به بینز: واقعا که چقدر هم به سبک اکتا ادامه دادی!
من سبک اکتا میرم!
----------------------------------------------------------------------------------
کارآگاه رویه صندلی نشسته و پاهاشو روی پاهاش انداخته و در حال فکر کردن...سیگاری گوشه ی لب داره!
بود: کارآگاه من توصیه میکنم سیگار کشیدن رو ترک کنید.
کارآگاه نگاهی به بود میکنه...
کارآگاه: سیگار منو آروم میکنه بود...به من قدرت تفکر میده!
بود: ولی من وقتی سیگار کشیدم انگار داشتم میمردم.
کارآگاه: بود تو با من فرق داری اینو میفهمی؟ من یه کارآگاه مجرب و باتجربه ام تو یه زیردست بی مصرف...بود فکری به ذهنم رسید!
بود: چی کارآگاه؟
کارآگاه: بود ما اینجا دو نفر رو داریم که خیلی خشک و خشنن...صددرصد کار خودشونه!
بود: درسته قربان!...برم دستگیرشون کنم؟
کارآگاه: اول بازجویی...برو بگو بیان تو!
بود: ولی هر چی بازجویی کردیم به نتیجه نرسیدیم.
کارآگاه: یه کارآگاه هیچ وقت امیدشو از دست نمیده!(اه این دیالوگ دیگه ته ضدحال بود!...متاسفم!)
بود به حرف رئیسش گوش میکنه و سرش رو پایین میندازه و از در بیرون میره و دوباره برمیگرده!
بود: قربان؟
کارآگاه: بنال بود!
بود: اون دو نفر کیا هستن؟!
کارآگاه: بود!...تو هیچی جز یه تمساح پلاستیکی نیستی!
کارآگاه عکس دو نفر از اعضای ریون رو از روی میز کارش برمیداره و به بود نشون میده.
چند دقیقه بعد آن دو نفر در دفتر کارآگاه بودند.
کارآگاه: خودتون رو معرفی کنید!
پنی: پنه لوپه کلیر واتر!
کارآگاه: اوه من اسم شما رو یه جا شنیدم!...مطمئنم!
پنی: کجا؟
کارآگاه: نمیدونم...از قاتل تعریف کن!
پنی: قاتل؟!
کارآگاه: بله قاتل!...از کریچر بگو!
پنی: ولی من پاک پاکم!
کارآگاه: پاک؟...واقعا؟...ایول!
پنی: آره من کلیرم!
بود: اسپلش کن دارم یادداشت میکنم!
پنی: سی ال ای اِی آر!
کارآگاه: ترجمه کن بود!
بود: یعنی پاکباز بودن و در راه حق تلاش کردن...
کارآگاه: بود!...شما پاکی خانم کلیر واتر!
پنی: اوه مرسی کارآگاه...شما کارآگاه معروفی خواهید شد من یقین دارم!
پنی چشمک زمان از دفتر خارج میشه!
کارآگاه: نفر دوم!...بود معرفی کن!
بود: مادام رزمرتا...قد، یک متر و هشتاد...وزن، هشتاد و سه...سن، چهل و سه سال!
کارآگاه: وایستا بود!...مادام سن دقیق شما چقدره؟!
مادام: چهل و دو سال و یازده ماه!
کارآگاه: میشه بپرسم شما رو چه شکلی به مدرسه راه دادن؟!
مادام: قصش طولانیه کارآگاه...من در بچگی به مدرسه نرفتم و فقط به فکر درست کردن معجون و نوشیدنی بودم.
کارآگاه: خب آخه یه کم سنتون به مدرسه نمیخوره!
مادام: یعنی زیاده؟!
بود: نه کمه!
مادام: خب آخه من میخواستم بیام مدرسه!
کارآگاه: مدرسه خوبه مادام ولی نه در این سن!
مادام: حالا که اومدم!
کارآگاه: خب بله...ولی مسئله اینه که شما اومدید و یه نفر رو به قتل رسوندید!
مادام: خب اگه میخواین میرم!
کارآگاه: کجا میرید؟
مادام: سه دسته جارو!
کارآگاه: یادداشت کن بود!...مادام شما در روز قتل کجا بودید؟
مادام: سه دسته جارو!
کارآگاه: من از کجا مطمئن بشم؟
مادام: وا این همه شاهد!...من هر روز با مشتری های خودم حرف میزنم و باهاشون گرم میگیرم...با هم راز و نیاز میکنیم و به گفتگوی شدیدی میپردازیم!
کارآگاه: ولی خشانت شما شهره ی خاص و عامه!
مادام: وا کارآگاه یه چیزی میگیا!...خب مگه خشانت بده؟...بعدشم من اگر خشانت داشته باشم با کریچر ندارم...من تو ت.ه.و.ع عضوم!
کارآگاه: بود یادداشت کن!...یه گروه سری و مشکوک!
بود: قربان یادداشت شد ولی باید بگم که ت.ه.و.ع یه گروه شناخته شدست!
کارآگاه: هر چی هست خیلی تهوع آوره بود...باید بیشتر در موردش تخقیق کنیم.
بود: موسسش هرمیون گرنجره و از جن های خونگی حمایت میکنه...
کارآگاه: اوه بود!...چی گفتی!...ترکوندی!...مادام شما تبرعه هستید.
مادام: مقسی بنجل!
مادام از دفتر خارج میشه!
کارآگاه: این چی گفت آخر سر بود؟!...تو کار جنسای بنجل منجله؟!
بود: نه قربان...مادام تقلبیه!...منظورش مقسی بنجور بود!
کارآگاه: آها تو خیلی باهوشی بود!...من به تو افتخار میکنم فقط به شرط اینکه بگی الان چه غلطی بخوریم!
بود: من فکری به ذهنم نمیرسه کارآگاه...ناسلامتی شما کارآگاه این مرز و بومی!
کارآگاه: بود!...ما باید تحقیقات بیشتری بکنیم...اینجوری به نتیجه نمیرسیم. باید تحقیقاتمون رو در سطح مدرسه از یه جایی شروع کنیم.
بود: قربان میشه از دست شویی دخترونه شروع کنیم؟
کارآگاه: نه بود!...دست شویی مست شویی رو بی خیال!...قتل تویه آشپزخونه اتفاق افتاده...ما باید بریم تو آشپزخونه!
بود: ولی قربان اینجا ریونه الان!...خیلی خزه از ریون بزنیم بیرون!
کارآگاه: اوه راست میگی!...به نظر من بهتره بریم تو خوابگاه پسران...شاید اونجا بتونیم یه سرنخی گیر بیاریم.
بود: قربان بعدش میتونیم به خوابگاه مدیران ریون و خوابگاه ناظرین ریون هم سر بزنیم.
کارآگاه: بود!...این چرت و پرتا چیه میگی؟...مگه تالارهای هاگوارتز هم مدیر و ناظر دارن؟
بود: بله قربان!...مدیر به مشکلات گروه رسیدگی میکنه و یه جورایی نماینده ی اوناست و ناظر هم هر روز بر نظافت و ظاهر افراد تالار رسیدگی میکنه!
کارآگاه: ظاهر افراد؟
بود: بله ناخن هارو چک میکنه و همه رو به حموم میفرسته!
کارآگاه: اوه بود!...چرت و پرت میگی؟...زمان ما از این جنگولک بازیا نبود!...یادمه هاگوارتز یه ساختمون ویلایی بود که یه دونه حوض داشت و ما توش آبتنی میکردیم!
بود: قربان ولی محض اطلاعتون باید بگم که هاگوارتز شونصد سال پیش ساخته شده!
کارآگاه: بود حرف نزن...باید کارمون رو شروع کنیم!
کارآگاه و بود برای تحقیقات آماده میشن...
ویرایش: اون مثل اینکه بازم خراب شد!...من و جان با هم پست زدیم!...عجب بدشانسی ای!
[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro