هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

××× مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت در تاریخ 31 خرداد بسته خواهد شد و راس ساعت 00:00 تاریخ 1 تیر ماه با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. ×××


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره‌شناسی
پیام زده شده در: دیروز ۲۱:۲۳:۰۶

گریفیندور

ساکورا آکاجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰:۵۲ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۹:۳۵:۰۵
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 127
آفلاین
سلام استاد، از اونجایی که خیلی درگیر خودکشی بودم کلا بیخیال دزدیدن ماه توسط خودم شدم، از گادفری استفاده کردم.

یکمی خرج برداشت، حدودا یه لیتر خونه که البته مال خودم نبود ولی اون فکر میکنه مال خودم بوده.

گادفری هم رفت بالا و طلسم کپی و کوچیک کردن یا همون ریدکتیو رو زد و ماه کوچیک شده رو در حالی که هنوز ماه اون بالا بود اورد برام تا بدم به شما. خداییش خیلی چاله چوله داره به نظرم ملات بیارید اول چال هچوله هاشو درست کنید بعد استفاده کنید چون دست اندازاش اذیت میکنن.

گادفری گفت سر راه چند تا آدم فضایی هم دیده و علاوه بر سلفی گرفتن باهاشون با دوربین جادویی که عکسای متحرک میندازه از خونشون امتحان کرده ولی زیاد خوشش نیومده بود.

اطلاعات بیشتری ندارم و الان یه توپ داره روی ریل قل میخوره و قراره بعد از برخوردش به سیمی که وسط راهش گذاشته شده و چپه کردن یه سطل که اونم با ریختن معجون اسیدی سطح زیرش رو سوراخ میکنه و یه اهرم رو آزاد میکنه که منو حلق آویز میکنه منتظرمن اگه سوالی داشتین گادفری میتونه بهتون جواب بده. خسته نباشید و تمام!

برام آرزوی موفقیت کنید!


تصویر کوچک شده

It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره‌شناسی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴:۰۰ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۳۹:۴۵
از دنیا وارونه
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 186
آفلاین
عکس می خواستین؟ من کاملا قهرم! دیگه سراغم رو نگیرین!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره‌شناسی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۰:۰۳ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۳۹:۴۵
از دنیا وارونه
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 186
آفلاین
صبح روز چهاردهم بود! از همان روز هایی که شبش بی انتهاست! از همان روز های حوصله سر بر که قطعا هیچ الستوری دوستش ندارد! چه می شد اگر جالب و سرگرم کننده بشود! از این رو روندا برای گول زدن سال پایینی ها( روندا خودش را سال بالایی می دانست) داستانی سر هم کرده و سراغ آنها رفت.

- مطمئنا شما داستان جادوگر بد اثر ویکتور هوگو یعنی...چیز..اثر جی کی رولینگ رو نشنیدید! داستانی از کتاب های ممنوعه! این جادوگر شب چهاردهم نیمه ی ماه رو گاز می زنه برای همینه که ماه کندتر حرکت می کنه و دیر صبح میشه! ما باید ماه رو بدزدیم تا اون جادوگر دستش یه ماه نرسه!
- خب به نظر تو اگه جادوگره به فهمه ماه نیست نمیاد سراغ ما؟

روندا کمی فکر کرد. فکر کرد. فکر کرد. باز هم فکر کرد.
- سیلویرومیکنیمماهسیلویبهاینماهی!

تازه وارد ها که از حرف های روندا هیچ چیزی نفهمیده بودند از او خواستند تا دوباره سخنش را تکرار کند.

- گفتم سیلوی رو ماه می کنیم آخه سیلوی خیلی ماهه!

صدایی از پشت صحنه به جلوی صحنه آمد و سخنان روندا را قطع کرد.
- سیلوی بهت چهار داده بعد تو او موقع می گی ماهه!

روندا که تازه یادش افتاده بود چهار گرفته تکلیف را بی خیال شد و گوشه ی کلاس نشست و سرش را روی پاهایش گذاشت.
- اصلا من قهر می کنم. آخه چرا باید بریم ماه بدزدیم؟ چرا من!




پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره‌شناسی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹:۵۹ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۱۹:۴۷
از هرجا که تو بخوای!
گروه:
محفل ققنوس
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
ناظر انجمن
ریونکلاو
گردانندگان سایت
پیام: 175
آفلاین
1. پروفسور! من خودم که دیگه نیستم (چراشو بزودی خواهید فهمید، البته اگه تا الان با نگاه به آسمون خودتون متوجه نشدید) ولی این پاترونوس رو فرستادم تا حقیقتی رو درباره همه جادوآموزان هاگوارتز از کوچیک تا بزرگشون بگم.

اولشو خودتون بهتر می‌دونین... ولی بازم لازم می‌دونم از اول همه چیو تعریف کنم.

من اول از همه مثل جادوآموزای گل توی مدرسه، روی زمین نشسته بودم. چون خب نمی‌دونم چرا تعداد نیمکتای کلاسا جلسه به جلسه اینقد کم شد تا جایی که الان دیگه هیچیشون باقی نمونده.

به هر حال... داشتم به حرفاتون که چقد زیبا ماه رو توصیف کردین و چه اردوی زیبایی برامون ترتیب دیدین گوش می‌دادم و غرق در سخنان قشنگتون بودم، که یهو شما سرم فریاد زدین:
- مگه نگفتم زود برین تا از سفینه جا نمونین؟ همه رفتن تو موندی که!

و اینطوری شد که من جا موندم! البته نه خیلی، فقط یه ذره. چون یهویی بدو بدو شروع کردم به دویدن بلکه به سفینه برسم. وقتی رسیدم سفینه هنوز رو زمین بود و پاهای کلاغ مانندش رو زمین بود.

تصویر کوچک شده

ولی خب مشخص بود همه جادوآموزا از قبل سوارش شدن. چون تا من اومدم برسم بهش یهو دیدم رفت رو هوا. حالا اون بدو من بدو!

تصویر کوچک شده

بالاخره اینقد خوب دویدم که تونستم آخرین لحظه یه پرش بلند کنم و بچسبم به باله سفینه.

تصویر کوچک شده

حالا این که چطوری تو فضا و بدون اکسیژن زنده موندم رو مدیون طلسمی هستم که خواهرم فلور به خاطر شرکت تو مسابقه سه جادوگر و وقتی تو دریا شنا می‌کرد یاد گرفته بود. منم همونو اجرا کردم و تو هوا اکسیژن داشتم. بدنمم از هم نپاشید شاید چون جادوگرم یا شایدم سفینه‌مون جادویی بود و از خودش جادوهایی بیرون می‌داد که هاله‌ی اطرافش رو محافظت می‌کرد. چراشو بازم جلوتر می‌بینین.

خلاصه که سفینه رفت و رفت تا رسید به ماه. اینجا سفینه تو فضا معلق شد و پاهای کلاغیشو باز آورد بیرون و یه سکویی تشکیل داد تا همه جادوآموزا بتونن بپرن روش.

تصویر کوچک شده

بعدش با شماره 3یی که مطمئنم خود سفینه دهن باز کرده بود و تا سه شمرد، یهو همه جادوآموزا با هم طلسمی اجرا کردن و ماه رو مکیدن و کشیدن و کردن تو جیب نفر جلویی!

تصویر کوچک شده

بعدش خوش‌حال و خندان سوار سفینه شدن تا برگردن و ماه رو تقدیم شما کنن. باورتون می‌شه؟ اونا همه‌شون فراموش کردن که یه چیزی با خودشون بیارن تا جای ماه بذارن! حتی منم همین‌طور! تنها کاری که تونستم بکنم این بود که تلاش کنم خودم و چوبدستیم جا نمونیم!
واسه همین من چون خیلی برام مهم بود که حتما به حرفای شما گوش بدم، چوبدستیو گرفتم سمت صورتم و طلسم بزرگ‌شوندگی روی خودم اجرا کردم.

تصویر کوچک شده

حقیقتا فکر می‌کردم این کار باعث می‌شه کل اعضای بدنم بزرگ بشن، ولی به نظر میاد که این‌طور نشد، چون فقط کله‌م بزرگ شد. به هر حال من خوش‌حال بودم که می‌تونم ماه عالم بشم و رفتم جای ماه نشستم اونم در حالی که بقیه داشتن بای بای می‌کردن و برمی‌گشتن هاگوارتز. خیلی باحال بود که از اون بالا کل کره زمینو ببینی.

تصویر کوچک شده


2. من خودم ماه شدم.

تصویر کوچک شده

و مطمئنم هیچ‌کس تا وقتی ماهو برگردونین بذارین سرجاش متوجه این موضوع نمی‌شه. چون من خودمم مث ماه می‌درخشم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره‌شناسی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰:۱۲ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۱:۰۸ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 91
آفلاین
ای بابا ... کلاس به این خوبی و استاد به این خوبی چرا اینقدر مهجور واقع شده؟!

---

بردلی با ششصد تا سرعت همینجور دور برج ستاره شناسی هاگوارتز میچرخید و گوی زرین را دنبال میکرد تا اینکه گوی رفت تو پنجره یه اتاق و بردلی هم رفت دنبالش که یهو با تمام توان ترمز کرد ولی دیگه فایده ای نداشت و با کله رفت تو دیوار اتاق!

وقتی بعد از کلی گرد و خاک از جاش بلند شد مشاهده کرد که یک کلاغ بزرگ جلوش وایساده و گوی زرین را به منقار گرفته.

بردلی:
_ قار قار قار!

کلاغ:
_ جان؟

بردلی:
_ قـــــار قـــــــــار!

کلاغ:
_ دست خر! صداتو بیار پایین! مسخره کردی منو؟

بردلی:
_ آخه شما کلاغی دیگه!

کلاغ:
_ کلاغم که کلاغم! تو باید قار قار کنی؟ مث آدم نمیتونی حرف بزنی! در ضمن اسم دارم! سیلوی کرو!

بردلی:
_ ئه سلام! سیلوی کلاغه! خوشبختم از آشناییتون! ببخشید من فک نمیکردم شما عین آدم حرف بزنی!

سیلوی:
_ دفعه آخرت باشه! در ضمن لهجه کلاغیت هم افتضاحه! تازه من تو هاگوارتز استادم!

بردلی:
_ ئه ماشالا! به به چه کلاغ فاخر و با شخصیتی! چه سَری چه دُمی عجب پایی!

سیلوی:
_ ئه وا مرسی! ... اِهم... میگم حالا که تا اینجا اومدی بیا تو کلاس منم شرکت کن! کاری نداره دو تا سواله فقط!

بردلی:
_ باشه استاد! بپرس!

سیلوی:
نقل قول:

تکلیف

1. سفر خودتون برای دزدیدن ماه رو شرح بدید. این که از کجای سفر شروع میکنید و کجا تمومش میکنید کاملا اختیاریه مهم ترین چیز خلاقیت شماست. 7 نمره
2. برای لو نرفتن دزیده شدن ماه باید یا یه چیزی به جاش بذارید یا حتی از روش خلاقانه خودتون برای لو نرفتن این دزدی استفاده کنید. میتونید چیزی که به جاش گذاشتید یا کاری که میکنید رو یا توضیح بدید یا حتی نقاشی کنید و به تصویر بکشید. 3 نمره


بردلی:
_ استاد در ابتدا لازم میدام که اشاره کنم شما جاه طلب ترین کلاغ دنیا هستید و بزرگترین چیز زرق و برق دار منظومه را نشان کردید!
و اما... والا اگه بخوام ماه رو بدزدم و برای شما بیارم، خب با زمان برگردان برمیگردم عقب و با نیل آرمسترانگ میرم به ماه و خب میندازمش تو گونی و ورش میدارم میارم!

سیلوی:
_ WOw! چه خلاقیتی! ... اِهم... حالا چی جاش میذاری؟!

بردلی:
- اووووووم ... بادمجان!

سیلوی:
_ آخه انسان عاقل! بادمجون که سیاهه! مثل ماه نور نداره! شبا سیاه برهوت میشه همه جا!

بردلی:
_ استاد نگران نباشید! فکر اینجاشم کردم! بادمجون سفید میذارم!


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۷:۰۴:۵۲ شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳

مرگخواران

سیلوی کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲:۰۰ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۳:۱۰:۴۹
از آشیونه کلاغا
گروه:
کاربران عضو
گردانندگان سایت
مترجم
ایفای نقش
ناظر انجمن
مرگخوار
پیام: 27
آفلاین
ترم 28 مدرسه‌ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز

کلاس نجوم و ستاره شناسی




شروع:19 خرداد 1403
پایان: 1 تیر 1403 - ساعت 23:59:59
نوع: تک‌جلسه

---------------

خب خب خوشگلا! به کلاس نجوم خیلی خوش اومدید.
شاید فکر کنید که مدیر قشنگتون به فکرتون نیست و الان قراره بشینه سرتون رو با انبوهی از مطالب غیرکاربردی و کسل کننده درد بیاره. ولی خیر!

به آسمون هیچ نگاه کردید؟ اولین چیزی که توجهتونو جلب میکنه چیه؟ بله ماه! ماه برق میزنه. خیلی خیلی خوشگل و گوگول مگول هم برق میزنه.

ولی آیا از دور دیدن کافیه؟ معلومه که نه! این روش های تئوری خیلی وقته که منسوخ شدن نوگل های باغ جادو!

اصلا اگه ماه هلوگرام بود و زمین شبیه دونات بود چی؟ کی جوابگو میشه؟ اصلا شاید حق با همین زمین دونات گرا ها باشه. کی میدونه؟ ما که نباید انقدر ساده و زود باور باشیم. اصلا سفر های علمی-جادویی برای همین وقتاست!

بله درست شنیدید. قراره بریم سفر علمی-جادویی خوشگلای من. البته من که وقت رنگ ریشه و هایلایت مو دارم، شما ها قراره برید در اصل.

سفینه اتون توی حیاط هاگوارتز پارک شده قشنگا. اصلا هم نگران امنیت سفر نباشیدا. سفینه برند جایپا گرفتم براتون اونم مدل جرایدشو! آپشن دارم هست تازه یه ضبط داره که براتون سی دی پر کردم از آهنگای آلبوم جدیدم که تو راه گوش بدید لذت ببرید. فقط تو سربالاییای منظومه شمسی باید صدای ضبطو کم کنید که موتورش بکشه سر بالایی رو عزیزای دلم. جایپا، مطمئن.

وقتی بعد از فلکه دوم رسیدید به ماه خیـــــــــــــــــلی ساده و راحت میندازیدش توی یه گونی و برمیدارید میاریدش اینجا تحویل مدیریت میدید تا روش خیلی دقیق و از نزدیک مطالعه کنیم و ببینیم که چقدر خوشگل و گوگولی برق میزنه.

فقط قبل برگشتن یه چیزی بذارید جاش نو نهالای قشنگم که این مدت خـــیلی خـــــیلی کوتاهی که میخوایم ماه رو برداریم بیاریم روش مطالعه کنیم جای خالیش برای جهانیان حس نشه.

الانم زود برید که از سفینه جا نمونید.
---------

تکلیف

1. سفر خودتون برای دزدیدن ماه رو شرح بدید. این که از کجای سفر شروع میکنید و کجا تمومش میکنید کاملا اختیاریه مهم ترین چیز خلاقیت شماست. 7 نمره
2. برای لو نرفتن دزیده شدن ماه باید یا یه چیزی به جاش بذارید یا حتی از روش خلاقانه خودتون برای لو نرفتن این دزدی استفاده کنید. میتونید چیزی که به جاش گذاشتید یا کاری که میکنید رو یا توضیح بدید یا حتی نقاشی کنید و به تصویر بکشید. 3 نمره

---------

فعالیت های مورد پذیرش برای مورد اول: رول/ نمایشنامه/ داستانک
فعالیت های پذیرش برای مورد دوم: نقاشی دستی/ نقاشی دیجیتال/ توصیف متنی / رول / نمایشنامه
(برای نقاشی ها از هوش مصنوعی استفاده نکنید)

---------

مبنای نمرات:

شلختگی افسانه‌ای
بی‌بهداشتی قهرمانانه
دروغ‌گویی برتر
تخریب گسترده
نیرنگ و فریب
خیانت استراتژیک
فرافکنی ابتکاری
سرپیچی خلاق از قوانین

مثل همیشه مجازید تنها و یا تیمی کار کنید. اما توی تیمی کار کردن یادتون باشه که همیشه گزینه از پشت خنجر زدن هم روی میزه!

یادآور میشم که این ترم بر مبنای هرج و مرجه بنابراین چیزی به اسم گروه های چهارگانه هاگوارتز نداریم و هر امتیازی که کسب میکنید فردیه و فقط برای شخص خودتون محاسبه میشه.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۸

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
توجه: از هرکسی برای تکلیف اول 2 نمره کم کردم، بخاطر این بود که ازتون خواسته بودم توی رول این کاربردها رو نشون بدین، نه این که فقط نام ببرین.


ریونکلاو

ربکا لاک وود: 18+5+5=28
تکلیف دوم و سومتو خیلی دوست داشتم. خیلی بامزه بودن.

گابریل دلاکور (ارشد): 20+5+5=30
عالی بود واقعا. توپ پلاستیکی؟

ریموند: 17+5+4=26
لطفا رولتون رو قبل از ارسال یه بار بخونید. حیفه بخاطر چیزای ریزی مثل "روزه" به جای "روز" رولتون به هم بریزه.

گریفندور:

اما دابز: 18+4+4 = 26
خوب بود. استفادت از بینز رو خیلی دوست داشتم. یه کم بعضی جملات رو کش داده بودی ولی در کل بد نبود.

پالی چپمن(ارشد): 20+5+5=30
حتی استاد خالی هم میدونست توی انگلستان بیابون وجود نداره.

اسلایترین:

یولا بلک: 18+3+3=24
البته که چندشش میشد.
تکلیف دومت خیلی مبهم بود. اصلا نفهمیدم چی شد. تکلیف سومت هم به هم ریخته بود.

هافلپاف:

سدریک دیگوری(ارشد): 18+5+5=28
لهم کردی؟ لهت میکنم. بد نبود سدریک، فقط یکم میونه تو با شکلکا بهتر کن.


ویرایش شده توسط رکسان ویزلی در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۶ ۲۰:۲۹:۵۳

رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸

Polly-Chapman


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۴ جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
از من دور شو!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین. 20



پالی تلسکوپش را بار دیگر وارسی کرد. تکلیف کلاس نجوم و ستاره شناسی این بود که تفاوت دیگری بین تلسکوپ ماگلی و تلسکوپ جادویی بیابد؛ اما نتوانست چیزی بیابد.
وقتی که تقریبا ناامید شده بود، دکمه ای روی تلسکوپ، توجهش را جلب کرد. چیزی روی آن دکمه حک شده بود.

نقل قول:
فقط برای شرایط اضطراری


اما از آنجایی که پالی کنجکاو بود و معمولا به این چیزها توجهی نداشت، بدون فکر دکمه را زد. از درو تلسکوپ دست هایی به بیرو جهمیدند و او را محکم به تلسکوپ، بستند.

- شمارش معکوس شروع می شه! 4، 3، 2، 1... پرتاب!

تلسکوپ به آسمان پرتاپ شد. سرعتش آنقدر زیاد بود که پالی حس می کرد تمام بدنش در حال کشیده شدن است.
چند دقیقه بعد پالی متوجه شد که تلسکوپ در سیاره ای فرود آمده است.

- به سیاره پوتانا لوتانا خوش آمدید.
تلسکوپ این را گفت و از زمین بلند شد. رفته رفته از محل فرود دورتر شد.
پالی نمی دانست در این موقعیت حساس، چه کار می تواند بکند. او در این سیاره غریب بود و حتی نمی دانست چگونه از آن خارج شود. نگاهی دوباره به فضای کوچک سیاره انداخت؛ آن قدر کوچک بود که با چند قدم بلند می توانست، کل سیاره را دوربزند. بنابراین همان جا نشست تا راه حلی بیابد؛ اما حداقل می دانست تکلیف نجوم شناسی را انجام داده است.


۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین. ۵

تعمیر کار فلک زده؛ گشنه، تشنه، بی آب و غذا، در بیابان بزرگ و بی انتها گم شده بود. او تا به حال در عمرش بیابانی ندیده بود و حتی نمی دانست راه بازگشت به خانه کجاست. گویا جغرافی تعمیر کار در زمان هاگوارترز نیز ضعیف بوده است، زیرا نمی دانست که در انگلستان بیابانی وجود ندارد و او در کشور دیگری به سر می برد.
چندی نگذشته بود که جایی خوش آب و هوا در بیابان دید. اما وقتی که نزدیک تر شد، فهمید سرابی بیش نبوده است.
چند بار همین اتفاق افتاد و تعمیر کار بدبخت، گیرسراب افتاد. اما در بار آخر با دیدن برکه آب و درختان کنارش گول نخورد و از کنار آن گذشت؛ درحالی که این بار دیگر سرابی در کار نبود و این جادوی مرلین، برای جادوگران گم شده در بیابان بود.

۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین! ۵

رکسان؛ ترسان و لرزان، زیر درتخت سنگی پنهان شده بود. آن قدر وحشت کرده بود، که حتی نمی دانست کی و با چه سرعتی خودش را به تخته سنگ رسانده و زیر آن پنهان شده.
زمانی که حس کرد ترسش پایان یافته است؛ قصد رفتن کرد؛ اما هر چه راه رفت نتوانست راه لاس درس را بیابد.
زمانی که از پیدا کردن راه ناامید شد، ناگهان چیزی به یادش آمد.
- من که یه جادوگرم؛ راحت می تونم خودمو غیب کنم.
رکسان این را گفت و در چشم بهم زدنی غیب شد.


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸

محفل ققنوس

ریموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۰ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۶:۴۹ شنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
از میان قصه ها
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 323
آفلاین
۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین. 20


مدت ها از خریدن تلسکوپ جدید آملیا میگذشت و اونقدر عشق و علاقه ی بین آملیا و تلسکوپ جدیدش زیاد بود که تا سال ها هیچ یک از اعضای محفل این دو عاشق رو جدا از هم ندیده بودن!

زیر اون همه نگاه محبت آمیزی که بین آملیا و تلسکوپ یه چشمش رد و بدل میشد، کمک همه ی محفل هم دلبسته ی تلسکوپ آملیا شده بودن و حالا دیگه اونم عضوی از محفل به حساب می اومد!
اما... هنوز هم دست کسی به جز آملیا به تلسکوپ نرسیده بود و همه ی محفل در حسرت یه نگاه از بین لنز های پر پیچ و خم تلسکوپ بودن!

روزه ها میومد و میرفت و از عشق آملیا به تلسکوپش چیزی کم نمیشد، در عوض حسرت محفلی ها برای استفاده از تلسکوپ کمکم داشت به فراموشی سپرده میشد تا اینکه یک روز...

یک روز یا بهتر بگم یه شب از راه رسید که عشقدونی آملیا سرما خورده بود و برای مدت کوتاهی از تلسکوپ فاصله گرفته بود!

این فرصت بهترین موقعیت استفاده از تلسکوپ برای محفل بود!

پس همون شب هنگام که آملیا برای اولین بار زیر نور ستاره ها مشغول زُلیدن به ستاره ها نبود، جماعت ذوق زده ی محفل پاورچین پاورچین با لباس خواب های کَل و گشادِ مالی دوز، راهی پشت بوم محفل شدن!

از پشت سر دامبلدور همه به نوبت سرک میکشیدن تا به تلسکوپ آملیا نگاهی بیندازن اما...
دست اولین محفلی که به تلسکوپ خورد صدای بلندی، بلند شد!
صدا از خود تلسکوپ در میومد و آژیر بلندی بود که قصد داشت آملیا رو پیدا کنه و ازش کمک بگیره!
محفلیون که گیج شده بودن، خیلی سریع و همون طور پاورچین پاورچین از همون راهی که اومده بودن برگشتن اما درب پشت بوم هم قفل شده بود!

روز بعد که عشقدونی آملیا حالش خوب شده بود، با عشق و علاقه ای که توی صورتش موج موج میزد راهی پشت بوم شد که...

که پشت درب پشت بوم نگاه آملیا به پوستر تلسکوپی افتاد که مدت ها پیش خریده بود، و هنوز هم اون پوستر خاطره انگیز روی همون درب پشت بومی چسبیده بود که آملیا شب های زیادی رو با آرزوی اون تلسکوپ، با چشم خالی به ستاره ها خیره میشد!

(جادویی ترین تلسکوپ قرن
تلسکوپی مجهز به دزدگیر متصل به درب پشت بام محصولی جدید از تلسکوپ فروشی جادویی دیاگون)




۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین. ۵


تعمیر کار که به دستور پروف خالی راهی دور دست های خارج از کلاس شده بود، به افق های دور نزدیک میشد!
افق های دور هم که ویزیتور داشتند شتابان به استقبال تعمیر کار شتافتند.
این بدو اون بدو، افق بدو تعمیر کار بدو...
بعد از لحظه ی وصال تعمیر کار و افق و در اثر اصابت بوسه ی عاشقانه ی این دو محبوب، رعدی به هوا خواست و هم افق دور و هم تعمیر کار رو غیب کرد.

۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین! ۵

پروفسور خالی مدت ها میشد که بین شن ها میدوید، اینقدر دوید و دوید و دوید تا جایی برای قایم شدن پیدا کنه که آسمون پرستاره روشن شد و ترس خالی ریخت، به عبارتی حتی فراموش کرده بود از چی ترسیده و یا اینکه وسط یه بیابون بی آب و علف با پای برهنه چه کار میکنه!

پروفسور از این که یادش نمیومد اونجا چه کار میکنه شروع به ترسیدن و دویدن کرد، اونقدر دوید و دوید که شب شد!

شب که شد...(با ریتم نخونین آواز که نمیخونم!)
پروفسور خالی سرگردون تر از قبل که به یاد نمیاورد که برای چی فرار میکنه، روی شن های سرد بیابون نشست و نگاهی به آسمون پرستاره انداخت و با خودش مرور کرد که چرا تنهای تنها، این بیرون داره به ستاره ها نگاه میکنه و بعد دوباره بلند شد و شروع به ترسیدن و دویدن کرد...

در افسانه ها اومده که اینقدر پروفسور خالی روز و شب توی بیابون ها ترسیده و دویده که اتوبان دو بانده ای زیر پای پروفسور ایجاد شده که از طرف موسسه ی ساخت و ساز های برتر جهان، جایزه نوبل دریافت کرده! اما هنوز خبری از پروفسور خالی نیست و همین باعث شده که جایزه نوبل وِل معتل توی همون سازمان باقی بمونه!


ویرایش شده توسط ریموند در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۱ ۲۲:۰۵:۱۵

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۲۱:۴۶
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 725
آفلاین
سلام پروفسور خالی!

۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین.

سدریک بر کف اتاقش نشسته و به بسته ی تلسکوپ مقابلش خیره شده بود. تلسکوپی که پروفسور خالی گفته بود حتما آن را برای این جلسه و انجام تکالیفشان از کوچه دیاگون بخرند.

بسته را باز کرد و تلسکوپ را بیرون آورد. ظاهرش چندان تفاوتی با تلسکوپ های ماگلی نداشت؛ فقط کمی سنگین تر بود و چند میله نازک و کوچک در بالایش دیده می شد. دکمه ی تقریبا بزرگِ قرمز رنگ و نرمی نیز روی دسته اش وجود داشت.

پس از گذشت چند دقیقه که تلسکوپ را در دستش ورانداز کرد، دفترچه راهنمایش را برداشت تا از طرز کارش سر در بیاورد. صفحه ی اول دفترچه درمورد ویژگی ها و قابلیت های تلسکوپ بود و در صفحات بعد به چگونگی کار کردن با آن پرداخته بود.

صفحه اول را باز و شروع به خواندن کرد:
- تلسکوپ جادویی "مَجیکوپ" به شما این امکان را می دهد که هنگام رصد ستارگان، سیارات و اجرام فضایی، از هر آنچه که به نظرتان جذاب بود، عکس گرفته و در لحظه با سایر جادوگران و ساحرگان به اشتراک بگذارید.
همچنین مجیکوپ به شما توانایی برقراری ارتباط صوتی و تصویری را با موجودات فضایی اعم از کوچک و بزرگ، در هر مکان و موقعیتی، می دهد.
مجیکوپ دارای قدرت زومی بینهایت است که مطابق با میل مصرف کننده اش و در حدی که او می خواهد زوم می شود و هیچ محدودیتی در این باره ندارد...

سدریک از ادامه ی خواندن ویژگی های تلسکوپ صرف نظر کرد و صفحه را ورق زد. صفحه ی دوم روش کار کردن با تلسکوپ را آموزش داده بود:
- برای عکسبرداری از ستارگان، سیارات و اجرام آسمانی در هنگام رصد، کافی است لنز مجیکوپ را نود درجه در جهت عقربه های ساعت بچرخانید تا دوربین های ریزِ تعبیه شده در اطراف لنز، شروع به عکاسی کنند. برای به اشتراک گذاشتن عکس ها نیز باید با صدای بلند خواسته ی خود را برای مجیکوپ شرح دهید؛ بلافاصله عکس ها چاپ شده و از شکافی در پایین خارج می شوند و توسط جغدهای پرورش یافته ی خودِ تلسکوپ که با شنیدن خواسته شما بیرون آمده اند، به مقصد برده می شوند.

صفحه را ورق زد و به خواندن ادامه داد:
- اگر می خواهید در لحظه با موجودات فضاییِ ساکن سیاره ای ارتباط برقرار کنید، کافی است دکمه ی قرمز رنگ موجود بر روی دسته را به آرامی فشار دهید و اندکی صبر کنید. با فشردن دکمه، ابتدا مانیتور کوچکی از بالای مجیکوپ بیرون می زند که برای برقراری ارتباط صوتی و تصویری است، سپس لوله ی خمیده ای نیز از پایین بیرون می آید که صدای شما را به سیارات دیگر منتقل می کند. برای بهتر منتقل شدن صدا، بهتر است دهان خود را به لوله چسبانده و حرف هایتان را بصورت فریاد بیان کنید و از آهسته صحبت کردن بپرهیزید.
میله های نازک موجود در بالای مجیکوپ نیز برای قدرت زوم بینهایت آن قرار گرفته اند که هنگام لمس کردنشان، همچون مردمک چشم عمل کرده و گشاد می شوند. هر چه سرِ این میله ها گشادتر شود، مجیکوپ بیشتر و بیشتر زوم می شود. برای بیشتر گشاد شدن سرِ میله ها باید آنها را نرم تر و ملایم تر لمس کنید؛ هر چه لطافت بیشتر، گشادی نیز بیشتر! توصیه ی ما برای ایجاد این لطافت...

سدریک متن را نیمه کاره رها کرد. طاقت نداشت تا برای امتحان کردن تلسکوپ جدیدش با آن همه ویژگی، بیشتر صبر کند. پس دفترچه راهنما را کناری انداخت، به سرعت تلسکوپ را برداشت و از اتاقش خارج شد تا تکلیف پروفسور خالی را به بهترین شکل ممکن، انجام دهد.

۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین.

تعمیرکار که مرد بسیار حرف گوش کنی بوده و در زمان هاگوارتزِ خودش، شاگرد نمونه و ممتاز سال شده و ‌مقام ارشدی را نیز از آن خود کرده بود، حالا سرپیچی از دستور یک استاد را، کاری زشت و ناپسند می دانست.
بنابراین تصمیم داشت که تا دستور پروفسور خالی را تمام و کمال اجرا نکرده، از حرکت باز نایستد. می خواست آن قدر برود تا طبق حرف پروفسور، به بیرون کلاس رسیده و آنجا منتظر بماند.

اما از آنجایی که کلاس در بیابان تشکیل شده و بیرون نداشت، تعمیرکار همانطور رفت و رفت تا بالاخره پس از گذشت چند روز، خسته شد و خود را تسلیم سرنوشتش که بلعیده شدن توسط ماری کبری بود، کرد و درنهایت، خشنود از این که در لحظات پایانی عمرش نیز درحال اجرای فرمان استادی بوده است، جان به جان آفرین تسلیم نمود و با لبخندی ملیح در گوشه لبش، از دنیا رفت.

۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین!

پروفسور خالی پس از انتشار جرقه های رنگی ناشی از جادو از چوبدستی اش، آن را همراه با جیغی وحشتناک به هوا پرت کرد و خود به سرعت زیر تپه ای شنی در نزدیکی اش، پنهان شد.

با وجود این که ذره های ریز شن در دهان و دماغ و دیگر سوراخ های صورتش فرو می رفتند و دچار کمبود اکسیژن و تنگی نفس شدید شده و احساس خفگی می کرد و وزن دانه های بسیار زیادِ شن در بالای سرش بر او سنگینی می کرد، اما باز هم حاضر نبود تا زمان دفع خطر، مخفیگاهش را ترک کند.

صدای شاگردانش را از بالای سرش می شنید که نامش را با صدای بلند فریاد می زدند و به دنبالش می گشتند. اما او تا وقتی که از امن بودن چوبدستی اش اطمینان حاصل نمی کرد، از آنجا بیرون نمی رفت.

مدت زیادی گذشت و شاگردانش خسته شدند و دست از صدا کردن او کشیدند. سکوت همه جا را در بر گرفت. پروفسور خالی در این فکر بود که نکند چوبدستی تمام شاگردانش را از پا در آورده باشد؟ نکند در نبودِ او همه ی آنها را کشته باشد؟ اگر اینطور بود، پس چه خوب که در اینجا مخفی شده و خود را از دیدِ چوبدستی قاتل دور نگه داشته بود!

رکسان در همین فکرها بود که ناگهان برخورد جسم سختی را با فرق سرش احساس کرد. یکی از شاگردان پایش را روی سر او گذاشته و آن را له کرده بود. در همین لحظه که چیزی نمانده بود در اثر فشار وارد بر سرش جان بدهد، شاگرد مذکور پایش را برداشت و به سرعت شن های آن قسمت را کنار زد.

چیزی نگذشت که با فریادی بلند رو به دیگر شاگردان اعلام کرد:
- هی بچه ها، پروفسور رو پیدا کردم! اینجا بود؛ زیر شن ها.
سپس به کمک بقیه، پروفسور خالی را بیرون کشیدند و تلاشِ بی فایده شان برای این که او را قانع کنند چوبدستی کاملا بی خطر است را، از سر گرفتند.


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۱ ۱۵:۵۸:۴۶

فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.