هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شغل سوم: فروشنده

وظایف: تهیه و فروش اقلام جادویی

حقوق: ماهیانه 25 گالیون بعلاوه معادلی از اقلام فروخته شده

ساعات کاری: چک کردن هر روزه‌ی زوپس مارکت جادوگران

دوره کاری: از ابتدای شهریور تا انتهای فصل پاییز

تعداد متقاضی: یک نفر

جزئیات بیشتر شغل فروشنده ثبت درخواست دریافت شغل





شغل چهارم: معجون‌ساز

وظایف: تهیه و فروش معجون‌های جادویی

حقوق: ماهیانه 25 گالیون به همراه معادلی از معجون‌های فروخته شده

ساعات کاری: چک کردن هر روزه‌ی معجون‌سرای پاتیل‌طلا

دوره کاری: از ابتدای شهریور تا انتهای فصل پاییز

تعداد متقاضی: یک نفر

جزئیات بیشتر شغل معجون‌ساز ثبت درخواست دریافت شغل



شغل پنجم: شفادهنده

وظایف: درمان جادوگران و موجودات جادویی

حقوق: ماهیانه 25 گالیون بعلاوه معادلی از هزینه نوع درمان

ساعات کاری: چک کردن هر روزه‌ی شفاخانه مرداب زیرین

دوره کاری: از ابتدای شهریور تا انتهای فصل پاییز

تعداد متقاضی: یک نفر

جزئیات بیشتر شغل شفادهنده ثبت درخواست دریافت شغل



در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ شنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۵

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
به فینی:این رولت واقعا قشنگ بود! من که لذت بردم!! همین جوری ادامه بدی رول زدنت فوق العاده قوی میشه! آفرین! بهترین رولی بود که زده بودی!(از نظر من!)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

بري هم مياد كنار راجر مي ايسته و دستشو مي ذاره رو شونه ي راجر و مي گه : اون يه نابغه بود ... ولي چه معني داره بيان بدزدنش ؟ خودم چششونو در ميارم !
ققی:خب مثلا چه غلطی می خوای بکنی؟!!
بری:هوم...خب...آخه...(توی چمدان دنبال وسیله ای می گردد! چشمانش به شدت می درخشند) نظرت راجع به دو ماه چیه؟!
سپس می پره بغل ققی و خودشوونو پرت می کنن روی...
-اهم!
-الکسا مثه اینکه دلت برای جریانات اون دفعه ای تنگ شده؟!
-خیله خب بابا! منم که هر کاری بکنم شماها یه چیزی از توش در میارین!
ملت:خب...نتیجه ی این حرکات چی بود؟!
بری: خب آیکیوها! می دونین این چیه؟!(اون وسیله رو بالا می بره!)
آوی:سیلک اپیل براون!!
راجر:mach 3 turbo
ققی:نه احمقا! این ماشین ریش تراش ژیلته!!
ملت:اوووو
کریچ:خب به چه دردی می خوره؟!!
بری:ای خدا!!! به درد اسموت کردن!
بادی:نـــــه! تو رو خدا به ریش من رحم کنین! من تازه شناسه مو عوض کردم! گناه دارم! به زن و بچه م رحم کنین!
ققی:کی خواست تو رو اسموت کنه؟!!
فلور:پس چی؟!!
بری:ببینین!! سرژ الان نیروگاه نطنزه درست؟! اعضای آکادمی فانتزی اونو گروگان گرفتن درست؟! پس نتیجه چی میشه؟! نتیجه اینکه این اعضای بوقی آکادمی با احمدی نژاد دستشون توی یه کاسه س!! در نتیجه اینا از همون اول نیروگاه و آزمایشگاه های مخفی و زیرزمینی داشتن و از طرف دولت حمایت می شدن! زیرآبیوسی های بزدل!! حالا هم سرژ رو گروگان گرفتن برای نیروگاهشون! یعنی بیگاری کشیدن از اعضای جادوگران!! پس فقط یه راه برای ما می مونه!!
پنی:چه راهی؟!
ققی در حالی که صداش می لرزه: اسموت کردن سرژ!!
آنیت:نــــــــــــــــــــه! شما نمی تونین این کارو با من...اهم! یعنی با سرژ بکنین! این کار خیانته! اون دوست شماس! این کارو نکنین! نـــــــــــه!
دراک در این صحنه پدیدار میشه و میاد و به آنیت دلداری میده!
بری:نگاه کنین! این تنها راه ماس! سرژ بدون اون ریشهاش به درد لای جرز هم نمی خوره!() ریشای اون خاصیت های جادویی زیادی دارن! با کمک اون ریشهاس که می تونه هر کاری دلش بخواد بکنه! حتی شکافتن اتم! با این ریشها اون بر دنیا حکومت می کنه! پس اگر ما سرژ رو اسموت کنیم هم اونا ولش می کنن، هم اینکه برای ما هم بهتره!
فنگ:هیووووم...چرا؟!
ققی: برای اینکه نگا کنین، امروز سرژ با ما حذبیاس. به همین خاطر هم قادر مطلقه سایت حذبه!(حالا!) اما اومدیم و مدیرا پس فردا بهش یه پیشنهاد بی شرمانه(همون وسوسه کننده) دادن! و اون قبول کرد. این جوری حذب رو نابود می کنه! با اون ریشاش! کما اینکه همین الان هم داره برای آکادمی ها اتم می شکافه!
آوی:با این که این حرکت برای من فوق العاده دردناکه.. اما چاره ای ندارم... و قبول می کنم!
راجر:خب بعدش که اسموتش کردیم چی؟!
بری:خب بعدش ریشش رو می دزدیم و بهش میگیم ریشت گم شده! بعد افراد مقرر در آزمایشگاه مون میگیم تا روی این ریشها تحقیق کنن و خواص جادوییش رو کشف کنن! اون وقت ریون و حذب می تونن برای همیشه ابر قدرت باقی بمونن!!
پنی:خب اعضای آزمایشگاه کین؟!
بری: چون به ما گفته شده (کی گفته؟) از نخبه های این مرز و بوم استفاده کنیم تصمیم گرفتیم از افرادی که میرن تــــــــیـــــزهـــــــــوشــــــــــان(ها ها ها! فکر کردین تیکه می اندازین من کم میارم؟؟! عمرا!) استفاده کنیم! در نتیجه آوریل و چو و ادی!
الک:من چی؟!
ققی:شما بشین رولتو بنویس!
ناگهان با صدای فریاد"انرژی هسته ای حق مسلم ماست" همه از جاشون می پرن!! گوشه ی اتاق سوسکی* دیده میشه...

_________
*منظور از سوسک همون سوسکه! آره همون سوسک!صاحاب آکادمی!(صاحاب!!!!)


[b][siz


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
مـاگـل
پیام: 117
آفلاین
اتم! انرژی.....
دهان ققي از تعجب به طور مضاعف باز مونده : منظورت چيه كه داره اتم مي شكافه ؟
ملت با شنيدن حرف ققي :
_ اتم ؟
_ اتم مي شكفه ؟
_ مي شكفه نه مي شكافه .
_ واق واق
_ منظورش چيه ؟
_ همون انرژي هسته اي رو ميگه ؟
ققي دستشو مي ذاره رو گوشي و به ملت مي گه :مي شه يه ديقه ساكت بشيد بينم چي ميگه ؟
ملت :
_ همش تقصير توئه راجر چقد نظر مي دي ؟
_ به من چه اين فنگ هي واق واق مي كنه .
_ واق من مگه چقد صدا داره ؟ اين بري يه ريز حرف مي زنه .
همين كه بري دهنشو باز كرد كه جواب فنگ رو بده نگاهش افتاد به ققي كه به اونا زل زده بود و چشماش دو تا كاسه خون شده بود . بري با ديدن خشم ققي حرفشو مي بلعه .
ققي دستشو از رو موبايل بر مي داره و مي گه : چي مي گفتي ؟ اتم ؟ انرژي ؟اصلا اونجا كجاست ؟
صدا كه ضعيف به گوش مي رسيد مي گه :نمي تونم بگم كجاييم . محرما نه اس . اگه بگم اينجا نيروگاه اتمي نطنزه كه ميايد نجاتش مي ديد...
ققي : نطنز ؟
صدا : خاك بر سرم ...نا خواسته اطلاعات لو رفت
ققي زبونش از تعجب بند مياد !
راجر كه مي بينه ققي ساكت شد . موبايل رو از دستش مي قاپه و تو گوشي داد مي زنه : آهاي تو كي هستي؟ از جون سرژ چي مي خواي ؟.... لعنتي شارژش تموم شد !
ملت ققي رو دوره مي كنن تا ازش حرف بكشن . راجر دستاشو ميذاره رو شونه هاي ققي و تكونش مي ده و مي گه : ققي چت شده ؟ اون يارو چي مي گفت ؟
ققي و راجر زير آب خيس مي شن . ققي از جاش پريد .
ققي و راجر :
بري : فقط مي خواستم ققي از اين حالت در بياد .
راجر روشو برمي گردونه طرف ققي : چي شده ؟ سرژ كجاست ؟
ققي : نيروگاه اتمي نطنز !!
ملت يكصدا : نيروگاه اتمي نطنز ؟!
ققي سرشو به علامت مثبت تكون مي ده و مي گه : اونجا داره اتم مي شكافه ! ... مي بيني راجر بعد از يه عمر هم خوابگاه بودن با سرژ نفهميديم اون يه دانشمنده !
راجر : اون هميشه متواضع بود ...
فنگ از جاش بلند ميشه و تو خوابگاه قدم مي زنه و مي گه : بايد از ريشش مي فهميديم اون يه آدم معمولي نيست ...
بري هم مياد كنار راجر مي ايسته و دستشو مي ذاره رو شونه ي راجر و مي گه : اون يه نابغه بود ... ولي چه معني داره بيان بدزدنش ؟ خودم چششونو در ميارم !
.....


Only Raven!


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ شنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
مـاگـل
پیام: 256
آفلاین
-چه مشکوکیوس! در این کار تعبیه ای است!!!
دیش!دیش!دیش!...(صدای موبایل)
همه دست میبرن به سمت جیباشون ، فنگ یه تیکه استخون در میاره ، ققی یه بالش از جنس پر، یکی خودکار، یکی کارت تلفن ، کارت اینترنت و ...سایر لوازم منزل!(با تخفیف ویژه)
خلاصه همه چیز پیدا میشه به غیر از موبایل!
همه یه دفعه متوجه میشن که صدای موبایل از تخت سرژ میاد! پــــــــــس...یورش به سمت تخت!و دیگه چیزی دیده نمیشه غیر از دود و گرد و غبار و از این حرفا.قضیه هزار دستان میشه! چرا که هزار دست در هوا به دنبال موبایله!
موبایل توی هوا پرواز میکنه ! کوچ میکنه ، به سرزمینی در دوردست در فضا میرسه ، انوشه انصاری براش دست تکون میده و ....نه ،موبایل دچار توهم شده ،چرا که درست در همین لحظه رزی راجر که تازه از در اومده تو ، موبایلو میگیره!
دیش دیش دیش.... دنگ!( نکته:talk رو میزنه!)
-هان؟!
از اون وره خطر: ببین!چیزه.....هان؟!ببخشید مزاحم شدم! اون دوستتون اسمش چی بود؟س....س...
-سرژ؟!
-آره ! خودشه ! ببخشید! دزدیدیمش!
-ا؟ جون تو؟
-آره!
راجر رو به بقیه: بچه ها! مردم بیکارن مزاحم میشن! این میگه سرژو دزدیده!چی میگه؟؟!!
ملت میریزن روی سرش ، باز قضیه هزار دستان پیش میاد.
ققی موبایو به دست میاره: الو؟!الو؟ســـــــــــــــــرژ؟ تو زنده ای ؟ ناهار(یا به عبارتی نهار)تو خوردی؟
از اون طف:" آره ! اشتهاشم خوبه! گشنمون گذاشت!
-کــــــــــــــــوش؟الآن چی کار میکنه؟ میخوام باهاش حرف بزنم ! ســــــــــرژ!
-هیچی ! الآن داره اتم میشکافه! (نکته: اتم رو میشکافن؟!مگه لباسه؟)
-چی؟
-اتم! انرژی.....
----------------------------
ببخشید اگه بد شد!


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ جمعه ۱۲ آبان ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
مـاگـل
پیام: 1323
آفلاین
نام پست: گروگان، آن لاین!( بر وزن قتل آنلاین!)
هدف: هنوز در پستهای ما نقش اولی، سرژ! ( و همچنین قول به رزمرتا!)

شب بود و همه چیز در قیر ظلمت فرو رفته بودند؛ و سکوت وهمناکی بر خوابگاه پسران ریونکلاو طنین می انداخت.
کور سوی ستارگانی که در زندان تاریکی اسیر بودند، تنها نوری بود که بر ژرفای سیاهی میتابید.

گاه گاه صدای خرناس موجودی نارنجی رنگ، از پس پتوها و لحاف های گرم و نرم خوابگاه پسران، سکوت را در هم می شکست:
_ فقط.... خرررر.... پففففف..... سرژ!.... خررررر....پففففف... جواب بده .... خرررر.... دیگه.... پفففف!
اما هیچ صدایی جز صدای قدمهایی نا موزون که گاهی کوتاه و گاهی بلند میگشت که حاکی از شتاب بود و گویا جسم سنگینی را حمل میکرد، پاسخگوی ناله های او نبود.

نور ستارگان، بر روی کسی می افتادند که گونی ای بر دوشش بود و با عجله از خواباه دور میشد.

صبح روز بعد، با تابیدن اولین اشعه ی خورشید بر روی گونه ی موجود نارنجی رنگ، همگی بیدار شدند، به جز موجود مذکور!

_ ققی؟! هی ققی! با توام! ... وووووواق! پاشو دیگه پرنده!
موجود که گویا ققی نام داشت، تکانی خورد و با غرولند گفت:
_ ما را خوش نمی آید که کله ی صبح بیدار شویم!... خودمان ساعت 10 بیدار میشویم! حال بروید پی کارتان، چرا که بخش توابع 5 نمره بیشتر ندارد!!!
فنگ نگاهی معنار دار به بری نداخت و ...
شپلسسسسسس !
_ آآآآآآآآآ یییی !... سگ مزاحم! چرا روم آب ریختی؟!!
و سرش را تکان شدید داد و توانست سطل آب را در دستان بری ببیند!
بری:
و متعاقا ققی:
اما فنگ توجهش به چیز دیگری جلب شده بود، و با نرگانی فریاد زد:
_ بس کنید کتک کاریتون رو!
ققی و بری ناباورانه به فنگ نگاه کردند و راجر که معلوم نبود از کجا پیدایش شده بود، سرفه ای کرد و گفت:
_ اما هنوز کتک کاری شروع نشده که! ببین...
. فنگ به همراه کریچر( از کجا اومد یهو؟!!! ( خب همشهریمه دیگه!!)) نگاهی به ققی و بری انداختند که مشتهایشان در هوا بود، اما به روی یکدیگر لبخند میزدند!!!!!
فنگ توجهی نکرد و ادامه داد:
_ رختخواب سرژ رو نگاه کنید! چند قطره خون ریخته شده، تازه، چند تار ریش هم هست!
همه به رختخواب نگاه کردند، و سپس ردپاهای گلی ای را دیدند که به پنجره ختم میشدند!
ققی ناباورانه ردپاها را دنبال کرد، وقتی به لب پنجره رسید، کمی خود را خم کرد و جسمی را از پیچکهای چسبان کنار پنجره جدا کرد.
وقتی روی خود را به طرف دوستانش کرد، همه توانستند اشکهایی را که در چشمان ققی حلقه زده بود را ببینند.
نگاه ققی بر روی آرم شنلی که در دستانش بود، متوقف ماند.
کریچر زیر لب زمزمه کرد:
_ یاریش مرلین... آکادمی فانتزی؟!!
حرکت سر ققی، حرف کریچر را تایید کرد.

-------------
نکته : آقا نوشته رو حال کردین؟!! ( شماها طنزش کنین!!)
نکته: آقا این سوژه کاملا اختراعیه! فکر بد نکنینا!
بچه های آکادمی اومدن سرژ رو گروگان گرفتن تا......


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
مـاگـل
پیام: 117
آفلاین
سرافینا چشمش به دخترای ریون می یفته و ابروهاشو مي كنه تو هم و مي گه : دكتر گفته كسي نمي تونه ملاقاتش كنه .

فيني دوربينش رو ميذاره زمين و ميگه : پس ميتونم با شما مصاحبه كنم ؟
سرافينا : تو تي وي نشونم ميديد؟ كي پخش ميشه ؟

فيني در حال آماده كردن ميكروفون ميگه : همين الان . مصاحبه زندس !
سرافينا و فيني مشغول مصاحبه مي شن ...

بعد از اندكي دكتر از اتاق ققي مياد بيرون .
فينياس ميپره و جلوشو مي گيره و ميگه : دكي مي تونم برم باهاش مصاحبه كنم؟
دكتر : بعله بفرماييد داخل .

فيني و دختراي ريون مي خوان بريزن تو اتاق كه سر افينا جلوشون سبز ميشه : هيشكي حق نداره بره تو !

همون موقع ققي از تو اتاق مي گه : اي سراف چرا نمي ذاري خاطر خواهاي جيگيم بيان تو ؟سرافينا يه كاري نكن طلاقت بدما !
دختراي ريون :

سرافينا با بغض از سر راه دخترا ميره كنار و دخترا هجوم مي برن تو اتاق اين وسط هم فيني با دوربينش زير دست و پا له مي شه !

سرافينا همونطور كه بغض تو گلوش گير كرده بود رفت طرف در بيمارستان .

فلور با چند دست لباس همراه راجر داشتن از در ميومدن تو . فلور يه نگاه مشكوكي انداخت به سرافينا و گفت : چي شده سراف ؟
سرافينا :
راجر زير لب : حتما ققي تموم كرده

سرافينا پريد تو بغل فلور : فلوررر
فلور :


Only Raven!


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۵

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
مـاگـل
پیام: 929
آفلاین
فلور و راجر در حال غیب شدن در راه بیمارستان سنت مانگو

تو راه توی حالت غیبی
راجر در حال کش امدن!و منقبض شدن و ...: می گم فلی چرا اسم بیمارستان رو سنت(soonnat!) منگه نزاشتن؟

فلور: هوووم بزار باید استدلال کنم ببینم راجر باید استدلال تحلیلی کنم یا باید اثباتش کنم؟
راجر: هان تو مگه واحد ریاضیات جاد,یی رو پاس نکردی؟
فلور: چرا در حال پاس کردن هستم هنوز یه قده مونده

دیش دانگ!
فلور و راجر وسط خیابون پهن می شن!
فلور: این شانسو برو!وسط خیابون اوه خدای من لباسم کثیف شد! من اصلا روم نمی شه با لباس خاکی برم ملاقات!بیا بریم برام چند دست لباس بخر!
راجر: ماااا بابا کسی نگات نمی کنه در ضمن چرا چند دست؟
فلور: تو کاریت نباشه!
و دست راجر رو می کشه و می بره سر خیابون و سوار یک تاکسی می شن که برن میدون شهربازار خرید!

توی بیمارستان

سرافینا دم دقیقه زنگ می زنه به موبایل راجر
موبایل: در دسترس نمی باشد!
سرافینا موبایل ننه ققی ر, می کوبه زمین !

توی میدون شهر مرکز خرید!
راجر در حال دید زدن ملت مونث
و فلور هم در حال دید زدن ملت مذکر

توی بیمارستان

سرافینا برای بار 9875434567 به شماره راجر زنگ می زنه!
سرافینا: خاک تو سر این راجر من می دونم این فلور رو اغفال کرده برده اتش کافتریا!(هان می گم اسم زن بعدی ققی کافتریا باشه بد نیستا به کفی می یاد!)

یکدفعه ملت ریونی می ریزن توی بیمارستان!
سرافینا: مااااا!این همه؟
فینیاس: امدیم برای ریون تی وی مصاحبه پخش کنیم! در ضمن اینا همه مشتاقان جان دادن برای ققی هستن!
سرافینا چشمش به دخترای ریون می یفته و.....


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
مـاگـل
پیام: 117
آفلاین
فلور: راجر؟ باز موبایل رو برداشتی زنگ بزنی!؟ می کشمت!!!!!!!!!!!!!
راجر:
راجر يه جوري كه فلور نبينتش موبايل رو گذاشت تو جيبش و به دنبال فلور غيب شد
در طول غيب شدن
فلور : راجر اونو بدش به من
راجر : چي رو ؟
فلور : هموني كه گذاشتي تو جيبت !
راجر : مگه تو ديدي؟
راجر موبايل رو از جيبش در آورد و گرفت جلو فلور . فلور موبايل رو از دست راجر قاپيد
فلور : نه نديده بودم همينجوري يه چيزي پروندم
راجر :
راجر و فلور توي خونه ي ققي ظاهر مي شن و
فلور : اينجا چه خبر شده ؟
راجر يه نگاهي به دوروبرش انداخت همه جا بهم ريخته شده بود و همه جا پر از ظرفاي شكسته بود .
فلور داد كشيد : آهاي هيشكي اينجا نيست ؟
هيچكس جواب نداد .
راجر : فلور جون اون موبايل رو بده به من .
فلور : مي خواي چي كار ؟
راجر : مي خوام زنگ بزنم پزشكي قانوني ! شايد ققي ...
فلور : زبونتو گاز بگير
همون موقع موبايل راجر زنگ زد . فلور گوشي رو از جيبش در آورد .
فلور : بعله ؟
صدا : راجر تويي ؟ خجالت بكش چرا صداتو اينجوري كردي ؟
فلور : من فلورم سراف جون شما كجاييد؟
سرافينا : ما الان بيمارستانيم .
فلور : بيمارستان برا چي ؟ چي شده سراف تو زنده اي ؟
سرافينا : ها اگه زنده نبودم كه چطوري الان داري باهام مي حرفي ؟
فلور : آهان حواسم نبود . بگو چي شده ؟
سرافينا شروع كرد به گريه و زاري و ديگه نتونست حرف بزنه .
فلور : سرافينا ... سر افينا ااااااا
گوشي : بوووق ... بووووق
فلور : راجر بايد بريم بيمارستان اونا رفتن اونجا !
راجر زير لب غرغر مي كرد .
فلور : چيزي گفتي راجر جون ؟
راجر : كي من ؟ نه چيزي نگفتم
...........


Only Raven!


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
جـادوگـر
پیام: 1220
آفلاین
راجر: ایول!!!!!! دیریم دیم دیش دادم دارام!.....
صدای فلور از پشت تلفن!: راجر؟ حالت خوبه؟
صدای راجر از پشت تلفن: لای لای دیم ....
صدای فلور:
صدای راجر: دیریم دام....
صدای فلور: ...
(حوصله دوربین سر میره و از گوشی ققی وارد موبایل راجر میشه و از گوشش در میاد!)

(توصیف صحنه!)
مکان نامعلوم! زمانش همون موقع ها! مکان اون مکان! آشپزخونه!
دوربین میچرخه و از زاویه دید فلور که کنار در وایساده نگاه میکنه!
راجر درحالی که با پیش بند ظرف شویی داره تانگو میرقصه
فلور: هییییییییییییییی!
(و دستش رو میبره نزدیک کمرش! جایی که همره رو گذاشته!)
بیب بیب بیب!
فلور: این چی بود؟
و همر رو بر میداره و به راجر نگاه میکنه!
(صحنه ی جدید) راجر عین ... در حال شستن ظرفه و کاری انجام نمیده و موبایل هم در دید نیست
فلور تو ذهنش:! باز به این همر دزدگیر وصل کرده
فلور: راجر؟ چی کار داشتی میکردی؟
راجر مشغول شستن ظرف
فلور: راجر!؟
راجر مشغول شستن ظرف

فلور بازم همر رو بلند میکنه
بیب بیب بیب!
راجر: ها؟ چیه فلور؟ خوبی؟ اینجا بودی؟ چی کار می کنی؟
فلور: هییییییییییییییی! برا چی خوشحال بودی؟
راجر: من؟ من خوشحال بودم؟ (و با قیافه ی فلور) امم! آره! ققی از خونه مامانش زنگ زد! بعدش هم مرد
فلور: ها؟
راجر تو توهم!: دیگه ققی نداریم! یه قرنی بود منتظر بودم! چقدر این موجود رو کشتیم دوباره زنده شد! ایول! فکر کنم کار مامانش بود! یا سرافینا! نه سرافینا بهتره! نه همون مامانش! اون عصبی تره! ها! شاید سرافینا خشکش کرد که مجسمه ش رو همیشه داشته باشه! صبح بلند میشه قیافه شو ببینه! معلوم نیست
فلور: و با همر به این صورت میزنه تو سر راجر
راجر:
فلور: سرافینا؟ اونم باهاش بود؟
راجر: نیدونم ولی اون دوتا که بدون هم جایی نمیرن!
فلور: آخی! برا سرافینا اتفاقی نیفتاده باشه!
راجر: ها راست میگی! چی کار کنیم؟ ها نگو خودم فهمیدم
بریم خونه ی مامان ققی ببینیم چی شد!
فلور: بریم!
(در حال غیب شدن به مسیر اونجا)
فلور: راجر؟ باز موبایل رو برداشتی زنگ بزنی!؟ می کشمت!!!!!!!!!!!!!
راجر:



ادامه دارد....


!


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱:۲۰ شنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
مـاگـل
پیام: 117
آفلاین
به طرف آشپزخونه....

سرافينا دم در آشپزخونه پيش خودش : اِ ... تا روز تولد من كه هنوز خيلي مونده ... اين ققي باز سرمو شيره ماليد من نفهميدم

سرافينا خواست برگرده خشمشو به ققي نشون بده كه ...
-عروس گلم اومدي كمكم كني نه ؟

سرافينا برگشت ديد مامان ققي يه لبخند مشكوك رو لبشه و يه چاقو هم دستش .
اون هم يه لبخند زوركي مي زنه و ميگه : اِ ... چيزه ... آره اومدم كمك !

بعد هم از كنار در آشپزخونه يه نگاه خشن به ققي مي ندازه كه داره شماره ميگيره .
***
ققي گوشي رو ميذاره روي گوشش ...
داخل گوشي : بووووق ... بووووق ... بووووق ...
ققي : راجر جون گوشي رو بردار ديگه
گوشي : بله ؟
ققي : يعني چي ؟ جلل خالق گوشي داره حرف مي زنه !
گوشي : آخه كي تو رو با اين آي كيوت وزير كرده ؟ من راجرم .
ققي : صداي راجره ... راجر كجايي ؟ صدات رو مي شنوم ولي خودت نيستي ؟ ها كجا قايم شدي ؟ اصلا چه جور اومدي تو خونم كه من نفهميدم ؟

ققي رفت پشت كاناپه رو يه نگاهي انداخت : اينجام كه نيستي ؟ كجا قايم شدي ؟

راجر پشت گوشي : مسخرا بازي در نيار ققي . چي كارم داري ؟
ققي دوباره گوشي رو گذاشت رو گوشش : راجر راستشو بگو چطوري رفتي تو گوشي ؟
راجر : تو تا حالا واحد ماگل شناسي رو پاس كردي؟
ققي : خب راستش نه
راجر : نگفتي چرا بهم زنگ زدي ؟ چيزي شده ؟
ققي با بالش نوكش رو خاروند : امممم ...
راجر : چي شد ؟
ققي : يادم نمياد
يه دفعه يه دست از تو گوشي ققي در اومد و يه چك زد تو گوش ققي .
ققي : گوشي من دست داره
راجر : حقت بود دفعه ي ديگه دو تا ميزنم .
در همين زمان يه صداي فرياد از پشت گوشي به گوش راجر رسيد . پشت سرش هم صداي شكستن يه چيزي اومد ...
راجر : ققي؟ ققي ؟ چي شد؟
.........


Only Raven!


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
جـادوگـر
پیام: 1220
آفلاین
ققي : خب دورگه ان ديگه
مامان ققي در ذهنش! نشونت مي‌دم حالا! بدون اجازه‌ي من!
و در يك حركت انتحاري!
مامان ققي: بيا تو عروس گلم! بيا بيا! برات غذا آماده كرده بودم مي‌دونستم مياي
ققي:
سرافينا: بريم!
و ميرن تو خونه! مامان ققي هم پرت مي‌شه تو آشپزخونه براي آوردن غذا
سرافينا: چيه! تو كه هي بد مي‌گفتي! مي‌گفتي بچه‌دار شيم بعد! اين ديگه گيزر نده!
ققي: امم! اين قرار نبود اين شكلي بشه

--------------
تو آشپزخونه!
مامان ققي: پسر وزير من! آخه انتخاب بود اين كرد! وقتي خفه‌اش كردم مي‌فهمه!
من ميدونم با اين! جادوش كرده! بهش چيز خورونده! بلا بدور! اه! ايش!
-
كلي آرزو داشتم برا پسرم ! مي‌خواستم به جاهاي بالا برسه! شوي ملكه‌ي انگليس شه!
قدرتش زياد شه!
بيچاره اينقدر تشنه‌ي قدرت بود!!!!!!!!!!!!! مي‌دونم هنوزم سير نشده! هنوزم طفلكي تشنه‌اس
مي‌خواستم وب‌مسترش كنم! آخه چرا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

(آشپزخونه پر از دستمال كاغذيه)
-------------
بيرون آشپزخونه
سرافينا: مامانت دير كردا!
ققي: ولش كن! ببين سرش شلوغه‌ها! بهتره ما بريم!
سرافينا: سرش شلوغه‌؟ بزار برم كمكش كنم!
ققي: نه! اين سرش شلوغه! ذهنش مشغوله! يه دفه ديدي تو رو هم با مشكلاتش اشتباه گرفت! (ايهام داشت؟)
سرافينا: وا! چه مشكلي! پاشو بريم كمكش! زودتر بياد بشينه دور هم باشيم
ققي: ببين من يه تلفن مي‌زنم بعد!
سرافينا: به كي؟
ققي: امم! وكي..! ها! نه راجر
سرافينا: به اون؟ به اون چرا!
ققي: امم! يه چيزه! نمي‌خواستم بگم!
سرافينا:
ققي: هيچي! هيچي! برا جشن تولدت
سرافينا: من مي‌دونستم :bigkiss:

به طرف آشپزخونه....

------------------------
خب اينم يه پست ارزشي!
حال كردين چجوري خودمو چپوندم توش؟
اون زنگه هم به خاطر وصيت نامه بود حال نكردم بنويسم! اگه كسي ايده خواست اين! اگه نخواست هرجوري مي‌خواين ادامه بدين!


!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.