هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
مـاگـل
پیام: 742
آفلاین
بينز : حالشونو مي گيرم حالا
ملت :
بینز :
ملت ریون :
بینز :
فینیاس به طرف بینز میره و به این حالت در میاد
فینیاس :
بینز :
یاد سدریک : ارباب بینز اجازه میدی تو تالار بمونم
بینز : ها اجازه میدم
یاد سدریک :
بینز : خودتون رو دیگه لوس نکنید بسه دیگه ارزشی بازی در بیارید با من طرفید این فینیاس هم دوست منه هر کسی اذیتش کنه تقریبا پودر میشه
ملت ریون :
بینز : خوب فینیاس جون بریم اینجا رو بهت نشون بدم
بینز و فینیاس از جمع جدا میشن
.......
====================================
در راستای دستور جناب فلور در زدن رلهای کوتاه بنده اوامر رو اجرا نمودم


[b][color=0000FF]بينز نام


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
مـاگـل
پیام: 117
آفلاین
الکسا :
یاد سدریک :
فينياس خودشو مي ندازه وسط
فينياس : چرا ناراحتي الكسا ؟ مگه من مردم؟
الكسا : تو ديگه چي مي گي ؟
ياد سدريك : چه پر رويي تو فينياس
فينياس :
ياد سدريك :
فينياس :
بينز وارد مي شود
بينز : ها چي شده فينياس؟
فينياس : منو دعوا كردن اينا
بينز : حالشونو مي گيرم حالا



Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
مـاگـل
پیام: 742
آفلاین
الکسا :
سدی :
در همین زمان یاد و خاطره ی سدریک به سمت سدریک میره
خاطره ی سدریک : مگه مسخره ی توام که میای میگی برو منو تو تالار زنده نگه دار بعد برمیگردی منو ضایع میکنی
سدریک :
یاد سدریک با یه حرکت فوق هلکوپتری میره تو شیکم سدریک و سدریک رو از تالار پرت میکنه بیرون و درو می بنده و به سمت الکسا میره
یاد سدریک : ها عزیزم منو میخواستی در خدمتم
الکسا :
یاد سدریک :
........

=====================================
وای الان ده ساعته تو سایتم و شیش ساعته بلاک شدم ولی هنوز از سایت خارج نشدم که دیگه نتونم برگردم


ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲ ۲۱:۲۰:۳۳

[b][color=0000FF]بينز نام


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
ملت : قدمت رو چشم عزیز
خاطره ی سدریک:چاکککریم!
ناگهان در تالار به شدت باز میشه و خود سدریک میاد تو!
سدی:سلام بچه ها من برگشتم!
آنیتا:سدیییییییییییییییی!:bigkiss:
سدی::bigkiss:
ملت:
سدی:پنییییییییی
و میره برای یک تنفس که پنی جا خالی میده و با مغز میره تو دیفال. در حالی که به شدت ضایع شده برمیگرده به طرف گابریل
_گابررررررررررررر
گابر هم به همون صورت جاخالی میده و سدی میره تو بغل برادر حمید! پر پر زنون((copy right by kafi فرار می کنه و می خواد بره بغل آوریل که اونم با گیتار می زنه تو سرش و می خواد بقیه ی دخترا رو بغل کنه که هر کدوم به یک طریق جاخالی می دن.
الکسا:سدیییییی!منو یادت رفت!
سدی:برو بابا مورچه چیه که کله پاچش چی باشه!
الکسا:
سدی:
الکسا:
سدی:
الکسا:
سدی:
الکسا:
سدی:
ملت:خب کوفت خب! خسته شدیم دیگه!
الکسا:
سدی:

و این داستان ادامه دارد...


============
خدایی ارزشی نویسی هم حال میده ها! تا باشه همین ارزشی نویسی باشه


[b][siz


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
مـاگـل
پیام: 742
آفلاین
خلاصه، نیمی تازه می خواد بیاد سوال کنه که ادی در حالی که یه افتابه خوشگل دستشه وارد میشه و رو به پیرمرده میگه:
_ هن...هن... استاد آفتابتون پیش برادر بود! لازمش داشت اساسی!... شرمنده دیر شد!
پیر مردی که همه فکر میکردند مرلین باشه شروع به صحبت میکنه
پیرمرد ی که همه فکر میکنن مرلینه : خوب من یکم خشانتم الان همه فکر میکنین من مرلینم نه ؟
ملت :
پیرمردی که همه فکر میکنن مرلینه : ای خاک بر سرتون منو نشناختین ؟
ملت : :no:
پیرمردی که همه فکر میکنن مرلینه :
ملت :
پیرمردی که همه فکر میکنن مرلینه : ای باب من یاد و خاطره ی سدریکم دیگه روحش شاد من اومدم حداقل یه یادی ازش باشه تو ریون
ملت :
خاطره ی سدریک : من آمدم تا منو هیچ وقت از یاد نبرید
ملت : قدمت رو چشم عزیز
........
===================================
چقدر حال میده بلاک باشی و شناست بسته شده باشه ولی بتونی پست بزنی


[b][color=0000FF]بينز نام


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
مـاگـل
پیام: 1323
آفلاین
_ فرزندان من...آرام باشید!
ملت ریونکلاوی، یک صحنه کف می کنن و با تعجب به در نگاه می کنند! در به صورتی کاملا چهارتاق(؟) باز شده و پیرمردی به شکل همون اسمایلی معروف، دم در واستاده و داره انگشت سبابش رو تکون میده.
اول از الکسا چون خیلی فضوله( :hammrt: ) با تعجب می پرسه:
_ سلی!.. خوف بیدی؟!.. شما کی بیدین، آخای پیرمرد ناز نازیه پشمالو؟!
واقعا این الکسا بود؟!
بله! پیرمرد قصه ی ما، عصاشو می یاره بالا و یکی میزنه فرق سر الکسا! الکسا هم قیافش مثل آواتر ادی میشه! بعد از اون، آوریل چون خیلی جاع بوده، از پیرمرده می پرسه:
_ hi Mr.piremard! ... asl plz!!
پیرمرده ابروهاشو به حالت ابرو بنداز بالا بالا در می یاره و با عصاش یکی می کوفونه تو دماغ آوی! دماغش می شه عین نوک ققی!
باز این بار فلور، یه عشوه می یاد به حالت خفن! و با ناز میگه:
_ آقای پیرمرد ریش سفید؟!... می شه لطفا خودتون رو معرفی کنید، جیگرم؟!
پیرمرده با عصاش می زنه تو کمر فلور! فلور عین کریچر کمرش خم میشه!
خلاصه، نیمی تازه می خواد بیاد سوال کنه که ادی در حالی که یه افتابه خوشگل دستشه وارد میشه و رو به پیرمرده میگه:
_ هن...هن... استاد آفتابتون پیش برادر بود! لازمش داشت اساسی!... شرمنده دیر شد!
*******
به جان خودم نباشه به جان دراک، کلی فکر کردم!!! ( خفه شد بچه!!)


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۸:۴۶ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
مـاگـل
پیام: 433
آفلاین
تقریبا بعد از ساعتی تالار از بوق ها خالی شده و به جاش هر گوشه ای گلی دیده می شه چون قراره هر شب یک برنامه داشته باشن ...
صداي كشيده شدن سيفون دستشويي مياد و دويل از اون تو مياد بيرون و با ديدن تالار يه نگاه مشكوك به ملت مي ندازه و ميگه :
- آره بد نشده ... اتفاقا اين طوري بيشتر فاز مي ده ... خيل خب ... شروع كنين !
ملت : چي رو ؟
دويل : بوق رو ديگه ؟
آوي رو به دويل : بينم كي بوق رو انداخت تو زبون ما ؟
ملت : تو
آوي : هه نه !!! كي دوباره برش گردوند و جهانيش كرد ؟
ادي : اي باب مگه فراموش شده بود كه برش گردونيم ؟
آوي : يعني همش تقصير منه ؟
دويل : اَه تف ! همش تقصير توئه آوريل !!! اگه مامانم بفهمه من تو مدرسه از اين چيزا ياد مي گيرم نمي زاره ديگه به هاگوارتز بيام !
ملت : چه پر رو
لونا : ولي راست ميگه اين آوريل بوق رو انداخت تو زبون ما !
ملت :
آوريل : يعني چي ؟
ملت :
دويل : نه صبر كنين من رو دخترا تعصب دارم
آوي :
و ادي ادامه مي ده : پسرا هيچ دخالتي نمي كنن آوي بعد از مرلين مي سپريمت به دخترا ( دخترا الان همه اينجورين : به جز فلور كه اينجوريه )
يك ساعت بعد همه در تالار نشستن و زير لب به بينز فحش مي دن كه بساط ارزشي بازي رو جمع كرد و موندن كه چه كار كنن !



Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۵:۵۹ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
مـاگـل
پیام: 929
آفلاین
بساط بوقی جمع شد و به جاش...

ادی بالای سر ملت همیشه در صحنه ایستاده

یا الله زود!

فلور: ای بابا از کمر افتادم اوف!

ادی: خفه سرت پایین کارتو بکن!

فلور: چی گفتی؟

ادی در حال که مثلا هیچی نگفته: سو سو سوت سوووووووت سوسوسوست!

فلور: حالا شد یک چیزی!

ادی: هی با توام آوریل ارزشی زود این بوقهارو جمع کن! هووووووووم بینز با توهم هستم اون بوقای حمید رو بریز تو سطل! تا به فکر بوق کردن نیفته! یالله دخترا جمعش کنین که همش زیر سر شماست! هوم سدریک با توئم بودم! آنیتا کجا کجا؟؟ با ما اینجوری نبااااااااااااااااش! هی خانم کجا کجا؟؟؟(مدل بلک کتس!)

و تقریبا بعد از ساعتی تالار از بوق ها خالی شده و به جاش هر گوشه ای گلی دیده می شه چون قراره هر شب یک برنامه داشته باشن

*******************************
منظور از بوق همون تنفس مصنوعیه!
منظور از اینکه هر شب برنامه ای به پاس چون اینجا شبی از شبهاست فقط توش جشن و اینا و دعوا باشه بهتره! بهتره اتفاقات رو تو تالار بنویسیم البته اینجاهم هر شب یک اتفاقی بیفته! حالا هرچی ولی خب....اینجا همیشه شبه یادتون باشه


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۰:۰۶ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
مـاگـل
پیام: 742
آفلاین
سدی:ای جااان! بیا بریم خودم نشونت می دم فدای تو!
ناگهان یک پیرمرد وارد تالار میشه و میگه:با عرض سلام خدمت بروبکس تیریپ خفنی
ملت ریون :
پیرمرد که یه روحه میگه : خوب خوب خوب میبینم دو روز نبودم منو فراموش کردین باب
ملت ریون : وای ی ی ی ی ی نه بازم بینز اومد
بینز : خوب اومدم همینطوری دور هم باشیم
ملت : وا ی ی ی ی ی ی نه جون ما برو بیرون دیگه نیا بدون تو اینجا خیلی حال میکنیم
بینز : شرمنده اومدم یکم اصلاحات انجام بدم خوب تام برو گمشو بیرون بینم اینجا فقط جای جادوگرانه
بینز یه بشکن میزنه و تام غیب میشه
بینز : خوب حمید تو هم هر وقت اومدی اینجا خواستی برا ریون کاری کنی میای تو پستا
حمید هم سرش رو میندازه پائینو و میره
بینز : خوب از اینجا به بعد ارزشی بازی در نیارید یه پستایی بزنید که یکم به حقیقت نزدیک باشه
ادی : خوب بینزی جون خوش اومدی به تالار فقط به اون روحت قسم با کسی درگیر نشو بزار بچه ها برا خودشون حال کنن
بینز : چشم جون شما من عاشق حال کردن بچه هام
ملت :
بینز :
ملت : خوب بریم حال کنیم
بینز : بفرمائید قدمتون رو چشم
و اینگونه بود که بساط ارزشی بازی از ریون جمع گردید و این موضوع خز کاملا به پایان رسید
=====================================
پی نوشت : با تشکر از ناظر عزیز که اجازه فرمودند پست بزنم


[b][color=0000FF]بينز نام


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
یه برقی میزنن و غیب میشن...
الکسا: صب کنین ببینم... من اینجا بوقم؟
فلور: تا حالا چه فکری می کردی؟؟
الکسا:فکر می کردم بوق نیستم!
ادی:اگه واقعا این جور فکر می کردی بیا بووووقت کنم!
حمید: ادی جان...عزیزم! من اینجا بوقم؟
ادی:نه بابا من غلط بکنم! با جفتتون بووووووووق
گابر:ای ادی نامرد پس من چی؟؟
ادی:پس با هر سه تاتون بوووووووق
الکسا: نــــــــــــــــــــه! من مارتی می خوامممممممممم!
ملت:برو بابا حالمونو بهم زدی!
الکسا: خب باشه قبوله مارتی نه اما تام کروز!
ملت::eyeeyebrow:
آوریل: خب پس بیا نصف نصف با هم!
چو:ای نامردا منم می خوام!
فلور:منم می خوام آققققا
لونا:منم هستم منم هستم!
آنیتا:اما من هنوزم وفادارم!
رزی:به کی؟؟
آنیتا:به سدی و درک و اوتو و کرام و ادی و ققی و حمید و ....
سدی: واقعا؟
آنیتا:آره هانی!
ملت:
گابریل:بچه ها! نظرتون چیه که منم تام کروز می خوام؟
فلور:آآآآآآآآآآییییییییی نفس کش!
گابریل:جمش کن بینیم با
ادی:گابریل تو هم خیانت کردی؟؟
حمید:ادی عزیزم! منم می رم پیش تام کروز. اما برمی گردم!هَه!(مدل سنجد!)
ادی:همه تون نامردین!مامیییییییییی
دزیره و لونا هم با حرص میان جلو و می گن:ما هم می خوایم ما هم می خوایم!
آور: پنیییی؟ تو چرا ساکتی؟؟
اون ور پنی رو می بینن که داره با تام کروز بوووووووووووووووق
گابریل:ای نامرد خودم می کشمت
دویل: ببین بعد از اینکه با تام بوووووق میای با من بووووووووق؟
تانکس و ققی با حرکات موزون در حال بوووووووق رد میشن!!
گابر: باید از بابام بپرسم!
دویل: نه نمی خواد بوق خوردم لازم نیستش!!
تام کروز:hello! I am window! How are you? My father is a girl!
فلور:الکسا! مطمئنی بهت جنس اصل دادن؟!
الکسا:آره بابا سه سال هم گارانتی داره!
حمید:به به! من نمی دونم چرا یهویی انقد به فادر شما علاقه مند شدم! بیا بریم ببینم عزیزم....
تام:I don't know what are you talking about but I have to go to dastshooee!
سدی:ای جااان! بیا بریم خودم نشونت می دم فدای تو!
ناگهان یک پیرمرد وارد تالار میشه و میگه:...
آیا ادامه دارد؟


[b][siz







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.