-پیشت!
-بومب!
-- شومپ!
تالاپ!
گابريل كه از زير پتو اومده بود بيرون دوبار به سرش زده بود و ديوانه وار هر چيزي رو كه گير ميورد از در و پنجره و پلكان و سقف و در و ديوال و ديفالو غيره به بيرون پرت مي كرد.
- پووووف..
- هين تو ديگه چي هستي؟
-من كيستم من چيستم؟ من چيبسم؟ نه من احتمالا يه جن خونگي ام..براي اينكه ريوني تر بشه مي توني منو هوكي حساب كني ولي از لحاظ هري پاتري هوكي الان مرده پي مي توني منو وينكي حساب كني.. چطوره؟!
گابر كه قيافه ش به طرز عجيبي شبيه آواتورش شده بود و خيلي مخوف و وحشت انگيز شده بود نگاه كرگدن به فيلي( به ياد قديما.. به ياد ويولت!) به وينكي ميندازه و با صدايي كه خيلي به صوت خرس شباهت داشت گفت: (بعدها به خاطر اين صداي گابر فيلم خرس ساخته شد..ربطي هم نداره فقط بايد تعداد خطهاي پست رو زياد كنه!
)
- خب الان تو اينجا چي مي خواي؟
- مي خواستم بگم بوقي خجالت بكش هيچ فكر كردي ما جنهاي بدبخت خاك بربوق بيچاره ي مفلوك بيچاره ي ناگزير چه قدر زحمت مي كشيم تا اينجا رو تميز كنيم؟.. اصلا اين همه آت و آشغال رو از كجا آوردي؟..
گابر به صندوق كهنه و زهوار در رفته اي كه كاملا معلوم از زير تخت بيرون كشيده اشاره كرد. وينكي هم چنان ناباورانه به صندوق خيره شده بود كه چشمانش شبيه دوتا توپ فوتبال شده بود.
با وجود آن همه خرت و پرتي كه گابر به بيرون پرتاب كرده بود صندوق هنوز مالامال از آت و آشغالهاي كهنه تر از خودش بود!
- هممم.. فكر كنم اينا جهيزيه ي رونا ريونكلا بوده.. ببين يه آفتابه ي مسي هم توشه... واوو
چشمان گابر به نيم تاج زيبا و ظريفي افتاد كه ناگهان بر روي صندوق ظاهر شده بود. چشمانش از تعجب گرد شد و بعد از لب و لوچه اش چندين من آب دهن فرو ريخت:
- واي اين از نيم تاج عروسي فلور هم قشنگ تره... واي اگه من عروس بشم.. واي اينو مي ذارم روي سرم!
با حالت روياگونه اي نيم تاج رو روي سرش مي ذاره و با همان حالت كه ته رنگ ابلهانه اي هم در آن به چشم مي خورد دست وينكي رو گرفت و با چشمان بسته چند قدم به جلو رفت.
كاملا مشخص بود كه خودش را با يك پسر قد بلند چشم سبز جراح قلب كه صد در صد داماد بود مجسم مي كرد!
چندين جرقه نيم تاج و گابر را لرزاند...
-----------------------
اين هم از ديهيم ريونكلا.. سوژه اي كه خيلي وقت پيش در موردش صحبت كرده بودم.
[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p