خلاصه:
تالار گریفیندور دچار مشکلات فنی شده و به همین دلیل قراره تا تعمیر تالارشون تو تالار اسلیترین بمونن. اسلیترینیها طی تلاشهاشون برای جلوگیری از ادغام دو گروه باعث شدن تا سقف تالار بریزه. دامبلدور گفته بعد از تعمیر سقف علاوه بر ادغام دو گروه، رنگ تالار باید به سفید وایتکسی تغییر پیدا کنه. دیانا با هری صحبت کرد تا از دامبلدور بخواد که ادغام و تغییر رنگ رو انجام نده. دامبلدور قبول کرده اما به دو شرط؛ اول اینکه اسلیترینیها جای جدیدی رو برای موندن پیدا کنن و دو تا یک ماه به فیلچ در تمیزکاری کمک کنن...............................................................................
دیانا با رنگ پریدهی خون آشامی که حاکی از کمبود خون بود، دوان دوان به سمت تالار مخروبهی اسلیترین رفت.
-یه کار ازش خواستم! همونم نتونست درست انجام بده! حقش بود کل خونش رو توی یک نفس سر میکشیدم.
اعضای اسلیترین، با لباسهای خاکی و صورتهای نگران و درمانده روبروی تالار نشسته بودند.
-دیانا اومد!
-چی شد؟ دامبلدور قبول کرده؟
دیانا سریع نگاهی به جمعیت انداخت تا بتواند لرد سیاه را پیدا کند. بهتر بود این خبر را دیانا به او نمیداد.
-
مرلین رو شکر لرد اینجا نیستن. دامبلدور قبول کرده اما دوتا شرط گذاشته.
-شرط؟
-دوتا؟
-چه شرطهایی؟
-خب...اممم...گفته که باید یه جای جدید برای موندن پیدا کنیم و همین طور تا یک ماه به فیلچ توی تمیزکاری کمک کنیم.
-چه؟
لرد سیاه از ناکجاآباد پیدایش شده بود و حالا با خشم به صورت دیانا که عملا هیچ رنگی نداشت نگاه میکرد.
-میدانستیم نباید به آن پاتر حقه باز اعتماد کنیم!
-ارباب! چارهی دیگهای نداشتیم! هیچ کدوم از اعضا حتی با تهدید به اینکه خونشون رو از بدنشون بیرون میکشم هم ایدهای ندادن!
لرد سیاه عصبانی بود اما دیانا هم به نکتهی بسیار خوبی اشاره کرده بود.
-پس سریعتر راهی پیدا کنید تا از این وضعیت رهایی یابیم! تهدیدهایت را هم عملی کن! اجازه میدهیم!
اعضا نگاهی به هم انداختند. لرد سیاه کم بود، به دیانا هم اجازهی شکنجه داده بود!
-من یه ایده دارم!
نگاهها به سمت دوریا برگشت که با لبخندی محسوس مستقیم به صورت لرد نگاه میکرد.
-
قصد جونشو داره جدی جدی!-
نه فکر کنم یکم زیادی از خودش مطمئنه فقط!لرد مستقیم به چشمان دوریا نگاه کرد.
-چه؟
-هکتور قبل از ریختن سقف یک معجون ضدگریفی درست کرده بود. با توجه به اینکه معجونهای هکتور از تولید به مصرفه، احتمالا تا الان منقضی شده و اگه کسی بخورتش مسموم میشه.
قبلشم میخورد مسموم میشد ولی خب الان بیشتر. بیاین این معجون رو بریزیم توی غذای هری و تا اون موقع هم هکتور پادزهرش رو درست میکنه؛ هیچ کس جز خود هکتور پادزهر معجونهاش رو نداره.
گاهی خودشم نداره حتی! دامبلدور نمیتونه ببینه هری مریضه یا داره میمیره! اون وقت باهاش وارد مذاکره میشیم و میگیم که باید خودش تالار رو درست کنه و گریفیندوریها رو هم بیرون کنه تا بهش پادزهر رو بدیم!
وقتی صحبتهای دوریا تمام شد، برگشت تا به جمعیت پشت سرش نگاهی بیاندازد و منظرهای که دید بسیار برایش دلنشین بود.
تنها کسی که چهرهاش تغییر خاصی نکرده بود، لرد سیاه بود که فقط کمی از قرمزی چشمهایش کاسته شده بود.
-با دیانا همکاری کن.
و با گفتن این جمله لرد سیاه پشتش را به جمعیت کرد و در حالیکه ردای سیاهتر از شبش روی زمین کشیده میشد، از آنها دور شد.