هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۹:۰۱ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۵
#5

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۹ سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۶
از بارو
گروه:
مـاگـل
پیام: 100
آفلاین
در همین هنگام صدای تق تق در به تمام صحبت های درون اتاق دامبلدور خاتمه داد .
دامبلدور با صدای آرام خود گفت : کسی پشت دره ؟
صدایی از پشت در بگوش رسید که بسیار نگران بود
- بله پرفسور ، منم رون ویزلی ، میتونم بیام تو . - بله
رون در را باز کرد و به هاگرید و افرارادی که در اطرافش بودند خیره شد . رون با صدایی که نگرانی درونش موج می زد گفت :
هاگ ...هاگرید شنیدم که نیرو های اهریمنی برگشتن . درسته ؟
هاگرید هم با نگرانی سر ش را به نشانه ی تایید تکان داد و گفت : رون تو که برای مبارزه با نیرو های اهریمنی میای ؟
بله که میام همیشه اومم و باز هم میام .
اندرومیدا : مگه رون هم قبلا جزو این ارتش بوده .
هاگرید : آره که بوده .
اندرومیدا به هاگرید و بعد به رون نگاه کرد و گفت : رون به چه حیونی تبدیل میشه ؟
هاگرید گفت : ققنوس ،

------------------------------------چند دقیقه بعد از صحبت ها ------

دامبلدور با لبخندی که بر لب داشت گفت بهتره الان برین خونه ی هاگرید چون امکان داره کسای دیگری هم بخوان عضو ارتش شن .
تمامی افراد از دامبلدور خدا حافظی کردند و به راه خود به سمت کلبه ی هاگرید ادامه دادند .

-------------------------------------------

ببخشی اگه خیلی ، خیلی بد شد .


[color=0033CC]چقدر غمناک است وقتی ققنوس تنها دوست او بر بالای سرش م�


Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۸ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
#4

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
افشای راز ها و حقیقت شاهزاده ادوارد !



آلبوس در حال صحبت درباره ی قدرت ها و رنگ ها و حیوان های نمادین درونی بچه های ضربت بود : من هیچ و قت قدرت بچه های ضربتو نداشتم این نیرو خانوادگی در نسب هاگریده ...
و اندرومیدا به میان حرف دامبلدور میپرد : پرفسور مگه روبیوس نسبت خانوادگی با شاهزاده ادوارد فرماندار میز ضربت دارد ؟ آخه آخه هــ هگرید دو رگست غوله و بعد از گفتن این حرف نگاهش رو از هگرید دزدید !
آلبوس : هگرید آندرومیدا منظوری نداشت ! اندرو درسته نسبت خانوادگی بین هگرید و ادوارد نیست یک رابطه ی .. نمیدونم باید چطوری توضیح بدم !
در هر عصری فردی در جامعه ی پاک ما قرار دارد که قدرت دارد میز عدالت ضربت را با پتک راستین به کار بندازه و قدرت هارو به همه برگردونه ! شصت و سه سال پیش درست روزه تولد هاگرید و بی اغراق درست در همان ثانیه شاهزاده ادوارد در گذشت ! و یک نیروی دیگر که در ادوارد یا بهتر بگم در فرمانده ی عدالت وجود داره از لحظه ی مرگه خودش یک هفته زود تر با خبر میشه و در آخرین لحظه ی عمرش نام پدر فرمانده ی بعد رو به زبان میاره در همان لحظه فرزندی از ریبوسوس هاگرید به دنیا آمد و هگرید آن بچه و فرمانده ی ضربت بود !
ناگهان فریادی از دهان دارن برخاست و با شک به زمرد طرح چشم که اکنون به رنگ قهوه ای در آمده بود اشاره کرد !
دسته دسته پرتو های نور قهوه ای از سنگ بر میخواستن و به طرف هگرید حرکت میکردند تا زمانی که هگرید به طوری پوشیده از پرتو های قهوه ای نور دیگه دیده نمیشد همه صورت خود را با دستهایشان پوشانده بودند !
نور کم کم از بین رفته بود ولی در بلای دود اثری از هاگرید نبود با محو شدن کامل انوار های قهوه ای افراد تازه وارد به جیوون و نماد هگرید پی بردند سگی به رنگ قهوه ای و بسیار پشمالو درشت هیکل به جایه گرید حاضر بود ! با تغییر شکل هاگرید جسی به چیتا و آندرو نیز به شیر تبدیل شده بودند ولی فقط این دو تغییر نکرده بودند انوار طلایی پرهایی هدویگ را در بر گرفته بودند اما همه در بهت بودند هدویگ خود یک جغد بود آیا به جیوان دیگری تبدیل میشد ! با ناپدید شدن انوار طلایی همه جواب خود را گرفتند پسری زیبا رو یا موهایی طلایی و چشم های تیره ظاهر شده بود

هگرید با دیدن این صحنه با خشنودی به آلبوس خیره شد : پرفسور فکر کنم وقتشه کمه از راه مخفی دفترتون خودمونو به میز برسونیم ؟!
دامبلدور سرش را به مخالف تکان داد : هگرید عزیز حد اقل تغییر نیرویی که برای استفاده از نیز لازمه نیروی هفت نفره اما این حد اقل با به وجود آمدن رنگین کمان عدالت و استفاده از میز همه میتوانند به شما بپیوندند اما تو داگیوس ( هاگرید ) تو ساینیا ( هدویگ ) تو چیتا و تو آندرولاین شما چهار نفرید چهار نفر تا حد اقل نور برای رنگین کمان عدالت باقی مانده !
و هگرید غرشی از دهان خود خارج کرد !


_______________________________________________
خوشحال میشم اگه ادامه بدید!


شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ جمعه ۳ شهریور ۱۳۸۵
#3

اندرومیداold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۹
از معلوم نیست!دوره گردم!
گروه:
مـاگـل
پیام: 660
آفلاین
اولین آشنایی و فرار

هاگرید با حالتی عصبی به اطرافش نگاه کرد.به دنبال سر پناهی می گشت.هنوز ان طور که باید و شاید اماده ی نبرد نشده بودند. هنوز اعضای تازه با نیروها و رنگ ها و حیوان های درونی خودشان اشنا و سازگار نشده بودند.
در خوابگاه ، همراه با تابلوی بانوی چاق که در خواب عمیقی فرورفته بود ، در مقابل ان ها و صدا و نور قرمز در پشت سرقرار داشت.مسلما داخل خوابگاه نمی توانست جای امنی باشد.امن تر از غار بود اما نه امن تر از.....
"برید اون طرف!از پشت اون قالیچه برید سمت یه راهروی دیگه!"
هاگرید با دست به قالیچه ی روی دیوار اشاره کرد و با گام هایی بلند به سویش خیز برداشت.همه به دنبالش راه افتادند.صدا ها هر لحظه نزدیک تر می شدند و نور شدیدتر از قبل می تابید.کسی به جز هاگرید نمی دانست ان ها عازم کدام مکانی هستند.ایا ان جا امن است یا نه؟ اما هاگرید مطمئن بود...مطمئن بود دفتر پروفسور دامبلدور پذیرای ان هاست.مکانی کاملا امن....حداقل امن تر از هر جای دیگری...سرعتش را بیش تر کرد.

آماده سازی

همه در پلکان چرخشی با اضطراب ایستاده و منتظر بودند تا به دفتر دامبلدور برسند.هاگرید در را باز کرد و همه به سرعت داخل شدند.طبق معمول دامبلدور اماده و حاضر منتظر ان ها بود.انگار از قبل می دانست.
با خونسردی به همه لبخند زد.با تعجب به قیافه های وحشت زده نگاهی انداخت و از پشت میزش بلند شد.
"خب خب...انگار خیلی ترسیدید!البته همه که نه...ولی خب اکثرا..بهتره یه چیزی بخورید!"
با تکان چوبدستی او شیشه های نوشیدنی در دستان هر کسی جای گرفت.همه با ذوق و شوق مشغول خوردن شدند.هاگرید که به نظر کمی عصبی می رسید شروع به صحبت کرد.
"ما باید....."
اما دامبلدور دستش رابه ارامی به نشانه ی سکوت بالا اورد و هاگرید ادامه ی حرفش را خورد.همه در سکوت و آرامش مشغول نوشیدن بودند.جدا که دفتر دامبلدور مکانی امن بود.مکانی که به هر کسی ارامش وصف ناپذیری اعطا می کرد.
"خب..حالا که همه نوشیدنی هاشون رو خوردن...بهتره یه کم در مورد نیروها و چگونگی متمرکز کردنشون حرف بزنیم. شما ها تک به تک هیچی نیستید و با همید که می تونید شکست ناپذیر بشید...خب کسانی مثل جسی اندرو هاگرید استرجس و چندتای دیگه از نیروهاشون خبر دارن...مثلا جسی چیتاست...اندرو شیره و..."
با صدای کوبه ی در دفتر دامبلدور او حرفش را خورد.همه در وحشت فرو رفتند....

-----------------------------------------------------
هین!من بعد از عمری و اندی یه پست زدم!فکر نکنم خوب شده باشه...ولی خب!اینو من زدم که بگم من شیرم!البته از روی ماه تولدم انتخاب کردم و اینا!خلاصه ب کسی چه مربوطه دلم خواست!
یه خواهش دارم اینه که موضوع رو خراب نکنید!هویجوری الکی پست نزنید!داستان رو هم کش بدیم جذابیتش بیش تر بشه.یه جوری فرصت بدیم به همه تا نیروها و ایناشون رو معرفی کنند و خلاصه فوری نریم سراغ جنگ!
خلاصه موضوع باحالیه اگه خراب نشه!


" در جهان چیزی به نام آغاز و پایان وجود ندارد. زندگی امروز خود را به گونه ای بگذرانید که گویی همه چیز در همین یک روز است ... "


Re: مکان های اهریمنی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ جمعه ۳ شهریور ۱۳۸۵
#2

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1540
آفلاین
یاهو



نوراهای خارج شده از میز باعض شده بود تا محدوده ی اطراف را روشن کند !... از چهره های خواب آلود بچه ها دیگر اثری نبود اکنون فقط انبوهی از سوالات بود که در ذهن آنها گردش میکرد!
هگرید از روی صندلی خود بلند شد و در حالی که با چشامانی بسته نورهای قهوه ای رنگ را به طرف خود راهنمایی میکرد به آرامی گفت:
_ افراده تازه وادی که به جای دوستای قدیمی مون اومدن باید متوجه باشن که این صندلی ها مربوط به خوده شماست و کسه دیگه ای حق نشستن روی اون رو نداره زیرا نماده حیوانیش به اون صندلی اتصال داره!
در همین حال نوره زرد رنگی به سمت جسی پرتاب شد و بعد از چند ثانیه جسی به "چیتا " تبدیل شد و روی صندلی نشست!
مدتی گذشت و بچه ها با تغییر شکلی که داده بودند به یکدیگر نگاه میکردند!... هگرید که داشت به گروه ضربت کارهایشان را یاد آوری میکرد در جواب سوال یکی از بچه ها گفت:
_ این ستاره هایی که روی بدن شماست نشان دهنده ی قدرت شما در برابر نیروی اهریمنیه!... مثلا جسی به توجه به گذشتش و قدرتش 7 تا ستاره داره!... همگی به ستاره های درخشان جسی که روی بدنش بود و میدرخشید خیره شدند!
جسی: !

زمان یه سرعت در حال سپری شدن بود !
ماه در وسط آسمان بود و نیمه های شب را نوید میداد!
بچه ها کم کم به سمت خوابگاه در حرکت بودند که... صدای مهیبی توجه همه را به طرف منبع آن جلب کرد!
هگرید با گامهای قدرتمند خود به سمت غار نگاهی انداخت، چه میدید؟؟
_ پراکنده شدن نورهای قرمز رنگی که از درون غار به بیرون پرتاب میشد خیلی بیشتر از قبل گشته بود!... اینبار صداهایی نیز به همراه داشت !
استرجس کنار هگرید ایستاد و گفت:
_ حالا باید چیکار کنیم؟؟؟

-------------------------------
هگر جان شرمنده بد شد!
چیتا => از خانواده ی ببر ، سریعترین پستاندار روی زمین!
نمیدونستم شماها از چه حیوونی خوشتون میاد واسه همین زیرا روی تغییر شکلتون مانور ندادم!




ویرایش شده توسط جسيكا پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۴:۰۱:۲۸


مکان‌های اهریمنی (گریفیندور)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۵
#1

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
مکان های اهریمینی : سال ها قبل حتی قبل از حکمرانی لرد ولدمورت نیز نیروهای اهریمنی در دنیای جادویی وجود داشتند اما این نیرو ها توسط گروه ضربت در ادوار مختلف نابود شدند اما امروز دوباره این مکان ها باز گشته اند تا اهریمن همه جا را تسخیر کند اما گروه ضربت باز هم متحد شده اند !

اولین مکان اهریمنی : غار وحشت

سال ها از آن روز گذشت و پس از سال ها سکوت و سکون خزه های آرامش که ورودی غار را پوشانده بودند هر روز از بیشتر فاصله میگرفتند و نوری قرمز به رنگ اهریمن سو سو از آن بیرون نشع میکرد !

فلش بک:
روبیوس کوچولو هفت ساله در کنار شومینه سرد اتاقی نشسته بود مادرش به کنار او می آید و چوبدستی خود را به طرف شومینه خاموش میگیرد آتشی در شومینه شعله ور میگردد
اما حتی آن آتش نیز سردی حاکی از بیان خاطره ی غار وحشت را تسکین نمیدهد !

کلبه ی شکاربانی هاگوارتز

صدای ترق تروق آتش با نا آرامی و پارس کردن فنگ در آمیخته بود تا آرامش شب را به همراه نگرانی هگرید به هم بزند !
خسته از از جنگل ناتینگهام برگشته بود ولی رعب باعث شده بود حتی پوتین های گلی اش را نیز در نیاورد !
تفکر نگاه به آتش زوزه های گرگ از جنگل ممنوعه رعد و برق اما هگرید تصمیم خود را گرفت بالاخره گروه ضربت باید جمع شوند تا بار دیگر نیروی اهریمنی غار وحشت خاموش شود اما کار آسانی نیست !

30 دقیقه پس از بامداد اژدهای طلایی دفتر آلبوس دامبلدور
آلبوس با صدای حرکت ازدها از خواب پرید دستهایش را به چشمش مالید تا بهتر ببیند : روبیوس مشکلی پیش اومده این موقع شب .
هگر : پرفسور امروز در جنگل ناتینگهام برفی وجود نداشت در سرد ترین قسمت انگلستان روز چهارم ژانویه تو این سرما این برام عجیب بود حدس هایی زدمـــــمـــــــــــتاسفانه
غــــغار وحشت نیرویش برگشته اما هنوز ممکنه چند برجش قدرت نگرفته باشه و حتی هنوز ضعیفه ! پرفسور اگه موافق باشید گروه ضربت باید برگرده و با همه خطر هایی که وجود داره اما باید غار دوباره خاموش بشه !
آلبوس با کمال بهت شانه هایش را به موافقت تکان میدهد : هگرید, چشم سنگی !

خوابگاه پسران :
استرجس خمیازه میکشد و دست بر دهان میگذارد : روبیوس این موقع شب کارت خیلی باید فوری باشه.
هگرید : هیچ سوالی ازم نپرس فقط بهت میگم غار وحشت دوباره قدرت گرفته همه اعضای قدیم گروه ضربت رو تا یک ربع دیگه تو کلبه من حاضر کن .
استرجس : هگرید ما نمیتونیم مدرسه رو ترک کنیم اونم این موقع شب .
هگرید:پادمور گفتم سوال نپرس دامبلدور موافقت کرده فقط یک ربع !

مزرعه ی پشت کلبه ی شکاربانی :

در حالی که بچه ها تنها شنیده بودند غار وحشت دوبار بازگشته همه با تعجب فقط به هگرید نگاه میکردند
بالاخره هگرید توانس صحبت کند : بی تعارف غار وحشت نیرویش رو از سر گرفته فقط اگه بجنبیم میتونیم امید وار باشیم نتونسته باشه همه برج هاش آماده بشه فقط همین گروه ضربت دوباره باید از نوع شروع به کار کند خر گی موافقه دستهاشو ببره بالا
و دست ها به طرف آسمان بالا میروند گویی ستاره ها مقصد آرزوها با سیاره ی انگشتان است !

جنگل ممنوعه تاریکی شب :

قدم زنان تعدادی که با هم هم دل شده بودند در تاریکی شب در ظلمات چنگل آهسته پیش میرفتند اما نوری در قلب های شجاعشان بود که راه را برایشان روشن میکرد !
هگرید : به میز عدالت نزدیک میشیم !
آندرومیدا : اما هگرید سالها قبل بعد از آخرین ماموریت تو به ما گفتی میز نابود شد !
هگرید و جسی در حالی که به هم خیره شده بودند : اون روز من و جسی تصمیم گرفتیم میز رو نابود نکینیم همه فکر میکردند کل اهریمن نابود شده اما ما هم فکر شدیم و رومسا هم مطمئن بود حق با ماست پس میز رو تو جنگل مخفی کردیم تا اگر روزی مثله امروز نیروهای اهریمنی دوباره قدرت گرفتند باز هم نیروی ضربت متحد شود !

کنده ها ی درخت :

دل جنگل کنده هایی کوتاه هگرید به روی زمین خم شده بود و جسی نیز به دقت همه ی کنده ها رو وارسی میکرد ناگهان هگرید فریاد زد : پیداش کردم !
جسی : اما هگر چشم سنگی
پاتریشیا : چشم سنگی ؟
هگرید : ما از افسون شی رمزتاز استفاده کردیم و با دست به کنده اشاره کرد .
همه به روی کنده خم شده بودند !
دارن : انگار به طرح یک چشم فرو رفته !
هگرید از درون پالتوی پوست خود سنگی به رنگ سبز کدر در آورد و به طرف کنده دولا شد در حالی که سنگ را با باد دهان تمیز میکرد دستش را به طرف کنده برد و چشم را بر جایش قرار داد !


میز عدالت :
نور سبزی از کنده بیرون زده بود و زمین به حالت دورانی می چرخید همه برای محافظت در مقابل نور دستانشان را مقابل چشم هایشان قرار داده بودند !
ناگهان زمین از چرخش ایستاد و میزی به رنگ زمرد سبز ظاهر شد ! هفده صندلی به رنگ میز دور میز قرار داشتند !
هاگرید چکشی را به دست گرفت و محکم به روی مرکز میز کوبید ! رشته های نور به حالت های حیوان های مختلف با رنگک ها مختلف در حال فوران بودند !


_______________________________________________
نکات برای ادامه ی نمایشنامه :

1. ادامه ی ماجرا در اضافه شدن افراد به گروه ضربت است !

2 . دوستان توجه کنند هر یک از افرادی که متحد شدند دارای رنگ لباس و حیوانی خاص است ! نیرویی نیز از نظر جسمانی و عقلانی او را همراهی میکند !

3. تاپیک عضو گیری نمیکند و همه آزاد اند در تاپیک نمایشنامه بنویسند !

4. غار وحشت واقع در جنگل ناتینگهام دارای دو برج است !
برج اول به رنگ قرمز که دارای مراحلی برای عبور است !

5. فرد زننده ی پست دارای قید و بند خاصی نیست فقط نباید از حیطه ی تاپیک خارج شود !

6. فرد حق تمام کردن نمایشنامه را ندارد حد اکثر در نمایشنامه یک مرجله از چهار مرحله را ساخته ی ذهن خود بنویسد !

7 . مرحله ی چهارم یا همان مرحله ی آخر مرجله ی برخورد با فرشته ی شیاتین موجود منفور مونث است با قدرت اهریمنی فراوان !


ویرایش شده توسط الستور مون در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۴ ۲۲:۲۷:۳۰
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۲۲ ۲۳:۵۱:۵۳

شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.