هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۲
نام: اسکارلت
نام خانوادگی: لیشام
(هیچ اطلاعاتی راجب این شخصیت تو نت نبود تو کتاب هم یادم نمیاد دیده باشم پس تخیلی مینویسم)
گروه خونی :اصیل زاده
گروه :اسلیترین
جبهه:بی‌طرف
ویژگی های ظاهری:مو های کوتاه مشکی چشم آبی تیره، پوست سفید قد بلند
استایل : مشکی وطیف(تیف؟)های آبی
ویژگی‌های اخلاقی: باهوش و عصبی پایه انواع فسق و فجور
چوبدستی:چوب گردو رگ اژدها
علاقمندی‌ها: جادوی سیاه حیوانات جادویی کتاب ها با هر ژانری:)
معرفی کوتاه:(اسکارلت از بچگی شیفته جادو بود و مدام چوبدستی ملت رو کش میرفت تا نامه هاگوارتز گرفت و رفت و دگرگون نماست از مادرش به ارث برده‌ این ویژگی رو، زیر زیرکی جادوی سیاه یاد میگیره )


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۹/۱ ۱:۱۴:۰۲


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۲
شنل و کلاه سیاهش را پوشید و از خانه بیرون رفت.سفر پیاده را به شومینه ترجیح میداد خانه اش دو کوچه پایین تر از دیگ سوراخ بود و همین کار را اسان میکر به سمت دیگ سوراخ رفت و کاپوچینوی دلچسبی نوشید.سپس به کوچه دیاگون و سپس به طرف مغازه اسکورپیوس رفت.
-سلام اسکور!
-سلام هیزل جان چه کمکی از دست من برمیاد؟
-دوباره اومدم تا اواتار سفارش بدم!به همین زودیا از دست من خلاص نمیشی!
اسکورپیوس خنده ای کرد.
-خوب در چه سبکی میخوای باشه؟
-امم... اون بار انیمه ای سفارش دادم پس این بار میخوام واقعی باشه.با لباس کوییدیچ باشم لطفا و البته رنگی باشه.توی دستمم جاروی اذرخشم باشه.عجله ای هم نیست. هر وقت تونستی امادش کن!رنگ مو هم که بلوند و رنگ چشم هم قهوه ای روشن.پشت سرم هم یا زمین کوییدیچ یا قلعه هاگوارتز.چیز دیگه ای هم لازم هست بگم؟
-نه ممنون بسیار عالی.پس هر وقت اماده شد یک جغد براتون میفرستم تا بیایید و اواتار هاتون رو تحویل بگیرید.
-خیلی ازت ممنونم!پس می بینمت!



🎐 اجـازه نـده هيـچ كس پـاشو رو رويـاهات بـذاره..🌱حتی اگه تاریک ترین رویای جهان باشه... ️


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۲
ابر های سیاه رو میدید، بارون رو دوست داشت.
با قدم های اروم و صبورانه، به سمت مغازه اسکورپیوس راه افتاد.
شنیده بود جایی که اواتار دلخواهت بهت تحویل داده میشه اونجاست.
ایرین،با نگاهش دنبال در مغازه میگشت :
_اینجاست.
و با خوشحالی از پیدا کردنش به سمت در راه افتاد و در رو باز کرد:
_سلام؟
*خوش اومدید چه کمکی ازمن برمیاد؟
ایرین با نگاهی سرسری به درون مغازه گفت:
_اواتار،برای سفارشش اومدم
بعد،صبورانه پلکی زد تا جوابش رو بشنوه.
اسکورپیوس فرمی رو روی میز گذاشت و با لبخند گفت:
لطفا فرم رو پر کنید.

ایرین،شروع به پر کردن و بررسی سوالات کرد.

سبک آواتارتون کدوم باشه؟
1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)
انیمیشنی

2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.)
رنگی

3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم:عسلی
رنگ مو:قهوه ای روشن و بلند
رنگ پوست: سفید
رنگ لباس: سیاه

۴. مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) سرسبز

۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.)
الماس سیاه(اگر نشد مشکلی نداره)
۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!
پیرهن و دامن یا کلاسیک



پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
جینی ویزلی در راه کوچه ی دیاگون قدم میزد. در طی نامه ای که هفته ی پیش از طرف اسکورپیوس مالفوی رسیده بود، گفته شده بود که آواتار هایش آماده شده اند. او وقتی به آواتار ویزارد رسید در مغازه را باز کرد و وارد شد. به اسکورپیوس مالفوی سلام کرد و گفت: آواتار هام کجا هستند؟
اسکورپیوس مالفوی گفت: اون جا هستند.
وبه دیواری که آواتار ها از آن آویزان بود اشاره کرد.
جینی آواتار هایش را برداشت و پرسید:
پول آواتار هام چقدر میشه؟
اسکورپیوس گفت:
40 گالیون.
جینی پول را به اسکورپیوس داد و تشکر کرد و پس از خداحافظی از مغازه خارج شد.


آواتار هام خیلی خوب شده ممنون.


یک گریفندوریتصویر کوچک شده!


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
تجربه ثابت کرده است که غذا های نارنجی رنگ از سایر غذاها لذیذ تر به نظر می آیند. بوقلمون برشته ، مرغ بریان با آب پرتقال طبیعی ...

- شام حاضره...

البته ممکن است ظاهرِ چند هویجِ یخ زده که تا چند دقیقه ی پیش زیر برفک های فریزرِ-سابقِ- یک مشنگ مدفون بوده اند ، یا قاچی از کدو های باقیمانده ی هالوین که مالی ویزلی اصرار داشت کاملا سالم اند و هیچ کرمی درونشان زندگی نمیکند ، روی میز چوبی و طویلِ شام ، برای اکثریت مردم و گرگسانان جذابیتی نداشته باشد.

- لطفا مامانبزرگ... حالا درسته که قصابی سر کوچه دیگه نسیه قبول نمیکنه ولی میتونیم حداقل یکی از ققنوسا رو کباب...

تدی آرام به طرف میز می آمد و دهانش می جنبید و تقریبا داشت با حقیقت تلخ لم دادن فنریر بر روی صندلی مخصوص خودش مواجه میشد که کسی هویج نوک تیز و منجمدی را درون دهانش فرو کرد و فعالیت عضلات زبانش مختل شد و همین باعث شد نتواند جمله اش را تمام کند.

مالی درحالی که یک تکه کدو حلوایی را هم ، کنار هویج ، بین دندان های تدی میچپاند سرش را به طرف گرگینه ی مرگخوارِ تحت سرپرستی اش برگرداند و گفت:

- مردم توله سگ دارن... مام توله سگ داریم. کاش شماها یه کم از پشمک من یاد بگیرین... ببینین چقدر ساکت و مودب رو صندلیش نشسته... حتما از دستپخت من خوشش اومده! مگه نه پشمک؟
-

فنریر با ولع به کله ی ویزلی های دور میز غذا چشم دوخته بود.
تجربه ثابت کرده است که غذاهای نارنجی رنگ به مراتب از سایر غذاها لذیذ تر به نظر می آیند.


ویرایش شده توسط سوزانا هسلدن در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۹ ۱۸:۲۰:۳۲
ویرایش شده توسط سوزانا هسلدن در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۹ ۱۸:۵۱:۴۱
ویرایش شده توسط سوزانا هسلدن در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۹ ۱۹:۵۴:۳۵
ویرایش شده توسط سوزانا هسلدن در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۳۰ ۱۳:۲۹:۴۲

خواستن توانستن است.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ یکشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲
"


نام:ایرین دنهولم

لقب:ایرین؟!

رده خونی:اصیل زاده

محل تولد:لندن

محل زندگی:لندن

ملیت:انگلیسی



"خانواده"

نام پدر و مادر:کاترین و تیموتی دنهولم


"ویژگی‌های ظاهری و اخلاقی"

چهره:موهای قهوه ای روشن چشم ها قهوه ای سوخته پوست سفید قد بلند

لباس پوشیدن:مختلف ساده و مشکی

اخلاق:صبور،عجیب،سعی میکنم به همه کمک کنم سر هر چیزی اول تمام ریز و کوچیک ها رو میسنجم و مهربون

علایق:پیانو انواع زبان ها و ریاضی

"اطلاعات جادوگری"

چوبدستی:پر ققنوس و یال تک شاخ و چوب درخت گردو

توضیحات زندگی:
با پدر و مادرش زندگی میکرد و بعد از ۵ سالگی پدر خود را از دست داد
برای پیشرفت به هاگوارتز رفت و در گروه هافلپاف برگزیده شد و تا به حال بیشتر سفیدی و روشنایی اون رو تحت تاثیر قرار داده

و در اخر ممنون بابت رسیدگی


خواهش می‌کنم. وظیفه‌س.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۹ ۰:۱۴:۱۵
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۹ ۰:۱۴:۳۵


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ یکشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲
- امممم... نشنیدی؟ گفتم تو رو به سر چوب وصل کنیم. شاید فرم مارمولکیت مثل یه میدان مغناطیسی عمل کنه و ما روبه سمت آب هدایت کنه!

در این حین که صحنه اسلوموشن می‌شه تا شاهد خیز برداشتن بلا-مارمولک و حمله‌ش به سمت کتی باشیم، نگاهی به سایر مرگخواران که از تعجب فکشون رو زمین افتاده بود می‌ندازیم. درسته که بلاتریکس در این لحظه مارمولک بود و آزار چندانی نمی‌تونست برسونه، ولی ابدی که نبود! بالاخره یه روز دوباره بلاتریکس می‌شد و اون روز کتی می‌خواست چی کار کنه؟!

مرگخوارا حسابی در عجب بودن که کتی این جرات رو از کجا آورده.

اما اون چه که تو ذهن کتی گذشته بود کمی متفاوت‌تر بود. کتی به خوبی به یاد میاورد که یه روز از دیزی شنیده بود بدون آب تنها چند روز می‌تونی زنده بمونی. پس اگه مرگخوارا قرار بود در چند روز آینده از شدت بی‌آبی بمیرن، دیگه چه اهمیتی داشت که بلاتریکس یه روزی دیگه مارمولک نمی‌بود؟

- چیه خب؟ آیا دیرتر مردن بهتر نیست؟

کتی می‌خواست با انتخاب بلاتریکس بعنوان مارمولکِ سرِ چوب و یافتن آب، حداقل زنده بمونن!

قبل از این که مرگخوارا بتونن واکنش دیگه‌ای نشون بدن، صحنه از اسلوموشن در میاد و بلا-مارمولک رو می‌بینیم که تقریبا به انتهای مسیر رسیده و در چند سانتی‌متری صورت کتی قرار گرفته. مشت بلاتریکس برای فرو رفتن بر بینی کتی کاملا آماده به نظر می‌رسید اما...
- گرفتمت! خوش‌حالم خودت به صورت داوطلبانه جلو اومدی. بیاین وصلش کنیم سر چوب.





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ یکشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲
نام و نام خانوادگی :جیانا ماری

نام میانی:جینی

سن:متولد ۷ ژانویه ۱۹۸۲

رده خونی :دو رگه

گروه : گریفیندور

جبهه :محفلی،عضو ارتش دامبلدور

پاترونوس :دلفین

چوب دستی :
چوب فندق با هسته پر ققنوس _۱۲ سانت_۱/۴انعطاف پذیری_خم نشدنی

ظاهر :
پوست سفید با گونه های برجسته و لب های باریک قرمز.چشم های آبی دو رنگ(روشن و تیره) داره.موهای بلند مشکی لخت با اندام لاغر و قد متوسط.

خصوصیات اخلاقی:
باهوش و همیشه نمره های کامل در درس هاش میگیره.برخلاف ظاهرش بشدت شیطون و بازیگوشه.در عین حال هم مظلومه‌ و هم خطرناک!

علاقه مندی ها :
کتاب خواندن و گوش دادن موسیقی.خانواده اش.سفر کردن و تفریح با دوستانش.حرف زدن و معاشرت با آدم هایی که دوست داره.

توضیحات :
پدرش یک اصیل زاده است اما با یک ماگل زاده ازدواج کرده.جیانا یک خواهر کوچکتر از خودش به اسم جولیا هم داره.

راستش یادم نیست اطلاعات کاملی ازش توی کتاب بود یا نه!شخصیت رو هم تغییر دادم خوبه؟



این یکی شخصیت رو چون اطلاعاتی ازش نیست، بله می‌تونی هرجور که خودت می‌خوای تو چارچوب دنیای هری پاتر براش شخصیت‌سازی کنی.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۹ ۰:۱۱:۴۰
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۹ ۰:۱۲:۰۷

Diana


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ یکشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲
ام و نام خانوادگی :آنجلینا جانسون

نام میانی:آنا

سن:متولد ۷ ژانویه ۱۹۸۲

رده خونی :دو رگه

گروه : گریفیندور

جبهه :محفلی،عضو ارتش دامبلدور

پاترونوس :دلفین

چوب دستی :
چوب فندق با هسته پر ققنوس _۱۲ سانت_۱/۴انعطاف پذیری_خم نشدنی

ظاهر :
پوست سفید با گونه های برجسته و لب های باریک قرمز.چشم های آبی دو رنگ(روشن و تیره) داره.موهای بلند مشکی لخت با اندام لاغر و قد متوسط.

خصوصیات اخلاقی:
باهوش و همیشه نمره های کامل در درس هاش میگیره.برخلاف ظاهرش بشدت شیطون و بازیگوشه.در عین حال هم مظلومه‌ و هم خطرناک!

علاقه مندی ها :
کتاب خواندن و گوش دادن موسیقی.خانواده اش.سفر کردن و تفریح با دوستانش.حرف زدن و معاشرت با آدم هایی که دوست داره.

توضیحات :
پدرش یک اصیل زاده است اما با یک ماگل زاده ازدواج کرده.آنجلینا یک خواهر کوچکتر از خودش به اسم جولیا هم داره.



وقتی شخصیتی رو انتخاب می‌کنی که اطلاعات نسبتا خوبی ازش وجود داره، این اجازه رو نداری تا ویژگی‌های اون شخصیت رو تغییر بدی و خلاف کتاب پیش ببری و باید حتما تو چارچوب کتاب باشه. الان مثلا آنجلینا سیاه‌پوسته و چشمای قهوه‌ای داره، ولی تو نوشتی پوستش سفیده و چشماش آبیه که نمی‌تونی این کارو بکنی.
لطفا یا یه شخصیت دیگه انتخاب کن، یا اگه همچنان شخصیت آنجلینا جانسون رو می‌خوای، یه معرفی شخصیت دیگه بفرست که در تناقض با دانسته‌هامون از این شخصیت نباشه.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۸ ۱۹:۲۴:۳۶

Diana


پاسخ به: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ یکشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲
محفلی‌ها برای لحظاتی به لرد سیاه زل زدند. تحت تعقیب بودن خارج از محدوده‌ی درک و فهمشان بود.

- تام، پسرم، این چه حرفیه! تو فکر کردی با چندتا آغوش گرم و نرم نمیشه این مسئله رو حل کرد؟ مهربونی روی همه جوابه باباجان.

دامبلدور با همان آغوش باز و دست‌هایی که در دو طرف بدنش باز مانده بود، از کوچه‌ی تنگ و تاریک خارج شد و به طرف اولین پلیس ماگلی که دید رفت.

- مجرم شناسایی شد! مرکز مرکز! مجرم روانی شناسایی شد!

دامبلدور بدون توجه به جسم مستطیلی کوچکی که صدای خش خش می‌داد و مرد ماگل درونش حرف میزد،‌ همچنان به جلو حرکت می‌کرد. ثانیه‌‌ای بعد، سیل نیروهای پلیس از دو طرف به سمتش روانه شدند. ظاهرا دامبلدور قصد نداشت دستانش را ببند. البته تا زمانی که پلیس‌ها شروع به حمله کردند.

مرگخواران و محفلی‌ها که در کوچه منتظر نتیجه‌ی آغوش محبت‌آمیز نشسته بودند، با فریاد دامبلدور که جیغ‌کشان چیزی می‌گفت و می‌دوید، از جا پریدند.
- فرار کنین باباجانیان! اینا زبون عشق و محبت حالیشون نیست!

مرگخواران که از ابتدا چنین چیزی را پیش‌بینی می‌کردند، با سرعت پا به فرار گذاشتند و محفلی‌های آماتور و تازه‌کار را پشت سرشان رها کردند.

- اممم...چیزه، پروفسور، چطوری باید بدوییم؟
- پاهاتو تکون بده پسرم. تند تند. عجله کن تا جا نموندیم!

مرگخواران می‌دویدند و محفلی‌ها با تمام وجودشان سعی داشتند جا نمانند.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.