ارشد ریون
1. تو یه رول کویدیچی، تو هر پستی که دوست دارین، بازی کنین. (20 نمره)شب تاریکی آسمان هاگوارتز را فرا گرفته بود. هوا اندک اندک به گرگ و میش نزدیک میشد و هنوز هیچ جنبنده ای در هیچ کجای برج نمیجنبید و هیچ چشمی باز نبود ... البته در صورتی که برج شامل خوابگاه ریونکلا را نادیده بگیریم! مطابق معمول هر روز ظاهرا این قسمت از قلعه با جاهای دیگر آن اختلاف ساعت داشت.
- پا شید ... دِ یالا پا شید دیگه تنبلا لنگ ظهر شد ... الان عقب میمونیم از همه! تری پا شدی یا شکلاتارو بدم به مایکل؟ مایکل؟ چه خوابی داری میبینی باز نیشت بازه؟ پاشید دیگه! این طفل معصوم کیه ... اینم بیدارش کنید به دردمون میخوره؛ دانش آموز جا میزنیمش!
- طفل چیه
من پروفسور فیلیوس فلیت ویکم این صد بار!
- فکر کردی میتونی با ریش مصنوعی خودتو استاد جا بزنی و از زیر بار درس در بری جوجه دانش آموز؟ بدو بر سر کلاست ببیم!
- آخه سگ ... چیزه ... مدیر مستعفی هاگوارتز این ساعت بیدار میشه که ما بیدار شیم؟!
گلرت با چوب و چماغ و هر ضرب و زور دیگری که میتوانست از استاد و دانش آموز تا گربه و وزغ و ارواح سرگردان رابه ردای آبی ملبس کرد و فرستاد سر کلاس های هاگوارتز. سپس نگاهی به برنامه کلاس های آن روز انداخت و وقتی چشمش به کوییدیچ افتاد فی الفور توری از غیب ظاهر کرد و به سمت محوطه حیاط روانه شد تا بلکه پروانه ای مگسی کفتری چیزی شکار کرده و دانش آموز جا بزند!
ساعاتی بعد - زمین کوییدیچ- خوب نوگلان باغ جادو! جاروهاتون رو تهیه کردین؟
- بــــــــــــــعـــــــــــــــله!
- آقا اجازه؟ ما جاروره تهیه نکردیم
میدونی؟ نه این که فکر کنید دانش آموز روستایی مشکلات اقتصادی داره و امکانات این ناقصه و توان تهیه ملموزات تحصیله ره نداره و هزینه جارو براش سنگین هسته ها! روستای ما به دلیل گاومیش خیز بودن از اقتصاد بسیار قدرتمندی برخوردار هسته و ما شیره ره صادر میکنیم و نقدینگی ره وارد میکنیم و در ولهه ی بعد ...
- باشه ... فهمیدیم دلیلش مالی نیست! پس چرا جارو تهیه نکردی؟
- آقا اجازه؟ ما در لیتل میش آباد سفلا به جارو اعتقاد نداریم!
هری پاتر که مانند سایر اساتید از وراجی های باروفیو کفری شده بود پرسید:
- پس به چی اعتقاد دارین؟
- گاومیش!
-
هری دیگر حوصله چانه زنی نداشت پس به خیال این که چنین چیزی غیرممکن است به باروفیو اجازه داد با گاومیش کوییدیچ بازی کند.
- باشه ... فقط کو گاومیشت؟
- آقا اجازه؟ اجازه بدین ... هوومم ... اکسپلیارموس!
همه منتظر خلع سلاح شدن استاد بودند اما تنها اتفاقی که بر اثر ورد باروفیو افتاد ظاهر شدن گاومیشی از عالم غیب بود. گاومیشی با دوبال ظریف شفاف و مینیاتوری هر یک به اندازه کف یک دست! دانش آموزان دست هایشان را بالای جارو ها گرفتند و فریاد زدند: «بالا!» باروفیو نیز دستش را بر پشت گاومیش گذاشت و فریاد زد: «پایین» تا گاومیش زانوانش را خم کند و او بتواند سوارش شود!
هری بدون توجه به باروفیو کار سایر دانش آموزانش را زیر نظر گرفته و توصیه های لازم را به آن ها گوشزد میکرد.
- عالیه بچه ها! وقتشه به دو تا تیم تقسیم بشید. کیا دوست دارن جست و جوگر باشن؟
همهمه ای میان دانش آموزان شکل گرفت ... اکثر آن ها مشتاق جست و جوگر شدن بودند و دست هایشان را بالا برده و بالا پایین میپریدند. باروفیو نیز در میان آن ها فریاد میزد: «روستایی ذاتا جست و جوگر هسته! روستایی خیلی مستعد هسته! تمام لیتل میش آباد سفلایی ها جست و جوگر هستنه!
» هری اما بی توجه به تقلای او و بر اساس شایسته سالاری یک دانش آموز یویو دار و یک مو آبی و یک عینکی با موهای چتری را برای این پست برگزید و اعلام کرد که آن ها فیزیک مناسبی برای جست و جوگر شدن دارند.
پست بعدی مهاجم بود که داوطلبان زیادی داشت ... از جمله باروفیو که فریاد میزد «روستایی روحیه تهاجمی داره! روستایی خیلی مستعد هسته! تمام لیتل میش آبادی سفلایی ها از صد کیلومتری شیر گاومیش رو میپاچن توی شیشه! این نشون دهنده هدف گیری قوی ما هسته ... ما میتونیم توپه ره دقیق تو حلقه بندازیم!
» هری نیز یک بار دیگر شایسته سالار بودنش را به اثبات رساند و چندین دانش آموز موقرمز کک مکی را برای این پست برگزید.
- دروازه بان؟
دانش آموزان اندک باقی مانده شروع به بالا و پایین پریدن کردند و هری بدون توجه به سخنان باروفیو در رابطه با غیرتمندی روستایی و قدرت بدنی بالای آن ها به خاطر تغذیه مناسب چند دانش آموز را دستچین کرد.
- خوب ... کسایی که باقی موندن هم پست مهم و پرطرفدار مدافع رو بر عهده میگیرن.
باروفیو به چهار دانش آموز گراوپ هیکلی که در کنار او باقیمانده بودند نگاه کرد ... قطعا در بین آن ها شانسی برای بازی کردن نداشت.
- تمرینات مخصوص رو شروع کنید! جست و جوگرها برن سراغ اسنیچ ها ... گلر ها و مهاجم ها هم روی دروازه ها بازی کنن ... شما هم یکی یه چماغ وردارین و سعی کنید آدمک هایی که روی هوان رو با بلاجر هدف بگیرید.
باروفیو زودتر از همه خود را به صندوق چماغ ها انداخت اما این دلیل نمیشد که در کنار برادر خوانده های گراوپ به او چماغ برسد! نتیجتا با دست خالی به پرواز درامد. شاخ های گاومیش را با دو دست گرفت و در هوا اوج گرفت. از دور میتوانست آدمک های هدف را ببیند که بلاجر ها از چند ده متریشان رد میشد! عزمش را جزم کرد تا قدرت روستایی را به اثبات برساند، شاخ های گاومیش را به جلو متمایل کرد و وقتی به محوطه آدمک ها رسید با پا به دو طرف بدن مرکبش ضربه زد. شیر با شدت از شیردون (!) گاومیش جوشید و به سمت آدمک ها پاچید و تک تک آن ها را منهدم کرد.
- واو!
عالی بود! یادم باشه با کاپیتان ریونکلا در موردت صحبت کنم باروفیو
2. یه دلیل که باعث شد اسنیچ کوچک و بلاجر بزرگ، به این شکلی که ما امروز میشناسیم در بیان رو بنویسید ( 5 نمره )میدونی؟! تحولات کوییدیچ همه با ورود گاومیش به این عرصه بود! از وقتی که لیتل میش آباد سفلا گاومیش پرنده ره ره به جهانیان عرضه کرد و در فدراسیون کوییدیچ به عنوان وسایل مجاز پرواز اینه ره ثبت کرد توپ ها برای آداپته شدن با کوییدیچ گاومیشی تغییر سایز دادن ... گاومیش ها چشاشون خیلی قویه و به همین خاطر اسنیچ بزرگه ره از دور میدیدن و سمتش میرفتن و بازی ها خیلی زود تموم میشد! برای همین اسنیچه ره کوچیک کردن. بعد از اون طرف بلاجر که کوچیک بود چون قدرت بدنی گاومیش و همچنین گاومیش سوار هایی که از شیر محلی گاومیش استفاده میکنن ایناره کاری نداشت و روشن اثر نمیکرد. اینه که بلاجره ره بزرگ کردن و سنگین کردن بلکه یه ضربه موثری به گاومیش و گاومیش سوار وارد کنه!
3. بهترین بازیکن رو تو پست مورده علاقتون بنویسید، دلیلشم بگین. (5 نمره)گناریو گتوزو! چون اون یک روستایی با غیرت بود و جنگنده بازی میکرد و اگر جارو رد میشد جاروسوار رد نمیشد و اگر جارو سوار رد میشد جارو رد نمیشد! شیرشم از لبنیاتی محل ما میخرید!