هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: The Stories Of زیر پتو!
پیام زده شده در: ۱:۴۷ سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۷
#5

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
-پیشت!
-بومب!
-- شومپ!

تالاپ!

گابريل كه از زير پتو اومده بود بيرون دوبار به سرش زده بود و ديوانه وار هر چيزي رو كه گير ميورد از در و پنجره و پلكان و سقف و در و ديوال و ديفالو غيره به بيرون پرت مي كرد.

- پووووف..
- هين تو ديگه چي هستي؟
-من كيستم من چيستم؟ من چيبسم؟ نه من احتمالا يه جن خونگي ام..براي اينكه ريوني تر بشه مي توني منو هوكي حساب كني ولي از لحاظ هري پاتري هوكي الان مرده پي مي توني منو وينكي حساب كني.. چطوره؟!

گابر كه قيافه ش به طرز عجيبي شبيه آواتورش شده بود و خيلي مخوف و وحشت انگيز شده بود نگاه كرگدن به فيلي( به ياد قديما.. به ياد ويولت!) به وينكي ميندازه و با صدايي كه خيلي به صوت خرس شباهت داشت گفت: (بعدها به خاطر اين صداي گابر فيلم خرس ساخته شد..ربطي هم نداره فقط بايد تعداد خطهاي پست رو زياد كنه!)

- خب الان تو اينجا چي مي خواي؟
- مي خواستم بگم بوقي خجالت بكش هيچ فكر كردي ما جنهاي بدبخت خاك بربوق بيچاره ي مفلوك بيچاره ي ناگزير چه قدر زحمت مي كشيم تا اينجا رو تميز كنيم؟.. اصلا اين همه آت و آشغال رو از كجا آوردي؟..

گابر به صندوق كهنه و زهوار در رفته اي كه كاملا معلوم از زير تخت بيرون كشيده اشاره كرد. وينكي هم چنان ناباورانه به صندوق خيره شده بود كه چشمانش شبيه دوتا توپ فوتبال شده بود.
با وجود آن همه خرت و پرتي كه گابر به بيرون پرتاب كرده بود صندوق هنوز مالامال از آت و آشغالهاي كهنه تر از خودش بود!

- هممم.. فكر كنم اينا جهيزيه ي رونا ريونكلا بوده.. ببين يه آفتابه ي مسي هم توشه... واوو

چشمان گابر به نيم تاج زيبا و ظريفي افتاد كه ناگهان بر روي صندوق ظاهر شده بود. چشمانش از تعجب گرد شد و بعد از لب و لوچه اش چندين من آب دهن فرو ريخت:

- واي اين از نيم تاج عروسي فلور هم قشنگ تره... واي اگه من عروس بشم.. واي اينو مي ذارم روي سرم!

با حالت روياگونه اي نيم تاج رو روي سرش مي ذاره و با همان حالت كه ته رنگ ابلهانه اي هم در آن به چشم مي خورد دست وينكي رو گرفت و با چشمان بسته چند قدم به جلو رفت.

كاملا مشخص بود كه خودش را با يك پسر قد بلند چشم سبز جراح قلب كه صد در صد داماد بود مجسم مي كرد!

چندين جرقه نيم تاج و گابر را لرزاند...

-----------------------
اين هم از ديهيم ريونكلا.. سوژه اي كه خيلي وقت پيش در موردش صحبت كرده بودم.


[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p


Re: The Stories Of زیر پتو!
پیام زده شده در: ۶:۱۵ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۸۷
#4

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
مـاگـل
پیام: 353
آفلاین
تلق پلق شپلخ!(افکته دیگه گیر ندین) گلیدی درست جلوی پای گراوپ فرود میاد منم نزدیک بود زیر پای گراوپ له بشم ولی درست به موقع جا خالی دادم.گراوپ: _"سلام گلیدی چه خبره " _"یعنی تو نمی دونی" _"نه" _"گابریل قاطی کرده داره همه چیزو بهم میزنه می ترسم کار بیخ پیدا کنه چون ما قبلاً با هم خیلی رفیق بودیم هر اتفاقی می افتاد اول از همه گابر به من می گفت نمی دونم چی شده وقتی رفتم ببینمش این کارو کرد" _"خوب الان کجاست؟" _"اتاق زیر شیرونی" در همین لحظه گابریل بیرون اومد و به سمت گراوپ رفت،من برای بهتر دیدن صحنه روی شونه گراوپ رفتم،گابریل طوری جلو اومد که انگار می خواد چیزی به گراوپ بگه اما همین که رو شونه گراوپو دید دوباره زد به سرش کلی گراوپ رو کتک زد اما گراوپ همونطوری سر جاش وایستاده بود،گابر انقدر ادامه داد تا خسته شدو به اتاق زیر شیرونی برگشت. گراوپ خطاب به من گفت: _"اون از دست تو ناراحته انگار چی کار کردی بگو شاید بتونیم یه کاری بکنیم" _"نمی دونم از چی ناراحته ولی من کاری نکردم که اون ناراحت شه جریان چیه نمی دونم" _"خوب علت ناراحتیش تویی ولی چه کاری کردیو چه طوری میشه از این مشکل ریونو رها کرد خدا می دونه" چند روز بعد گابریل از زیر پتو بیرون نمی اومد با کسی حرف نمی زد کم کم کل ها گوارتز پر شده بود از این مسئله که ریونیا که ادعای هوش می کنن یه عضو دیوونه دارن که به همه حمله میکنه. ------------------------------------------------------------------------ ریون چه طور از این مخمصه نجات پیدا میکنه؟آیا این مسئله باعث کسر امتیاز ریون میشه؟آیا کار گابریل و آرنولد به تالار محکومین می کشد؟آیا گابر از مدرسه اخراج می شود؟آرنولد چه کاری کرده که گابر از دستش عصبانی شده؟این مسئله چه طوری و بدست چه کسی حل میشه؟آرنولد زیاد سوال می کنه؟آرنولد این سوالارو واسه پیش فرض دادن به ادامه دهندگان داستان زده؟آرنولد این سوالارو زده تا بهش نگن داستانو تموم کردی باید ادامه پیدا می کرد؟اه چه قدر سوال می کنما خودم خسته شدم ولی از موضوع خارج نشین نقشه های جالبی برا خودمو گابر دارم


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: The Stories Of زیر پتو!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ سه شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۷
#3

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
مـاگـل
پیام: 353
آفلاین
فلور داشت دنبال گلیدوری می گشت منم سریع پریدم رو شونه هاش(خوب کنج کاویه دیگه باید می فهمیدم چی می شه)،فلور گلیدی رو تو تالار اصلی پیدا کرد بعد از سلام و احوال پرسی گفت:
"گابریل قاطی کرده می گن تو می تونی آرومش کنی می شه بری باهاش حرف بزنی ضمنا" باید ببریش اتاق زیر شیرونی"،منم از این فرصت استفاده کردم رفتم رو شونه های گلیدی(مطمئنا" میره پیش گابریل).
گلیدی همه جارو گشت تا گابریلو تو همون اتاق زیر شیرونی پیدا کرد،اتاق زیر شیرونی خیلی نمناک بود همه دیواره هاش از چوب ساخته شده بود معمولا واسه تنبیه یه عضو ریون از اون اتاق استفاده می شد اونجا یه میز تحریر با یه تخت خوابو یه پتو بود اتاق حتی یک پنجره هم نداشت احتمالا" گابریل از اومدن به این اتاق خیلی ناراحته،گلیدی جلو رفت و خیلی آروم گابریلو صدا کرد:"گابریل"
گابریل سرشو از یر پتو بیرون آورد و انگار از شنیدن صدای گلیدی خیلی خوشحال شده بود اما بعد از ورانداز کردن مهمان تازه وارد فریاد کشید و...
-----------------------------------------------------------------------
داستانو ادامه بدید لطفا" اگه پست بعدی با صدای پرت شدن پایین گلیدوری آغاز شه خیلی جالب می شه نظر من اینه زننده پست بعدی خودش بهتر از من بلده چی کار کنه


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: The Stories Of زیر پتو!
پیام زده شده در: ۹:۰۰ جمعه ۳ آبان ۱۳۸۷
#2

گیلدروی لاکهارت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۷ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۷
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 72
آفلاین
ملت همینجوری نشستن و دارن فکر می کنن که ییهو یکی بلند می شه و می گه : آره . عالیه ! باید بره زیر شیروونی ...

و موج های موافقت ملت در اون مکان (؟!) طنین انداز می شه و کلی سر و صدا می کنن که مری باز از اون بالای بالا که سطح میزش از دیگر میزها بالاتره فریاد می زنه :
- ساکت شین

ملتی که داشتن سر و صدا می کردن با همدیگه دستاشونو می برن بالا و مری با یه حرکت - که بعدها متوجه شدیم این حرکت خیلی حرکت خوفی بوده و ازش پرسیدیم که چجوری این حرکتو زده و هیچ توضیحی نداد - بهشون فهموند که می تونن حرف بزنن و همشون یکصدا گفتن :
- خانم ما ساکت بودیم
- منظورم این بود که ساکت تر شین

مری کمی فکر کرد و از ابراز موافقت ملت بشدت خوشحال شد ... از اون بالا که سطحش خیلی بالاتر از سطح آبهای آزاد بود () پایین آمد و به سمت پنجره رفت .
پنجره نمایی باز را به روی دریا به نمایش گذاشته بود و مری غرق در امواج دریا بود و بصورت خیلی خیره واری (؟!) به موجا نگاه می کرد که ناگهان دستی بر شانه اش نشست و او را از غرق شدن در امواج نجات داد .

مری با کمی خشانت که توأم با مهربانی بود ، دستش را درون جیبش که پر از خالی بود (چه خز شد ) برد و به سمت اون شخص برگشت .
فلور به سرعت گفت : کِی گابرو میندازی زیر شیروونی ؟
- چی ؟ من ؟ من باید ببرمش ؟ شوخی می کنی ... عمرا من ببرمش .
- پس کی ببرتش ؟
- نمی دونم ... بگو این گیلدی که باهاش خیلی رفیقه بیاد ببرتش .
- گیلدی ؟ گیلدی کیه ؟
- همین بوقیه که تازه اومده ... با گابر خیلی رفیقه . فکر کنم بهترین شخص اون باشه واسه اینکار !!!



اتاق زیر شیروانی ریونکلاو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۵ جمعه ۱۲ مهر ۱۳۸۷
#1

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 708
آفلاین
سلام!

به مری: من کاملا آماده ام تا من رو خفه کنی. ولی اسم تایپک بذار باشه .. خب؟:گریه:

------

فقط رول رو ادامه بدین !!

------

-پیشت!
-بومب!
-- شومپ!

تالاپ!

صدا ها پشت سر هم از سوی خوابگاه دختران شنیده شد، سپس لونا که اون موقرمزه بود و لیلی که مو قهوه ای ِ یا برعکس ! هر دو از خوابگاه به بیرون پرتاب شدند. سپس فردی دیگر شاتالاپ روی آن دو افتاد.

گابریل دم دروازه ی ورودی به خوابگاه ایستاده بود و پیروزمندانه لبخند میزد.

فلور: بوقی من از تو بزرگترم تو اصلا نباید به خودت اجازه بدی که منو بندازی بیرون!
گابر: شیشکی باب!
فلور: :hav!!:

دو سه روز بعد

مری بالاتر از بقیه بالای میز بالاتر از سطح بالای میز ایستاده بود. سپس سرفه ای کرد و داد کشید:
- ساکت دیگه!
فلور دستش رو بلند کرد. مری به او اشاره زد!

فلور : ما ساکت بودیم خانوم!
مری: ساکت تر!

و سپس شروع به قدم زدن کرد.

- ما باید فکری به حال این بچه ی قبیح پرروووو ی بی تربیت ِ حمال عوضی ِ بوووووقق....
ملت بلند میشن و دهن مری رو گل میگیرن!

- ادامه: کنیم.. به نظرم بهتره بره توی اتاق زیر شیروونیی... زیر پتو!

====

خب حالا وقتی گابر رفت اونجا ، یه سری اتفاقات می افته براش که از خوابیدن روی تخت شروع میشه. حالا من یه فکری دارم؛ یه اتفاقاتی زیر تخت بیفته جالب میشه! عالمی ِ واسه خودش..


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۲ ۱۹:۰۰:۰۲
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۵ ۲۲:۱۶:۴۹
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۴ ۲۲:۰۵:۵۲
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۷ ۱۳:۵۸:۰۱

[b]دیگه ب







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.