هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مجموعه ورزشي گودريك
پیام زده شده در: ۱۶:۰۰ چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۵
#9

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 3737
آفلاین
منوچ که لرزش در صداش به وضوح احساس میشد گفت : فکر کنم 10 متر و اندی !
هوشنگ که صدای غرشش از پشت میکروفون شنیده میشد ، گفت ابله ! توی این ده متر اندازه ده کیلومتر دیالوگ میگن !

با به پیش رفتن بچه ها صدای میکروفون محو و محو تر میگردید ، به طوری که دیگر اثری از صدا شنیده نمیشد .
لوییس که هنوز سعی میکرد به دوربین نگاه کنه گفت : ولی چه سیستمی داشت این دوربینه !
استرجس که در فکر فرو رفته بود با صدایی آرام گفت : به نظرتون این دو تا کیا میتونن باشن ؟
پرسی که اون جلو ها داشت مثل کار آگاها روی در و دیوار جستجو میکرد گفت : معلومه دیگه ، دو تا ابله دزد !

سارا گفت : به نظر من یکی از دشمنانمون هستن .
پرسی که ناراحت شده بود گفت : همونی که گفتم دو تا دزد !
لوییس گفت : چه دزدهای باحالین بچه ها ، میاین یه کم سره کارشون بزاریم ؟
هدویگ که بال بال زنان سعی میکرد روی سقف چیزی پیدا کنه گفت : لوییس تو هم وقت گیر آوردیا ! مگه صدای کوییرلو از از تو این نامه هه نشنیدی ؟ گفت سریعتر وسایلو پیدا کنیم !
سارا گفت : تازه ما مثلا کلی وقت صرف برنامه ریزی کردیم ، نمیتونیم به خاطر سرگرمی ، اونم با کسایی که معلوم نیست کین و چیکاره ان همه نقشمون رو به هم بریزیم !

باری دیگر صدایی از میکروفون مقابلشون در سراسر دالان طنین افکند ! استرجس زیر لب گفت : خدا خودش بخیر بگذرونه !
لوییس که برق شادی در چشمانش موج میزد ، البته موج که هیچ تبدیل به فواره شده بود با شعف و شادمانی به سمت مقابل دوید و زیر دوربین ایستاد و گفت : به به چطوری منوچ ؟ تو خوبی هوشی ؟!
هوشنگ با صدای خشک و نخراشیده اش فریاد زد : تو کیستی ای ابله که با ما چنین مینمایی ؟
صدای دیگری بگوش رسید : اوا خدا مرگت بده ، چرا اینطوری حرف میزنی هوشنگ ؟
هوشنگ گفت : ساکت احمق ! ما باید خودمون رو خلاف کار نشون بدیم !

رومسا گفت : عجب خلافکارایی هستن ! نمیدونن باید میکروفونو بگیرن اونو حرف بزن ، صداشونو کل ملت نشنون !



ادامه بدید

با تشکر


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: مجموعه ورزشي گودريك
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۵
#8

لوئیس لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۹ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶
از Silent Hill,The Church
گروه:
مـاگـل
پیام: 292
آفلاین
ملت از پله ها پایین رفتن و وقتی آخرین نفر که سارا بود وارد حفره شد، در حفره به صورت اتومات بسته شد.
جسی:
- واو...چه پیشرفته. استر هزار بار گفتم که دو تا از این درها برای خوابگاهها کار بزار.
استر:
ملت بعد از بسته شدن در و ناپدید شدن پله ها خود را در دالانی تاریک که تا حدودی با نور سبز روشن شده بود یافتند.
استر:
- باید راهمون رو ادامه بدیم.
اما قبلش ملت خودشون داشتن راهشون رو ادامه میدادن.
( نکته آموزشی: دیالوگ اضافی نندازین تو رول)
ییهو صدایی از ناکجا آباد( یه بلندگوی کوچک که رو سقف کار گذاشته شده بود) ملت رو مخاطب قرار داد:
- خب خب...دیگه راه برگشتی برای شما موش های کثیف باقی نمونده.
لوییس همون موقع متوجه وجود دوربینی کوچک که بر دیوار نصب شده بود، شد. پایین دوربین ایستاد و به آن خیره شد.
صدا:
- میگم هوشنگ...این یارو چرا اینقدر ترسناکه؟
هوشنگ:
- من که چشمام بستست منوچ(منوچهر)...مجبورم نکن بازشون کنم.
رومسا:
- بابا فهمیدیم شماهام اسم دارین.
منوچ:
- هو یارو...چند میگیری وایسی اینجا ملت رو بترسونی؟
لوییس:
- من اصلا انسان مادی گرایی نیستم.
هوشنگ با چشمانی بسته از پشت دوربین و میکروفون:
- خب پس برو بمیر...
منوچ:
- داشتیم میگفتیم...دیگه راه برگشتی براتون وجود نداره.
هدی رو به بچه ها و با صدایی آرام:
- میگم بچه ها...اینها احتمالا همون دزدهای وسایل ورزشیمون هستن...لوییس ول کن اون دوربین رو .
اندرو:
- حالا چجوری برسیم بهشون؟
منوچ:
- چی میگن اینها هوشنگ؟
هوشنگ:
- کیفیت صدا پایینه.
لوییس:
- اشکال از میکروفونتونه .
صدای فریاد و برخورد چیزهایی با هم از بلندگو شنیده شد و بعد صدای منوچ آمد:
- بابا این که صداش هم خُف شد.
رومسا:
- من میگم بیخیال ترس شیم و این دزدها رو به جزای عماشون برسونیم.
مری:
- ایول آبجی.
استر:
- موافقها دستشون بالا.
ملت همه دستشونو بردن بالا و پیشنهاد رومسا به تصویب رسید. ملت در دالان تاریک به راه افتادن درحالیکه صدای هوشنگ از بلندگوی پشت سرشان شنیده میشد.
- هوی...کجا میرین؟ حرفمون تموم نشده هنوز...منوچ تا سیتم بعدی چقدر راهه؟


[color=0000FF]گاهی اوقات دلت میخواد که زندگی ر�


Re: مجموعه ورزشي گودريك
پیام زده شده در: ۹:۱۵ سه شنبه ۱۲ دی ۱۳۸۵
#7

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 3574
آفلاین
استر:بس كنيد !!!
همه با اين فرياد نقش زمين ميشن....استر نگاهي به افرادي كه بر روي زمين افتادن ميكنه و ميگه:
هدي تو چرا اين ريختي شدي؟؟؟
تمام پرهاي هدويگ ريخته بود روي زمين ... و كچل شده بود ... هدويگ پراشو جمع ميكنه و ميگه:
نگران نباش شماره زدم روش ... ضمنا به خاطر فرياد شما همه ولو شدن ....
استر به خودش نگاه ميكنه و ميگه:
نه بابا راست ميگي؟؟؟
ملت از روي زمين:
دقيقا راست ميگه ...چپ نميگه....
لوييس دمبل رو ميندازه روي زمين و ميگه:
خب من برم دمبل بزنم....
رومسا از روي زمين مچ پاي لوييس رو ميگيره و ...
بوم....
دمبل از دست لوييس ميفته و ...
تق....
_شيكست؟؟؟؟
اين را جسي گفت...همزمان از روي زمين بلند شد و به سمت دمبل شكسته رفت ...
_اين ديگه چيه؟؟
جسي تيكه كاغذي رو از بين دمبل در آورد ... و نگاهي بهش انداخت .... همه دور جسي جمع شدن و نگاهي به كاغذ كذكور انداختند ... كاغذ گوشه اي پاره شده بود به نظر ميرسيد كه كاغذ به چهار قسمت تقسيم شده بود ...
گوشه ي كاغذ نوشته بود : مجموعه ي ورزشي!!!
همه بدون اراده ي ذاتي به مجموعه ورزشي نگاه كردند ....
شق!!!
_آخ.....
يك پس گردني محكم بر گردن استر فرود آمد .... اون برگشت كه مشتي به جاي پس گردني بزند ولي ديد فقط يك نامه هستش كه اون پس گردني رو زده بهش ....
صداي كوييرل به گوش رسيد :
اعضاي گريفيندور توجه كنن كه زياد فرصت ندارن ... استر چيزي پيدا كردين از وسايل؟؟؟
استر:نچ!!!
_نچ چيه ... خجالت بكش ...

نامه آتش گرفت و بر روي پاي استر افتاد .... آخ ...سوختم سوزيدم ... آتش گرفتم....آتش گرفتيم!!!!!!

به هر صورت آتش رو خاموش كردن و به داخل مجموعه رفتند ....
كاغذ همچنان در دست جسي بود ... او نگاهي به كاغذ كرد و گفت:
اون دستگاه رو بكشين جلو!!!
هدي و لوييس به سمت دستگاه مذكور رفتند و كشيدنش جلو ........
نوري در مجوعه به وجود آمد ...حفره اي ظاهر شد ....پله هاي نورانيه اي از درون حفره به بيرون آمد و ظاهر شد ....
پله ها ظاهرا فقط از نور بودند گويا اگر پايشان را بر آن ميگذاشتن از آن رد ميشد و چنين نشد چون استر پاشو گذاشت روي اولين پله....
انتهاي پله ها به درون زمين ميرفت ولي خطري نداشت چون نور به وجود آمده از پله ها حفره رو روشن كرده بود ...
استر به همراه جسي به داخل حفره رفتند و بقيه هم بدون هيچ سوالي به داخل حفره رفتند ...

ادامه دارد......

=============================

داستان معمايي شد!!!


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: مجموعه ورزشي گودريك
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ شنبه ۲ دی ۱۳۸۵
#6

جوزف ورانسكي


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۹ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۵۹ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۰
از دارقوز آباد !
گروه:
مـاگـل
پیام: 916
آفلاین
لوبيس : گفتم نگم همينجوري دور هم باشيم !
هدي و استر :
دوباره ملت گريف به تالار خصوصي و به مجموعه ورزشي رفتند .
ملت گريف : :solitude: اينجا چرا خالي تر شده ؟
رومسا : قاتل الان اينجاست ، به محل جنايت برگشته !
در همين حال صدايي از پشت سرشان شنيده شد و ملت خيال كردن قاتل گرفتن ...
ملت : قاتليوس ارزشيوس !
جوزف : بابا منم ! رفته بودم اين سوپر سر كوچه شير كاكائو بگيرم براي صحبونه ! دزد را پيدا نكردين ؟
ملت : :no:
گيريفي ها خسته از دنبال دزد گشتن به سمت خوابگاهشون حركت كردن .
هدي : من بايد برم نوكمو مسواك بزنم !
ناگهان سارا فرياد زد : يافتم ! ( در اين صحنه ي ارزشي هدي جغد ارزشي در اثر فرياد سارا مسواكش را قورت داد ! )
سارا : دزد رو مي تونيم با طلسم جمع آوري بياريم اينجا !
سارا : اكسيو دزد !
مسواك هدي از حلقش بيرون آمد و به طرف چوبدستي سارا رفت .
ملت :
در همين حال يه نامه ي عربده كش ديگه از كوييرل آمد .
نامه ي مذكور : سارا تو كه جادو بلد نيستي چرا آبروي نسل جادوگر رو مي بري پشت سمجي ! ( پشت سمجي مثل پشت كنكوري خودمان است )
سارا :
ملت :
دزد مذكور :
استر :
رومسا :
جوزف : :pint:
راوي :
زننده ي پست قبلي : :poser:
ناظر انجمن : :proctor:
جسي : مصرف دوبار ماهي در هفته فراموش نشه !
ملت :
جسي :
ريموس : حالا پيدا كنيد پرتقال فروش را !


[


Re: مجموعه ورزشي گودريك
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۵
#5

لوئیس لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۹ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶
از Silent Hill,The Church
گروه:
مـاگـل
پیام: 292
آفلاین
ملت: شوخی میکنی
رومسا::no:
ملت:چرا
رومسا:
ملت:
رومسا:
ملت:
راوی:
ملت خمیازه میکشن و رومسا ادامه میده:
- البته دقیقا نمیشه گفت که یه قتل رخ داده...
بروبچز:
- احتمالا چند قتل رخ داده...
ملت:
رومسا: جمع قتل چی میشه؟
لوییس: قتول
همون موقع یه نامه ی عربده کش دیگه از کوییرل میاد و بی معطلی نعره میکشه:
- من چاکر همتون هم هستم...اصلا غلط کردم...برین بخوابین بعد فکر کنین که چی کار کنین...
ملت خمیازه میکشن و به سمت خوابگاهشون حرکت میکنن. هدی هم در حال پرواز میگه:
- مگه ما الان بیداریم؟
یهو صدای نامه عربده کش سوم که معلوم نیست کی ارسال شده بود تو تالار طنین انداخت:
- ولی من شماها رو آدم میکنم.
ملت بی توجه به عربده های نامه به خوابگاهشون رفتند و هدی هم به تیفار خورد و به زمین افتاد. همون جا هم خوابید.

ساعت 9:30 صبح، تالار عمومی

جسی: حالا چی کار کنیم؟
جمعی از ملت:
استر: باید دست به کار شیم...همون گشتن هم میتونه موثر واقع بشه...حداقلش بهتر از این میز گردهای بی نتیجست...
مری:
- تازه اگر بخواهیم موشکافانه نگاه کنیم از هجوم بی وقفه نامه های عربده کش هم جلوگیری میشه...
رومسا:
- تصدیق میکنم
سارا:
- در ضمن مصرف دو بار در هفته ی ماهی هم توصیه میشه ...
بدین ترتیب ملت گریفی تا ساعاتی بعد(نه قبل) به بحث فلسفی خود ادامه دادند، تا اینکه نامه عربده کش دیگه ای ظاهر شد و گریه کنان ازشون خواهش کرد که یه کاری انجام بدن. بروبچز شروع به جست و جو کردند. البته قبلش رومسا و هدی دست همه به اجبار دستکش کردند تا خدای نخواسته اثر انگشت ها از بین نره و یه بی گناه(از نوع ابلهش ) بیخود کارش به چوبه دار نکشه. بعد از حدود نیم ساعت جستجو، استر احساس کرد که یه سوالی براش مطرح شده.
- لوییس کجاست؟!
جسی:
- فکر کنم هنوز تو خوابگاهه.
استر:
استر با عصبانیت چوبشو به سمت خوابگاه پسرا گرفت و با ورد ظاهریوس لوییس رو ظاهر کرد. لوییس هم با یه دمبل نو و قشنگ در دستش ظاهر شد. استر جیغ کشید و غش کرد.
لوییس:
مری در حالیکه به دمبل اشاره میکرد گفت:
- اینو از کجا گرفتی؟!
لوییس:
- تو خوابگاه بود...
هدی:
- چرا به ما نگفتی؟!
لوییس:
-


[color=0000FF]گاهی اوقات دلت میخواد که زندگی ر�


Re: مجموعه ورزشي گودريك
پیام زده شده در: ۴:۱۶ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۵
#4

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1540
آفلاین
ياهو



قوهولي ... قوهــــو! ( شيش بار)!!!
آفتاب عالم تاب از پشت كوههاي شرق پديدار ميگشت و تابش هاي پرتو انوار خيره كننده ي خورشيد درختان سر به فلك كشيده ي اطراف مدرسه را به مرور نمايان ميشد!... با اولين صداي چهچه ي پرندگان صداي سووووت استرجس برفضا پيچيد!
سوووووووووووووت!... سووووت!!
ملت: !!!
صداي از كنج تالار : يكي اين صداي سوتو همراه با صاحبش خفه كنه!
- چشم بانو !!!
استرجس زير چشمي به همه نگاه ميكنه و ميگه:
- همگي تا دو دقيقه ي ديگه دوره شومينه * جمع ميشين !.... سپس سرش رو بالا ميكنه و ولوم صداش رو بالا مييرهبه طوري كه صدا به خوابگاه دخترا هم برسه و ميگه:
- شنيدين يا نه؟؟
سارا كه داشت بيگودي موهاش رو باز ميكرد گفت:
- كر كه نيستيم!..... شما بپا نزديك شومينه نشستي خوابت نبره!!!
استر: !

1:59 دقيقه بعد!!!
استرجس متن نامه اي رو كه در دستش بود بالا ميگيره تا همه ي بچه ها با چشماني پف كرده به وي نگاه ميكردند!!
استر: خب همونطور كه همتون ميبينين!... اين نامه از طرف پروفسور كوييرل اومده ، يه اطلاعاتي بدست اومده تا مارو به كسي يا كساني كه وسايل رو دزديدند راهنمايي ميكنه!!!
ملت: !!!!!
استر: سوووووووووت!
ملت: !!!
اندرو : هوووي عمو ، مگه نميبيني همه خوابشون مياد سري برو سر اصل مطلب !!! آجي جسي آدامس!
جسي كه سرش رو روي زانوهاش گذاشته بود و خوابيده بود به زود دست تو جيب شلوارش ميكنه و يه آدامس بادكنكي ميده به اندرو .....
در همين حال رومسا كه داشت به سرعت چيزي رو يادداشت ميكرد گفت:
- استرجس ميتونم نظرم رو بگم؟؟؟
استر : اوهوم!
رومسا عينكش رو جابه جه ميكنه و ميگه:
- خب اينجا دودتا راه وجود داره ؛ 1- فردي كه وسايل رو گرفته از جريان وجود باشگاه ها توي خوابگاه خبر داشته!.... 2- قاتل هميشه به صحنه ي قتل بر ميگرده!!
ملت: wOW....قاتل؟؟؟؟؟؟؟


---------------------------------
شرمنده اگه بد شد!





Re: مجموعه ورزشي گودريك
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۵
#3

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
مـاگـل
پیام: 993
آفلاین
همه دور هم روی زمین نشسته بودن جسی کمی آنطرف تر مشغول صحبت با تلفن بود.
_ولی خداییش جای قشنگیه ها! جون میده واسه ورزش کردن!
استر یه نگاه اینجوری به لوپین می کنه و میگه:
_تو دوباره حرف زدی؟ خب اینجا اصلا برای همین کاره دیگه!
مدت صحبت جسی طولانی شد و کم کم صدا های عجیبی شبیه داد و فریاد کردن و بدو بیراه گفتن از سوی جسی شنیده شد!
رومسا یه نگاهی به بقیه میکنه و سپس از جاش بلند میشه تا بره طرف جسی ببینه چه خبره!
اما هنوز چند قدمی بر نداشته بود که با جسی عصبانی برخورد می کنه!
_هی جسی چی شده؟ چرا اینقدر حالت گرفتس؟
جسی بعد از یه نگاه خشمناک آهی می کشه و می گه:
_هیچی…این یارو می گه قسطی جنس نمی دیم و تا پول نقد نیارید اصلا نمی زاره پاتونو توی مغازم بزارید!عجب آدمیه ها! بچه گیر آورده می خواد جنسا رو دو برابر قیمت بندازه به ما!
جسی که دوباره یاد حرف های اون مغازه داره افتاده بود عصبانی میشه! می ره سرشو بکوبونه به دیوار که یه دفعه استرجس می آد جلو و میگه:
_جسی جان تو برو اونجا بشین یه آبی هم بخور…من به جای تو سرمو می کوبونم به دیوار!
خلاصه اونها دوباره دستشون تو گل می مونه! نمی دونستن چی کار کنن و همین طور ساعت ها می گذشت…کم کم شب از راه می رسید و فکر ها به جایی قد نمی داد!
یه دفعه هدویگ از دور با یه نامه به نوکش دیده می شه که به سرعت به طرف اونها می آد!(هدویگ کی رفته بوده بیرون؟؟)
لوییس نامه رو می گیره و یه نگاهی بهش می ندازه! اما بعد به سرعت می دش دست سارا! سارا هم که متوجه قضیه شده بود نامه رو رد می کنه و می افته دست مری!
مری هم که باهوش بچه های گریف بوده سریع موضوع رو می گیره و بدون اینکه توجه کنه از طرف کیه به زور تو بغل اندرو جاش می ده!
دیگه خیلی داشته شیر تو شیر می شده که ناگهان یه فکری به ذهنشون خطور می کنه!
استر که تازه بهوش اومده بود با کمال میل نامه رو قبول می کنه و بازش می کنه:
_چرا بی کار نشستید؟ پاشید….وگرنه همین اول کاری می گم ازتون 2000 امتیاز کم کنن! روشنه؟
نامه عربده کش می سوزه و صدای کوییرل رو همراه با خودش خاکستر می کنه!
استر به حالت هنگ کردن!
جسی از جاش بلند میشه و میگه:
_خب مثل اینکه چاره ایی نیست! باید بلند شیم یه کاری بکنیم تا نامه دوم پروفسور کوییرل فرستاده نشده! می گم بهتره اول از همین دور و اطراف شروع کنیم به گشتن. شاید به چیز مرموزی بربخوریم که به دردمون بخوره!
همه موافقت میکنن و میرن تا کار خودشونو شروع کنن! به امید اینکه تار مویی از رباینده وسایل بیابند!



Re: مجموعه ورزشي گودريك
پیام زده شده در: ۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۵
#2

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
بعد از این صحبت کوئیرل همه به سوی هال رفتند و کوئیرل تالار را ترک کرد. ریموس خودش رو روی مبلی که در کنار آتش قرار داشت انداخت و گفت: باید از فردا کارمونو شروع کنیم و علاوه بر اون تمرینم بکنیم
استرجس رو به ریموس کرد و گفت: ممنون از راهنماییتون. اینو که خودمونم میدونستیم
ریموس:
هرمیون نیز خودش را کنار ریموس انداخت و در افکار خود غرق شد. همه اعضا نیز مانند هرمیون غرق در افکارشان شدند تا بلکه راهی بیابند. آخر چطور ممکن بود در یک هفته هم تمریناتشان را انجام دهند و هم وسایل را پیدا کنند.نه تمرینات بدون وسایل ممکن بود.نه پیدا کردن وسایل در یک هفته. حالا آنها باید دو کار را باهم انجام میدادند در صورتی که یکیشان هم امکان اجرا نداشت.
ناگهان چیزی به ذهن هدویگ خطور کرد و فریاد زد: یافتم.
استرجس به طور ناگهانی ایستاد و فریاد زد: چی؟؟؟؟
هدویگ گفت: هیچی. گفتم دور هم باشیم
استرجس:
استرجس که برای بار دوم سرش را به دیوار کوبیده بود به جای مبل راحتی خود را روی بخاری انداخت.
استرجس که متوجه نبود روی بخاری نشسته گفت: این مبله چقدر گرمه!!!
اعضای گریفم که منتظر یک سوژه برای خنده بودند چیزی نگفتن
چند لحظه بعد از سر و روی استرجس عرق میبارید.
استرجس که بسیار گرمش شده بود بلند شد و به طرف آشپزخانه رفت و خود را درون یخچال انداخت.
1 ساعت بعد
استرجس:(شکلکی که نشان دهنده لرزیدن باشد پیدا نشد)
هرمیون فریاد زد: یافتم
استرجس رو به هرمیون کرد و گفت: اگه بازم مثل هدویگ باشه میدم سرخت کنن
هرمیون با خوشحالی گفت: نه. میتونیم از زمان برگردون استفاده کنیم؟
ریموس با ناراحتی گفت: متأسفانه خیر. چون تنها در وزارت خونه زمان برگرددون وجود داره.
هرمیون از ناراحتی آهی سوزناک کشید و بر سرجای خود نشست.
در همان هنگام جسی با خوشحالی گفت: شاید بتونیم از کسی قرض بگیریم!
ریموس گفت: نقشه ای داری؟
جسی با صدایی آهسته نقشه خود را توضیح داد:...........
---------------------------------------------------------------
تاپیک افتتاح شد


تصویر کوچک شده


مجموعه ورزشی گودریك
پیام زده شده در: ۲۳:۴۸ یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۵
#1

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 3574
آفلاین
همه ي اعضاي تالار گريفيندور در خواب به سر ميبردند ... صداي خروپف هدويگ تا در سالن به گوش ميرسيد!!!
البته در خوابگاه دختران به وسيله ي طلسم سكوت پوشيده شده بود در نتيجه همه ي آنها در خوابي آرام به سر ميبردند .
ولي در خوابگاه پسران همه به صورتي عجيب خوابيده بودن...لوييس لنگه جوراب رو كرده بود توي گوشش...
استر چهار تا متكا گذاشته بود دورش و رفته بود داخل متكاها ...
بقيه هم از وسايل متعددي استفاده كرده بودن تا از صداي خر و پف هدويگ در امان بمونن...
_خروووووووووپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــف!!!!
جالب اين بود كه هدويگ با هر دم و بازدم پراش از هم باز ميشد
عقربه ي ساعت تالار بر روي ساعت 9 ايستاد .... ولي هنوز هيچ كس در تالار بيدار نشده بود ...
علت اين همه خوش خوابي و خواب زياد تعطيل بودن آن روز بود ...
كوييرل وارد تالار عمومي گريفيندور شد ... نگاهي به اطراف خودش انداخت و با خودش گفت:
زياد به اينا خوش گذشته ... استر.....اســـــــــــــــــــــــــــتر!!!!
_بومـــــــــــــــــــــــم!!!
استر در حالي كه چشماش بسته بود بدون اينكه از پله هاي خوابگاه پايين بياد از همون بالا پريد پايين!!!
_امر بفرماييد!!!؟؟؟
_چرا همه تا الان خوابن؟؟؟
استر به زحمت چشماشو باز كرد و خميازه اي كشيد و گفت:
چرا خواب نباشن خبري نيست كه!!!
كوييرل يك سطل آب ظاهر كرد و ....

*10 دقيقه بعد*

_اهم اهم ... بايد بگم كه اين ترم هاگوارتز به غير از مسابقات كوييديچ مسابقات ورزشي ديگري هم برپا ميكند ...
رومسا:ميشه بگين چه مسابقاتي؟؟؟
_خب بايد بگم مثل وزنه برداري ... پرتاب ديسك با چوب دستي و غيره...
لوييس:ببخشيد ما هم ميتونيم شركت كنيم؟؟؟
كوييرل قرمز شد و فريادي بلند كشيد .... همه از ترسشون رفتند پشت صندلي ها قايم شدن ...ولي هدويگ كه توي باغ نبود در اثر فرياد كوييرل همه پراش ريخت

*5 دقيقه بعد*

ملت بالاي سر كوييرل وايسادن و رومسا و مري دارن با دو تا قاشق آب قند به هم ميزنن....
كوييرل به هوش مياد و ميگه:
من كجام؟؟؟هان؟؟؟ چي شده؟؟؟
استر شروع ميكنه به توضيح دادن از اول قضيه!!!
نويسنده:(نميخواد توضيح بدي بابا شصت ساعت طول ميكشه حوصلم نداريم ... كوييرل خودش يادش اومد)


_خب براي اين منظور و براي اينكه گروه گريفيندور از بقيه گروه ها عقب نمونه اين سالن ورزشي رو در اختيار شما قرار ميدهيم!!!

او با دستش به قسمتي از تالار اشاره كرد...پرده هاي قرمز تالار كنار رفت و نوري نمايان شد....همه به داخل سالن ورزشي حركت كردن....
هدويگ با سرعت به سمت ميله ي ورزشي وزنه برداري حركت كرد و با نوكش آن رو بلند كرد و شروع كرد به زدن....
هدويگ: تصویر کوچک شده
ملت: تصویر کوچک شده
_هدويگ اون كه بهش وزنه نيست....
هدويگ ميله رو ميندازه و تازه متوجه قضيه ميشه ....
كوييرل از بين جمعيت بيرون مياد و ميگه:
متاسفانه مشكلي وجود داره اونم اينه كه نصفي از وسايل اينجا روبوده شده....بايد همشون رو برگردونيم به سر جاش...
هدويگ كلاه كاراگاهيش رو ميزاره سر جاش ...رومسا ذره بينشو درمياره و آماده ميشه!!!!
_ضمنا بايد تا هفته ي ديگه تمرينات خودتون رو كامل كنيد !!!

================================

همون طور كه ميبينيد تاپيك جديد تالار با اين عنوان زده شد...نكته اي بگم كه قبلا در مسنجر به چند تا از دوستان گفتم...فعاليت در تالار و انجمن ها فقط به اعضاي تالار و انجمن ها بستگي دارد ...
اميدوارم كه سوژه رو متوجه شده باشيد...
نيمي از وسايل باشگاه و مجموعه گم شده و بچه ها در پي پيدا كردن اون هستند ... البته بعد از پيدا كردن وسايل اتفاقات عجيب ديگري برايشان خواهد افتاد...البته اميدواريم كه به مسابقات برسن....


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۶ ۲۳:۵۰:۴۹
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۹ ۱۳:۲۸:۱۶
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۹:۱۱:۰۵
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۲۲ ۲۳:۵۷:۰۰

عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.