی دیالوگ هایش را به یاد آورد و به راه راست هدایت شد.
-خیلع خب... حالا ملت باید دونست که برنامه ی وینکی بر پایه تحرک و محرک هایی که باعث تحرک شد بود! وینکی نتونست زیاد توضیح داد چون باید رفت لیست تهیه کرد و به آن جن خانگی آزاد داد. پس ملت زود باید کار انجام داد. حالا... ملت تو سه سوت باید 100 بشین و پاشو رفت... آماده... ســـــــــــوت!

هافلی های بیچاره نفهمیدند قضیه چیست. وینکی آنقدر تند تند حرف میزد که اگر شما هم جای هافلی ها بودید، آرتروز مغزی می گرفتید. اما خوشبختانه اینجا بود که غریزه «فرار از خطر» شان به دردشان خورد. با اولین سوت، میزها و صندلی ها به گوشه ای پرت شد و لحظه ای بعد، این سرهای رنگارنگ هافلی ها بود که بالا و پایین میرفت.

-ســــــــــــــوت! و ســـــــــــــــــــوت!

سوت آخر مثل سوت قطار در گوش هافلی ها پیچید و هافلیان سختکوش قصه ما، روی زمین از شدت خستگی درازادرا شدند.

-بد بود. بد بود. بــــــــــــــــد! وینکی دانست چند نفر شما صبحانه خورد؟

طبیعتا ولو شدن و بی حرکت ماندن به معنی صبحانه خوردن نبود.

-ملت باید یاد گرفت صبحانه خورد تا نیرو داشت. مثلا خود وینکی امروز 3 لیوان شیر و 14 پوست تخم اردک خورد و 5 لیوان سبزی مختلف هم نوش جان کرد. بوق بر هافلیانی که هافلی نیستند. :,missblack: به عنوان تنبیه باید شما تکالیف زیر را انجام داد:

نقل قول:
1- در یک عمل غیر رول، یک دستور پخت سرشار از پروتئین رو به کلاس ارائه بدین. (10 نمره)
2-در یک رول، صبحانه سرشار از پروتئین خودتون رو به قهرمان مورد علاقتون (عله، سوپرمن، سوپر گرل، واندر وومن، گندالف، بیلبو بگینز، آواتار، پرسی جکسون، شاه آرتور و...) بخورونین! دقت کنین که حتما اونو با زور بریزین تو حلق یارو )20نمره)



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: تدریس خصوصی هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۳
#42

محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
جـادوگـر
پیام: 1125
آفلاین
شب سردی بود .رز زلر جلوی شومینه نشست و پتو رو دور خودش گرفت و از روی دفتر خاطرات هلگا هافلپاف- موسس گروه زرینشان -بلند شروع به خوندن کرد:

نقل قول:

مدتی بود که سرما خورده بودم و از بیرون از درمانگاه خبری نداشتم.
راستش رو بگم داشتم از فوضولی دق می کردم و شدیدا نگران بچه های هافلپاف بودم.
هرچه هم به مادام اسپن اصرار می کردم قبول نمی کرد و می گفت باید یه ماه بمونم.

در طی این یه ماه دوستانم به دیدنم می آمدن و منو از اخبار مطلع می کردند .دیروز سالازار اینجا بود و برام از آرایش تالارشون گفت. به نظر من که خیلی مزخرف بود توی تالار جمجمه گذشته بود.
روونا آمدو برام یه سخنرانی طولانی در باره ی اهدافش گفت.
گودریک از دلاوری هایش تعریف می کرد تا حوصله ام سر نره البته اگه نمی کرد کمتر حوصله ام سر می رفت.

همشون بهم لطف داشتن ولی یکی از وضعیت مدرسه نمی گفت و این بیشتر منو نگران می کرد چون هر بار بحث آن را پیش می کشیدم سریع بحث را عوض می کردند.
آخرش هم از طریق نیک و بت که به دیدنم آمدن بودم خبردار شدم.

البته تعجبی هم نداشت که نمی گفتند و بحثو عوض می کردند از همون اول معلوم بود که بدون من از عهده اش بر نمی آیند.

سرایدار مدرسه فنج اعتراض کرده بود وگودریک با عصبانیت اخراجش کرده بود الانم مدرسه سرایدار نداره.
مادام جوریا از کمبود کتاب شکایت کرده و روونا از کمدرسه انداختش بیرون.
بچه ها باهم بحثشون شده و بچه های گریفندور با اسلیترین دوئل کردن و سالازار و گریفندور هم طرف بچه هایشان رو گرفت و در گیری شده و دیگه کلاس های درس تعطیل شده بچه هام که از مرلینشون رفتن دنبال خوشگذرونی!

کلا مدرسه رو هواست این جور که بوش می آد بدون منم درست نمی شه فقط دلم خوشه که بچه های هافلپاف درس می خونند.

امروز یواشکی یه سر رفتم تالار دیدم چه بچه های خوبی!فعال!پر انرژی!پرکار! همه مشقاشون رو انجام داده بودند و به بازی مشغول بودند.
امیدوارم هافلپاف قهرمان مدرسه بشه البته معلوم که می شه با این وضع همکارانم!






پاسخ به: تدریس خصوصی هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۳
#41

مادام هوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۴۹:۱۱ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
از زمین کوییدیچ هاگوارتز
گروه:
مـاگـل
پیام: 112
آفلاین
صبح زود بود هلگا مدتی بودکه از خواب بیدارشده بود وبرای رفتن به هاگوارتز اماده میشد.
انروز روز مهمی بود روزی که اولین دانش اموزان هاگوارتز شروع به تحصیل میکردند .اخه این اولین سالی بود که هاگوارتز تاسیس شده بود .
جادوگران خیلی کمی در اونجا وجود داشت و به همین دلیل سر همه ی دوستان هلگا نیز شلوغ بود چون باید همه کار های مدرسه را خودشون انجام میدادند.
باسرعت به طبقه پایین رفت.
-اه.این چه وضعشه قراربود یه ربع پیش پایین باشین . هلگاهم که معلوم نیس کجاهست.
-چقدر غرمیزنی سالازار. دعوا داری. حالا مگه چی شده اهان اینم از هلگا جان.
.
-اهم ....بچه ها هممون میدونیم که امشب حدود 80نفر دانش اموز انتخاب شده برای اولین بارمیان اینجااما هممون نمیتونیم مراقب همشون باشیم نظرم اینه هرکدوممون مسیولیت چنتایی شونوقبول کنیم.
-اینو که خودمون میدونیم گودریگ مهم اینه که بر چه ملاکی قبولشون کنیم.
-ریونا منو از بقیه جدا کن چون من این دیوونه هایی که گودریگ دعوتشون کرده قبول نمیکنم .براهمین واسه منت ملاکی جز اصیلی مهم نیس.
-سالازار اگه به اونا توهین کنی بامن طرفی چون منم نمیتونم کسایی که مثه توئن تحمل کنم. من دوست دارم کسایی که بامنن شجاعو مشنگ دوست باشن.
-اگه اینطوره منم نمیتونم تنبلی ونمره کمو تو گروهم تحمل کنم. :منم باهوشارو قبول میکنم
-پس اگه ملاک هرکی برجستگی ها وعقاید خودشه......... من هم دوست دارم با دانش اموزام دوست باشیم ومهربون والبته بسخت کوشترین گروه.
پس ازون به بعد اونا یه کلاه وباهم جادو کردن که خصو صیات افراد وشناسایی وگروه بندی کنه.
وهمیشه مهربون ترینا تو گروه هلگا مهربون ترین موسس هاگوارتز میامدن مثل ما

خیلی مسخره بود ولی به بزرگواریتون ببخشید چون قبلش امتحان حالا که اومدم دیدم داره مهلتش تموم میشه یه چیزی سرهم کردم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: تدریس خصوصی هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ جمعه ۲۳ آبان ۱۳۹۳
#40

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 1272
آفلاین
در تالار هافلپاف،صبح یک روز تعطیل همیشه با سکوت آغاز میشد.اکثر دانش آموز ها معمولا تا لنگ ظهر میخوابیدن اما امروز با اینکه روز تعطیل بود تالار پر بود از سروصدا و البته غر!

وینکی که به دلیل خستگی از کار زیاد و جارو کردن تالار هنوز خوابش میامد گفت:
_وینکی نیاز به خواب داره...خستگی بر وینکی غالب گشته...باید روز تعطیل وینکی استراحت کرد.

فرجو هم خمیازه ای کشید و گفت:
_من نمیدونم چرا باید صبح یه روز تعطیل هم بشینیم و درس بخونیم.

فابین پریوت که برعکس همه شاد و بشاش به نظر میرسید گفت:
_خب اومدیم درس بخونیم دیگه...ما گروه سختکوش هاییم!

رز اما انگار که حرف فابین رو نشنیده گفت:
_اصلا اگه کسی تو کلاس شرکت نکنه،کلاس برگزار نمیشه...

آنتونین هم در تایید حرف های رز سرش رو تکون داد و گفت:
_درسته!من که توی کلاس ها شرکت نمیکنم!

مادام هوچ ناگهان گفت:
_هیس!پرفسور لسترنج اومد!

رودولف که معمولا آدم جوگیری بود،عینکی به چشم زده و ریش هاش به صورت مدل پرفسوری در اومده بود!رودولف که حتی صداش هم عوض شده بود گفت:
_چه خبره؟!چرا اینقدر غر میزنید؟!ما باید درس بخونیم...ترم پیش فقط با اختلاف شصت و خورده ای امتیاز از گریفندور عقب افتادیم و دوم شدیم...ترم بعد باید قهرمان بشیم!

بعد از این خطبه حماسی رودولف،اشک شوق در چشمهای تک تک دانش آموز ها حلقه زد و همه آماده درس خوندن شدن...
رودولف عینکش رو جابجا کرد و دستی به ریش پرفسوریش کشید و گفت:
_خب!کتابها رو باز کنین...قلم پر هاتون رو در بیارید...بنویسد...کبررررررررری تصمیم گرفت...
_ببخشید پرفسور!
_بله دوشیزه تانکس؟!
_در مورد هر موضی میشه تدریس کرد؟!
_بله دوشیزه تانکس!مهم اینه که رول نویسیمون قوی بشه.
_چیمون قوی بشه؟!
_رو...هیچی به باقی درس توجه کنید...میخوام تاریخ درس بدم...
_پس کبری چی؟!
_اون رو ولش کن!سالهاست داره تصمیم میگره!

رودولف در حالی که دستش رو از پشت به هم قلاب کرده بود و قدم میزد گفت:
_خب!به من بگین بهترین گروه هاگوارتز و بهترین موسس هاگوارتز کیه؟!

همه دانش اموز ها با هم یکصدا گفتن:
_بهترین گروه هاگوارتز هافلپافه و بهترین موسس هلگا کبیر!

رودولف ادامه داد:
_میدونید تحریف تاریخ چیه؟!

سکوت بر تالار حکمفرما شد...همه دانش اموزها سرشون رو به نشانه ندانستن تکان دادن...

رودولف لبخندی بر لبش نفش بست و گفت:
_خب!مشکلی نیست...الان یاد میگیرید...این تکلیفتونه!

در یک رول به گذشته برگردین و ثابت کنین که هلگا هافلپاف ازسه موسس دیگر هافلپاف بهتر بود.(30نمره)


---------------------------------------------------------------

معلوم بود دیگه...نه؟!برای تکلیف نیازی نیست خودتون توی زمان برگردین و تو رول باشین...فقط کافیه یک روایت بنویسید که در اون هلگا از بقیه موسسین بهتره.
اگه سوالی بود به صورت پخ و یا در دفتر مشق عنوان کنید.

در ضمن...هر کی تکالیف رو انجام نده باید تو آشپزخونه جای وینکی به مدت یک هفته ظرف ها رو بشوره!




پاسخ به: تدریس خصوصی هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱:۳۵ شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳
#39

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 1272
آفلاین
اساتید کلاس خصوصی و روز های تدریسشون به شرح زیر هستن:

23 آبان:رودولف لسترنج

30 آبان:وینکی

7 آذر:نیمفادورا تانکس

14 آذر:رز زلر

21 آذر:فردجرج ویزلی

28 آذر:مادام هوچ










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.