اعلام جرم!
کریس در اتاق وزارت نشسته بود و به پرونده ی زندانیان رسیدگی می کرد. او از نوشتن پیاپی خسته شده بود و ارزو می کرد که از نوشتن خلاص شود؛ ناگهان پسر کوتاه قدی که ردای هافلپاف به تن داشت، با عصبانیت وارد شد. گورکن از دست پسر پرید و روی میز کریس نشست. وین که بسیار عصبانی شده بود، گفت:
_سلام اقای وزیر! من شاکی هستم!
_اولا که وزارتخانه جای شما نیست. دوما به چه دلیل؟
_من خیلی ناراحت هستم! چرا اعضای بقیه گروه ها همیشه اسمشان در صدر تاپیک ها است؟ چرا اسم یک هافلپافی بالا نمی اید؟
_از همه ی اعضای گروه های دیگر شکایت داری؟ از اینجا برو تا نگفته ام زندانی ات بکنند!
_نه! اصلا نظارت نیست! چرا او یک برنامه برای فعالیت بیشتر هافلپافی ها نمی گذارد؟ من خیلی نگران هستم که هافلپاف، گروهی که بهش عشق می ورزم شکست بخورد!
_خووررر خووور!
_این چه می گوید؟
_می گوید حرفم را خلاصه بکنم جناب وزیر!
_موافق هستیم. حالا از چه کسی شاکی هستید؟
_راستش من از شما می خواهم که ان فرد خیلی مجازات نشود؛ بنابراین لطفا جرم او را دسته سوم قبول بکنید.
_از چه کسی شکایت داری؟
_از
ایشان!