هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۰۰:۵۱
از جنگل بایر افکار
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
مرگخوار
گردانندگان سایت
شـاغـل
مترجم
پیام: 341
آنلاین
خلاصه:
تالار گریفیندور دچار مشکلات فنی شده و به همین دلیل قراره تا تعمیر تالارشون تو تالار اسلیترین بمونن. اسلیترینی‌ها طی تلاش‌هاشون برای جلوگیری از ادغام دو گروه باعث شدن تا سقف تالار بریزه. دامبلدور گفته بعد از تعمیر سقف علاوه بر ادغام دو گروه، رنگ تالار باید به سفید وایتکسی تغییر پیدا کنه. دیانا با هری صحبت کرد تا از دامبلدور بخواد که ادغام و تغییر رنگ رو انجام نده. دامبلدور قبول کرده اما به دو شرط؛ اول اینکه اسلیترینی‌ها جای جدیدی رو برای موندن پیدا کنن و دو تا یک ماه به فیلچ در تمیزکاری کمک کنن.

..............................................................................
دیانا با رنگ پریده‌ی خون آشامی که حاکی از کمبود خون بود، دوان دوان به سمت تالار مخروبه‌ی اسلیترین رفت.

-یه کار ازش خواستم! همونم نتونست درست انجام بده! حقش بود کل خونش رو توی یک نفس سر می‌کشیدم.

اعضای اسلیترین، با لباس‌های خاکی و صورت‌های نگران و درمانده روبروی تالار نشسته بودند.

-دیانا اومد!
-چی شد؟ دامبلدور قبول کرده؟

دیانا سریع نگاهی به جمعیت انداخت تا بتواند لرد سیاه را پیدا کند. بهتر بود این خبر را دیانا به او نمی‌داد.

-مرلین رو شکر لرد اینجا نیستن. دامبلدور قبول کرده اما دوتا شرط گذاشته.
-شرط؟
-دوتا؟
-چه شرط‌هایی؟
-خب...اممم...گفته که باید یه جای جدید برای موندن پیدا کنیم و همین طور تا یک ماه به فیلچ توی تمیزکاری کمک کنیم.
-چه؟

لرد سیاه از ناکجاآباد پیدایش شده بود و حالا با خشم به صورت دیانا که عملا هیچ رنگی نداشت نگاه می‌کرد.

-می‌دانستیم نباید به آن پاتر حقه باز اعتماد کنیم!
-ارباب! چاره‌ی دیگه‌ای نداشتیم! هیچ کدوم از اعضا حتی با تهدید به اینکه خونشون رو از بدنشون بیرون می‌کشم هم ایده‌ای ندادن!

لرد سیاه عصبانی بود اما دیانا هم به نکته‌ی بسیار خوبی اشاره کرده بود.

-پس سریعتر راهی پیدا کنید تا از این وضعیت رهایی یابیم! تهدیدهایت را هم عملی کن! اجازه می‌دهیم!

اعضا نگاهی به هم انداختند. لرد سیاه کم بود، به دیانا هم اجازه‌ی شکنجه داده بود!

-من یه ایده دارم!

نگاه‌ها به سمت دوریا برگشت که با لبخندی محسوس مستقیم به صورت لرد نگاه می‌کرد.

-قصد جونشو داره جدی جدی!
-نه فکر کنم یکم زیادی از خودش مطمئنه فقط!

لرد مستقیم به چشمان دوریا نگاه کرد.

-چه؟
-هکتور قبل از ریختن سقف یک معجون ضدگریفی درست کرده بود. با توجه به اینکه معجون‌های هکتور از تولید به مصرفه، احتمالا تا الان منقضی شده و اگه کسی بخورتش مسموم میشه. قبلشم میخورد مسموم میشد ولی خب الان بیشتر. بیاین این معجون رو بریزیم توی غذای هری و تا اون موقع هم هکتور پادزهرش رو درست میکنه؛ هیچ کس جز خود هکتور پادزهر معجون‌هاش رو نداره. گاهی خودشم نداره حتی! دامبلدور نمیتونه ببینه هری مریضه یا داره میمیره! اون وقت باهاش وارد مذاکره میشیم و میگیم که باید خودش تالار رو درست کنه و گریفیندوری‌ها رو هم بیرون کنه تا بهش پادزهر رو بدیم!

وقتی صحبت‌های دوریا تمام شد، برگشت تا به جمعیت پشت سرش نگاهی بیاندازد و منظره‌ای که دید بسیار برایش دلنشین بود.



تنها کسی که چهره‌اش تغییر خاصی نکرده بود، لرد سیاه بود که فقط کمی از قرمزی چشم‌هایش کاسته شده بود.

-با دیانا همکاری کن.

و با گفتن این جمله لرد سیاه پشتش را به جمعیت کرد و در حالیکه ردای سیاه‌تر از شبش روی زمین کشیده می‌شد، از آن‌ها دور شد.


Isabella's lullaby-The Promised Neverland

یک عالمه اطلاعات بیشتر! (معجون راستی)

دوئل مرگ؛ بهترین نوشته‌ی من؟


,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱

دیانا کارتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۰ یکشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱:۱۱:۰۸ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
از خونت خوشم میاد
گروه:
مـاگـل
پیام: 59
آفلاین
دیانا: گب فراموشش کن
-چی؟
دیانا: وقتشه خودم دست به کار بشم. میدونم باید چیکار کنم.
*****
بعد از کلاس تاریخ جادوگری، دیانا رفت دنبال هری و اونو توی یک راهرو تنها گیر آورد.
+هری یه لحظه صبر کن.
هری برگشت و با دیدن دیانا تعجب کرد. تقریبا یکسالی میشد که اونو ندیده بود. دیانا وانمود کرد از دیدن هری خیلی خوشحال شده.
هری به دیوار تکیه داد و رو به دیانا گفت: خیلی وقته ندیدمت دیانا. شنیدم بعضیا میگن دیگه انسان نیستی، درسته؟
دیانا با لبخند ملیحی جواب داد: خب، آره یه مدتیه که خون آشام شدم. ولی نه به خواست خودم.
-واقعا؟ اگه خودت نمی گفتی باورم نمی شد
+میگم هری، میشه یه لطفی بهم بکنی؟ به خاطر دوستی قدیمی مون.
-چی مثلا؟
+هری می‌دونم از وقتی افتادم اسلیترین همیشه بهت میگفتم کلاه اشتباه کرده و از این گروه خوشم نمیاد، ولی دلیل اومدنم به این گروه رو فهمیدم. الان اسلیترین گروه منه و منم طبیعتاً نمی خوام رنگ و افتخار گروهم تغییر کنه. توهم که دوست نداری اعضای گریفندور و دوستات با اسلیترینی ها تو یک گروه باشن. پس لطفاً کمکم کن. هری لطفاً به پروفسور دامبلدور بگو گروه هامون رو ادغام نکنن ازت خواهش میکنم
-به یه شرط دیانا. اعضای اسلیترین نباید
+هری من نمی تونم عوض اعضای گروهم تصمیم بگیرم. الانم به عنوان یه دوست اینجام تا ازت خواهش کنم
هری نفسش رو با صدای بلندی بیرون داد و گفت: باشه سعیمو میکنم
+ممنونم هری. میدونستم میتونم رو کمکت حساب کنم.
-موقع ناهار توی تالار اصلی جواب رو بهت میدم
+باشه. ممنون بازم.
بعد از رفتن هری دیانا در حالی که به سمت تالار خراب شده اسلیترین می‌رفت زیرلب به کاری که مجبور به انجامش شده بود لعنت می‌فرستاد. دیانا وقتی به تالار و پیش بقیه رسید آرامشش رو دوباره به دست آورد. بعد رو به آندرومدا لبخندی شیطانی زد و گفت: دیدی گفتم؟
آندرومدا گفت: چیو گفتی؟
+گفتم این پاتر گول میخوره. الان رفته با مدیر آبنباتی صحبت کنه. مخشو زدم با یه سری دروغ شاخدار و الان فقط مونده ببینیم مدیر آبنباتی چی کار می‌کنه.
بعد از ناهار دیانا رفت سراغ هری. هری گفت: پروفسور دامبلدور قبول کردن فقط به یه شرط
+چه شرطی؟
-اینکه اسلیترینی ها یه جای جدید برای موندن پیدا کنن و تا یه ماه هم تو تمیز کاری به فیلچ کمک کنن.
دیانا باشه ای گفت و رفت تا سریع این خبر رو به لرد سیاه و بقیه اسلیترینی ها برسونه.


ویرایش شده توسط دیانا کارتر در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۲۳ ۲۰:۰۷:۳۷

بی صبرانه منتظر قربانی بعدی ام


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ چهارشنبه ۸ تیر ۱۴۰۱

آندرومدا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۸:۰۷ شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲
از عمارت خاندان اصیل بلک
گروه:
مـاگـل
پیام: 33
آفلاین
آندرومدا گفت : منکه فکر نمیکنم هری قبول کنه
دی گفت : اون پاتر قلب مهربونی داره و زود گول میخوره
آندرومدا گفت : امیدوارم
مایکی گفت : این اولین قدمه عجله نکنید
گب گفت : من کارم رو بلدم کاری میکنم که اینجا سفید وایتکسی نشه
♥♣♥♣♦♣♥♣♥
+هری پاتر
-چیه ؟ گب
گب با چشمان گریون به پاتر نگاه کرد
+من می‌دونم که تو قلب پاکی داری ! با مدیر آبنباتی حرف بزن که تالار هارو ادغام نکنه
-بعد به من چی میرسه گب ؟
+بگو تو دنبال یه چیزی هستی

چی میخوای ؟
-امممممم خوب نظرت درباره 40گالیون چیه ؟
+40گالیوننننن! من باید با بقیه مشورت کنم
-این یه فرصت استثناییه زود بهم بگو نظرتون رو
♣♥♣♥♣♥♣♥♣
مایکی گفت: چی گفت ؟
گب به مایکی نگاه کرد و گفت :
میگه ۴۰ گالیون میخواد تا با مدیر آبنباتی حرف بزنه تازه مشخص نیست که اتفاقی بیفته
دی گفت : یا ایسی مسیح این پاترتلکه بگیره
گب گفت:تازه میگه این یه فرصت استثناییه


ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۸ ۱۹:۰۴:۱۸
ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۸ ۱۹:۱۵:۱۲

Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ یکشنبه ۵ تیر ۱۴۰۱

آندرومدا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۸:۰۷ شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲
از عمارت خاندان اصیل بلک
گروه:
مـاگـل
پیام: 33
آفلاین
خلاصه داستان : تالار ریونکلا ها
و هافلپاف در حال تعمیره و گروه هافلپاف می‌ره تالار گریف و ریون میاد تالار اسلترین آندرومدا هم میخواد فراری شون بده
~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~

+پروفسور نکنه جدی میگید واقعا اعضای گروه ریونکلا باید بیان تالار ما ؟

اسنیپ با حالت غرورلندانه به آندرومدا نگاه کرد

-متاسفانه درسته اعضای گروه ریونکلا قراره تا وقتی که تالارشون تعمیر بشه پیش ما هستن .

+بعد کجا می‌خوان بخوابن ؟

پانسی پارکینسون این حرف را زد و تالار عمومی را ترک کرد ‌‌.

سپس همه اعضای اسلیترین باهم زمزمه کردند :

+درست میگه

اسنیپ درحالی که داشت تالار را ترک می کرد زیر لب زمزمه می کرد :

-دختره بی ادب

آندرومدا به دنبال پانسی پارکینسون می گشت آندرومدا و پانسی دوستان صمیمی بودند مثل همیشه پانسی در سرسرا بود

+هی ... هی پانسی

پانسی برگشت تا ببیند کی صدایش میکند و آندرومدا را دید و برایش دست تکان داد

سپس آندرومدا به سرعت به سمت پانسی رفت و کنارش نشست .

+پانسی شنیدی اسنیپ چی گفت اگه پدر و مادرم خبر دار شن خیلی بد میشه اون ها نمیتونن قبول کنه که من تختم رو با یکی از اعضای ریونکلا تقسیم کنم

-اوممممم راست میگی باید فراریشون بدیم

آندرومدا در فکر فرو رفته بود که با صدای پانسی از فکر بیرون آمد

-آندرومدا .... آندرومدا کجا صید می‌کنی ؟ ایده ای نداری ؟

+فکر کنم دارم

و بعد لبخند شیطانی رو صورت آندرومدا نخش بست

-هر فکری هست به نظر شیطانی میاد!





ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۵ ۱۶:۴۲:۱۳

Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ جمعه ۳ تیر ۱۴۰۱

دیانا کارتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۰ یکشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱:۱۱:۰۸ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
از خونت خوشم میاد
گروه:
مـاگـل
پیام: 59
آفلاین
دیانا کارتر گفت: خب، حالا برای اولین قدم چیکار کنیم؟
گب گفت: اول باید ارباب رو از زیر آوار بیرون بیاریم
اسلیترینی ها رفتن و شروع به جمع کردن اونجا کردن تا لرد رو از زیر آوار بیرون بیارن. بعد از اینکه لرد از زیر آوار بیرون اومد، دی گفت: خب، حالا برای اینکه سفید وایتکسی نشیم چیکار باید بکنیم؟ کشتن گریفی ها جواب میده؟
گب جلو اومد و گفت: آروم باش ببینم، این چه راه حلیه؟
دی شونه هاشو بالا انداخت و گفت: اگه بخوام بکشم اول تورو میکشم ولی خب، راه حل دیگه ای داری بگو.
همه نشستن تا با هم فکر کنن چجوری میتونن با مدیر آبنباتی مقابله کنن.

دی گفت: خب بیاین اینجا رو درست نکنیم. اگه از دستورش سرپیچی کنیم می‌فهمه باهاش مخالفیم و شاید نظرشو عوض کنه. یاهم گب رو می‌فرستیم پیش هری و از هری استفاده میکنیم. خوبه؟
مایکی گفت: یعنی گب رو بفرستیم که زنی؟
دی جواب داد: آره دیگه. گب که بلده یکم هم روی هری پیاده کنه.


بی صبرانه منتظر قربانی بعدی ام


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰

مایکل رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۲ دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۴۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 66
آفلاین
مایکل رابینسون با جیغ و داد اومد و گفت:

-این اممککککان نداره! من اون مدیر آب نباتی رو می کشم!

و بعد گب پیش آن آمد و گفت:

-بسه... بسسسسه...! ما باید از زیر این جور به بیرون بریم!

-آره گب. ستاد مقابله در برابر مدیر آبنباتی و ریش بلند دامبلدور...!

-چه اسم خوبی! کیا هستن...؟!

بعد اول از همه لرد و بعد به نوبت همه دست هایشان را بالا آوردند...

بدین ترتیب ستاد مقابله با مدیر آبنباتی و ریش بلند دامبلدور ساخته شد...



پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
-رفت؟

صدای لرد سیاه بود.

نه این که از دامبلدور بترسد... صرفا برایش افت داشت که در خوابگاه مدرسه ای که مدیرش دامبلدور است ساکن شده.
گابریل که سعی می کرد روحیه اش را حفظ کند با صدایی لرزان گفت:
-رفت ارباب! تشریف بیارین بیرون.

صدای لرد سیاه که کمی خشمگین تر شد بود جواب داد:
-گب؟ فکر می کنی از شدت عشق و علاقه خود را زیر این سنگ و کلوخ دفن نموده ایم؟ ما زیر آوار مانده ایم! قربانی شده ایم.

دل همه برای لرد سیاه سوخت.

- آخی!
- نازی!
- اندوه نهفته در صداشون رو شنیدین؟
-ارباب بیام از همینجا باهاتون معاشرت کنم تنها نباشین؟

لرد سیاه دستور مدیر آب نباتی مدرسه را در مورد ادغام دو گروه گریفیندور و اسلیترین را شنیده بود و هیچ تمایلی به خارج شدن از زیر آوار نداشت.




پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ چهارشنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۰

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 407
آفلاین
هاگوارتز با خطر جدی‌ای روبرو بود، سقف تالار اسلیترین ریخت، تک تک اعضا زیر آوار ماندند، ولی صاحب صدای پا هیچ حرکت خاصی نزد و به ایجاد صدا ادامه داد چون فکر می‌کرد خیلی باکلاس است.

- می‌بینم که دانش آموزای بابا حسابی خراب‌کاری کردن.

اجزای به جا مانده از اسلیترینی‌ها و گریفیندوری‌ها، با تعجب فراوان از میزان هوش مدیر مدرسه‌شان، چشم‌هایشان را توی حدقه چرخاندند.

دامبلدور، باقیمانده‌ی آبنبات نعناییش را خرچ خرچ کنان جوید و قورت داد و بعد هری پاتر را از زیر آوار بیرون کشید. آبنبات نعنایی دیگری را توی دهانش انداخت.
- به عنوان تنبیه، اسلیترینیا تالار اسلیترین رو کنار هم تر و تمیز می‌کنید و گریفیندوریا هم می‌رن و وسایلشون رو میارن که اینجا بمونن. این دو تالار با هم ادغام می‌شن و رنگشون هم سفید وایتکسی خواهد بود.
- یسسسسس!

ملت بهت‌زده به گابریل نگاه کردند که در اولین فرصت باید کمی او را می‌کشتند.

- هری میاد رو تخم چشمای من زندگی می‌کنه. شما هم تا یه هفته وقت دارید همه چیز رو راست و ریست کنید و امیدوارم بچه‌های خوبی برای بابا باشید...

و رفت.


گب دراکولا!


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۰

12345678912


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۹ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۵۱ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
از خونه کله زخمی...
گروه:
مـاگـل
پیام: 78
آفلاین
- چرا هیشکی تو این تالار نیست؟ کمممممممکککککککککک!
- چیه گب؟
- بلا لطفا یه کمکی بهم بکن، لرد که کمکی نکردن.
- پس منم کمک نمیکنم!
- اخه چرا؟
- تو مثلا ناظری.
- خب پس لطفا چوبدستیمو بهم بده!
- اونکه تو جیبته. خودت برش دار.
- مرلینا! یه کمکی بفرس دیگه نمیتونم.
- هی گب.
- مرلین رو شکر. هی آسپ میتونی کمکم کنی؟
- مثل اینکه خیلی تحت فشاری و در ضمن خیلیم خاکی شدی!
- چییییی؟ من کثیف شدم؟
-نه نه! منظور بدی نداشتم.
(ناگهان گابریل با حرکتی ماورای عقل و منطق و حتی دنیای ژیمناستیک چوبدستیش را بیرون آورد؛ غافل از اینکه سقف را با همان دستها نگه داشته بود!)
- یاااا مرلییییین!
- وااااااااااااااااااااااای!
- توقففففففف زمان.
صدای قدم های کسی بر روی زمین خاکی تالار به گوش میرسید. او که بود؟...


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ چهارشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
- خب بگیرش نریزه!

گابریل به دستان ظریف و کم قدرتش نگاه کرد.
-من؟ چرا من؟

-مگه ناظر نیستی؟ مگ سقف، جزء این تالار نیست؟ سقف در محدوده مسئولیت توئه. بگیرش نریزه.

گابریل روی چهارپایه ای رفت و دو دستش را روی سقف گذاشت.
-سخته... سنگینه... به نظرم فایده ای نداره ها. کسی جادویی برای این موقعیت بلد نیست؟

-خودت ناظری. باید بلد باشی. سقف ما که نیست. سقف توئه.

گابریل نمی توانست دستش را از روی سقف برداشته و جادو کند. ترک های روی سقف در حال عمیق تر شدن بود.

-ای داد... فریاد و فغان... یکی کمک کنه. سقف می ریزه روی سرمون!

-بگو نریزه. ناظری مثلا!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.